2022-08-04 08:44:38
بسم الله الرحمن الرحیم
قل انما بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه
ترجمه ایه شریفه اینست که بگو من بشری هستم مثل شما و شما هم میتوانید این دارایی را پیدا کنید به من وحی میشود که انما الهکم اله واحد.
الهکم اله واحد ، مغز و جان عالَم است این وحی به بنیه آدمی وحی میشود که الهکم اله واحد به پیامبر وحی شد و به همه از زن و مرد و سیاه و سفید و در زمین و هر جایی ، آدمها این قابلیت را دارند که بهشان وحی بشود چون به ملائک وحی میشود و وحی ، جانِ ملائک است وقتی به آدم وحی شد آدم از ملائک میشود
آدم از اسفل السافلین میتواند حرکت کند یعنی حکایت دور و خیلی پایین و دوری از هستی دارد مثل حکایت نقطه از نویسنده که گرچه اثر اوست ولی خیلی حکایت دوری دارد از نویسنده تا کل کتاب
لذا میگوییم اسفل السافلین است و دور است و جهنم است
مثل زمان و حرکت که از هستی ، کم حکایت می کنند
مثل شیطان که چون وارونه حکایت می کند و من میگوید در مقابل هستی بی نهایت و شریک الباری است خیلی از هستی دور است
اینها همه در بنیه آدمی ریخته میشوند از نطفه به علقه به مضقه و ...
مثل اینکه اول یک نقطه است از کتاب ، نقطه ها که پهلوی هم چیده میشوند ، حروف درست می شود .
نقطه اصل بوده و کم‌کم چیده و اضافه شده یعنی ملاقات درست می کند آن رحمت و آن رحمت ما را ملاقی خودش می کند تا آدم درست بشود
ابتدائاً دنیا در آدم ادراک میشود که عبارت از محسوسات است و با بدن ادراک میشود و پایین است و نمود دور رحمت خداست اینها کم حکایت از رحمت می کنند چون در معرض رفتن و انقضاء هستند
وبعد علوم و مجردات که نسبت به محسوسات حکایت بیشتری دارند ولی نسبت به اصل و جان کمترند
مثال خوبی در این باره است : که فرض کنیم در جنگل یک آدم ابتدایی گردو را می بیند و سالها از پوست سبز گردو استفاده می کند . در او فقط پوست سبز گردو ظاهر است و اگر ازش بپرسی گردو چیست همان پوست سبز را می شناسد از گردو و بعد که به پوست سفت دومی احتیاج پیدا کند گردو را در حد همین دو پوست سبز و سفت میشناسد
البته همه اینها از رحمت بی نهایت حکایت می کنند ولی به همین اندازه از گردو شناخت دارد ولی نمیداند اینها مظهر رحمت خدا هستند
بعد از سالها به مغز گردو میرسد و ان مغز را خوراک خودش می کند و از کاشتن آن ، درختِ گردو درست میشود
جان گردو همان مغز گردو هست که همه پوستها و درخت را در خودش دارد .
پس اول یک لقاء دور داشت چون حکایت کمی از هستی داشت و بعد که مغزگردو را ملاقات می کند لقاء او با هستی بیشتر است
آدم اگر مثل یزید باشد در همین حد هست که فقط پوست سبز گردو را میفهمد و هرچه بهش بگویی گردو چیزهای دیگر هم هست چون ندارد متوجه نمیشود
او بخاطر غرور و فریبی که خورده ملاقات با رحمت ندارد
ملاقات را توجه داشته باشیم که خدا میفرماید : فمن کان یرجوا لقاء ربه
پیامبر ما که همنوع ما بود این دارایی را پیدا کرد ما هم اگر بخواهیم ملاقات با الله داشته باشیم آنکه خدا فرمان داده را انجام بدهد و تعدی و ظلم نکند
فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعباده ربه احدا .
گفتیم عبد یعنی آنکه حکایت می کند و رب یعنی آنکه ازش حکایت میشود
هر چه در ما ظاهر شد ما بهمان اندازه حکایت می کنیم
مثل اینکه اگر مغز گردو را شناختیم همان در ما ظاهر است مثل مغز عالَم که توحید است و پوستها عبارت از حواس و علوم هستند
البته همه اینها حتی پوستها احسن کل شیئ خلقه هستند نیکوترین هستند همه خوبترین هستند از شیطان گرفته تا جبرئیل از سایه ها و پوستها گرفته تا جان آنها که مغز آنهاست همه زیباترین هستند و جان همه اینها که رحمت بی نهایت است زیباترین آفرین است
در آدم اینها به مرور ظاهر میشود
در ما اول پوست سبز ظاهر میشود و ما پوست سبزیم که در این مرحله بشریم
بعد که علوم را دارا میشویم و از علوم حکایت می کنیم انسانیم
وقتی پوست سبز را می دیدیم زمینی بودیم
بعد که علوم را پیدا کرد آن پوست سفت در ما ظاهر میشود لذا همه علما و دانشمندان از پوست سفت حکایت می کنند
وقتی که مغز در آدم پیدا شد این همان قیامت و حقیقت است یعنی توحید احدی صمدی که جان همه آنهاست در آدم پیدا میشود و آدم قیامتی میشود لااقسم بیوم القیامه ، قیامت ، خودِ ادم است .
اگر آدم در پوست سفت باشد منکر مغز است ونمیتواند دارایی مغزی را حکایت کند و خیال می کند آنکه مغز را داراست بخاطر پوست سبز است و انبیا و اولیا را پایین میاورد در حد خودش
کاری که یزید کرد
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
حرّ بعد از اینکه آن مغز و ان الهکم اله واحد را پیدا کرد و رفت پیش حضرت سیدالشهدا ، آن حرّ قبلی نبود
آدم اگر در جهنم بماند بد هست جهنم بعدها پیدا نمیشود جهنم همین الان با اوست پوست سبز الان با اوست و وقتی کسی قابلیت دارد که میتواند از مغز گردو استفاده کند اگر استفاده نکرد این جهنم اوست .
22 views05:44
ن
