مرگ حق است و فرمانروا روزی میمیرد. اما در پیشگاه روایت استیت | ميلاد دخانچی
مرگ حق است و فرمانروا روزی میمیرد. اما در پیشگاه روایت استیت و در امید طرفدارانش، فرمانروا همیشه قرار است یا ابدی باشد و یا پرچم را به دست عنصری جاودانه دهد. این روایت هم مختص ما نیست؛ در همه اعصار این تمایل وجود داشته، روایتی که به نوعی درپوشی بر یک فقدان است، واکنشی به یک امتناع است، امتناع از پذیرش حقیقت؛ اینکه فرمانروا روزی جان خود را به جانآفرین تسلیم خواهد کرد و ما میمانیم و حل یک بحران، بحران فرمانروایی. براستی بعد از آقا چگونه میخواهیم مسأله فرمانروایی را حل کنیم؟ چه خوب چه بد، چه درست چه غلط، این مملکت بدون نیروی فرمانروایی در مرکز ادارهشدنی نیست، و از طرف دیگر سنت خاصی از فرمانروایی در چهل سال اخیر پایهگذاری شده که هر نوع مداخله سریع در آن تبعات جدی خواهد داشت. الگوی فرمانروای کنونی ایرانی مبتنی بر پدری است که هر چند جایگاه خود را با مکانیسمهای قانونی به دست آورده ولی آخر روز این عقبه، تجربه و کاریزماست که به جایگاه او ثبات بخشیده است. این پدر واجد فرزندانی است که همه آنها، چه مقربین چه مغضوبین، چشم به جایگاه پدر دوختهاند. از جریان میرحسین و خاتمی و روحانی بگیرید تا طیف احمدینژاد و لاریجانی و قالیباف و جلیلی همه خود را فرزندان فرمانروا میدانند. البته که همه آنها، که هرکدام واجد سهمی از بلوکهای قدرت هستند، این چشم دوختن را انکار میکنند ولی در پس ذهن خود، نیمنگاهی به آینده دارند، آیندهای که ظاهراً قرار است با رقابت تنگاتنگ بین این فرزندان رقم بخورد، فرزندانی که نه تجربه پدر را دارند و نه کاریزمای او را و نه قدرت نرم تبدیل شدن به محل اجماع همه بلوکهای قدرت. پس باید دوره پساآقا را جدی گرفت. براستی ایده ما برای حکمرانی در زمانه پساآقا چیست؟ چگونه میخواهیم بحران فرمانروایی را حل کنیم؟ چه کسی یا کسانی و با پشتوانه بر کدام نظریه کلاسیک و مدرن قرار است ادارت امور را در دست بگیرند؟ آیا نظریه ولایت فقیه همچنان پشتیبان ساز و کار فرمانروایی ما خواهد بود؟ یا نه، چیزی از جنس سلطنت در سطح نظریه بازسازی خواهد شد و یا اینکه به سمت اداره شورایی خواهیم رفت و یا چه؟ ظاهراً طرح پرسش درباره حکمرانی در دوره پساآقا کلیدیترین پرسشهای حوزه نظریهپردازی و آیندهپژوهی ماست. از طرح پرسش و ایجاد گفتگوهای عالمانه در این باب پروایی نداشته باشیم که هم ثبات دولت مرکزی و هم ایده انقلاب اسلامی، با هر قرائتی از آن، نیازمند تأمل در این باب است. این گفتگو را در محافل علمی آغاز کنیم و اجازه ندهیم بدخواهان هم برای ما طرح پرسش کنند و هم برنامهریزی.