Get Mystery Box with random crypto!

شما غافلگیر شدید وقتی احمدی نژاد رییس جمهور شد؟ من که شدم. غاف | Metalman

شما غافلگیر شدید وقتی احمدی نژاد رییس جمهور شد؟ من که شدم.
غافلگیر می شوید وقتی می بینید که احمدی نژاد در میان عموم مردم خاورمیانه طرفدار دارد؟ من نه!
راننده تاکسی بنگلادشی که مرا به فرودگاه ریاض می رساند، از این که من ایرانی هستم، به وجد می آید و بلافاصله شروع به تعریف از جناب احمدی نژاد می کند. در حالی که شاید تعداد واژه های انگلیسی اش به 50 تا هم نرسد، تمام مسیر 45 دقیقه را در ساعت 2 صبح به احمدی نژاد و خوبی هایش و ایران قدرتمند در منطقه اختصاص می دهد. حرفهایش هم مثل بقیه طرفداران انترناسیونال احمدی نژادی در کشورهای عربی، پاکستان یا بنگلادش یکی است. همه شان از این که یکی پیدا شده است که می خواهد بمب اتمی روی اسراییل بیندازد و آنجا را از روی نقشه پاک کند، خوشحالند. خود او که هیچ گاه نگفته است که چنین هدفی دارد. ولی اینها امید بسته اند که دارد.
من بیشتر به جای آن که به حرفهای تکراری که مال خودش هم نیست، گوش دهم، سعی می کنم این را بفهمم که در ذهن و روح او چیست که احمدی نژاد را برایش جذاب می کند. اولین سوال که به ذهن من می رسد این است که این بشر به جای آن که کنجکاو و جستجوگر باشد و مرا سوال پیچ کند و سعی کند از اسطوره اش بیشتر بداند، چرا دارد مرا درس می دهد؟ مگر من همشهری قهرمانش نیستم؟ نه کنجکاو نیست. در اصل احمدی نژاد به عنوان یک شخص برایش اهمیتی ندارد که او بخواهد بیشتر بداند. او آنچه را که لازم دارد را می داند و نکته همین جاست.
از بنگلادش آمده است. خانواده اش را آنجا گذاشته و هر 2 یا 3 سال به آنها سرمی زند. تازه اگر صاحب کارش به او اجازه خروج از کشور بدهد. 11 سال است که زندگیش اینجور است. نمونه هایی چون او که از بنگلادش، پاکستان یا سری لانکا و یا جای دیگر به عربستان سعودی و دیگر کشورهای کنار خلیج فارس آمده اند، تعدادشان به میلیونها می رسد. تمام شغل های ساده و پست این کشورها در دست اینهاست و احساس حقارت، ترس و تسلیم در همه رفتارشان جاریست.
این که می گویم به وجد آمده بود، اغراق نیست. اینها از این که کسی آمده است که حرف آنها را می زند از خود بیخود شده اند. شاید برای اولین بار در زندگیشان احساس می کنند که کسی هستند. کسی آمده و حرف دل تاریخی آنها را می زند. کسی آمده که پول را تقسیم می کند، بمب را تقسیم می کند، موشک را تقسیم می کند و اعتماد به نفس را تقسیم می کند. اهمیتی ندارد که کیست و نامش چیست. می خواهد نامش همانند این نام غیر قابل تلفظ احمدی نجاد باشد یا صدام حسین. مگر همین ها شادی نکردند آنگاه که سردار قادسیه با دنیا درافتاد و از جمله چهار موشک اسکاد هم به اسراییل فرستاد؟
احمدی نژاد نماینده آنهاست. اینجاست که احساس قدرت می کنند. یکی از میانشان برخاسته که قرار است بمب اتمی اسلامی بسازد، اسراییل را نابود کند وآمریکا را از منطقه فرار دهد.
یادتان هست آن زمانی که آن گروه خاورمیانه ای دیوانه فاجعه 11 سپتامبر را آفریدند، در بسیاری از کشورهای اسلامی مردم پایکوبی کردند؟ مگر دلشان خنک نشده بود؟ این صحنه به قدری زشت و نفرت انگیز بود که وقتی یک گروه کوچک و ناچیز به همدردی در میدان محسنی تهران شمع روشن کردند، انعکاس جهانی یافت.
این راننده بنگلادشی یک نمونه ساده است.برخی (نه همه) همکاران فلسطینی، اردنی، سوری، مصری یا پاکستانی من نیز حرفهای مشابه می زنند ولی کمی که بگردی در میان اندیشه آنها نیز این بن بست تاریخی را، این تناقص افکار و معیارهایشان با دنیای امروز را به روشنی می یابی.
مردم کشورهای عربی که سالهاست از ضعف همه جانبه خود و حاکمانشان در برابر اسراییل رنج می برند، اکنون در انتظار قهرمان اسلامی خود هستند. این که او یک رافضی از سرزمین خورشیدپرست هاست، اهمیت ندارد. ناگهان «بت پرست شیعه» را به عنوان مسلمان چون خودشان می پذیرند. چون قرار است اسراییل را از روی نقشه پاک کند.
کاش این پراگماتیسم را در حل مشکلات واقعیشان داشتند. کاش این اصلا اسمش پراگماتیسم بود و بندبازی نبود.
احمدی نژاد نماد انسان سرخورده خاورمیانه ای است. انسانی که اکنون سربلند کرده و متوجه شده است که از کاروان تمدن، اندیشه، تکنولوژی و رشد عقب مانده است. انسانی که سده هاست حرفی برای گفتن ندارد و اندیشه و ذهنش حتی توانایی توصیف وضعیت فلاکت بارش را هم ندارد، چه رسد به آن که راه حل نیز بیابد. دهه هاست که دایی جان ناپلئون به کمکش آمده، فکر کردن را برایش آسان کرده و یادش داده که به جای نگریستن در آینه، استعمار غرب را مقصر فلاکت خود بداند که او را عقب نگاه داشته و ثروتش را به غارت برده است.