Get Mystery Box with random crypto!

میراث پارسی

لوگوی کانال تلگرام miraseparsi1399 — میراث پارسی م
لوگوی کانال تلگرام miraseparsi1399 — میراث پارسی
آدرس کانال: @miraseparsi1399
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 968
توضیحات از کانال

درس‌گفتارهای رضا موسوی طبری
در معرفی و بازخوانی متون کهن
@mousavitabari

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2022-07-17 17:12:46 آزَرده کرد گزدم غربت جگر مرا
گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا

در اینجا به تصحیح بزرگواران مینوی و محقق وفادار نماندم و کژدم نخواندم چون گزدم است و پیشتر در بازخوانی متون دیگر به تفصیل در این باره صحبت کردم اما در خصوص گزدم در این بیت دلایل و شواهد ما بیشتر و قوی‌تر است. چرا که در مواضع دیگر ناصر خسرو گزدم گفته نه کژدم. مثلا:

متاز بر دم دنیا که گزدمش بگزدت
ز گزدمش به حذر باش کش گزنده دم است

تازه اگر گزدَم نگفته باشد که البته برای تلفظ حرف دال به ضمه مستنداتی داریم اما اینجا قافیه دم و کم و ستم است. نکتۀ دوم تکرار حروف "گ" و "ز" در این بیت است. دقت کنید:

آزرده کرد گزدم غربت جگر مرا
گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا

...گر در کمال فضل بود مرد را خطر
چون خوار و زار کرد پس این بی‌خطر مرا؟

خطر در اینجا به معنی بها و ارزش است. بندار رازی می‌گوید:

بنفشه‌بند آیا که چه پنداشت؟
که با مشکین خطت او را خطر بو؟

یعنی با وجود خط مشکین یار آیا برای بنفشه بهایی و جایگاهی می‌ماند؟

وندر رضای خویش تو یارب به دو جهان
از خاندان حقّ مکن زاستر مرا

در بعضی نسخه‌های متأخر نوشته‌اند "از خاندان حق تو مکن" که پیداست تصرفی مطابق ذائقۀ عصر صورت گرفته است. این از ویژگی‌های نظم کهن است که در مواجهه با شماری از کلماتی اینچنین که به حرف مشدّد ختم می‌شود مکثی را در قرائت باید اعمال کرد. مثل مصراعی که پیش از این خواندیم:

راه تو زی خیر و شرّ هر دو گشاده است

زاستر یا زاسُتر هم مخفف زانسوتر است. مسعود سعد می‌گوید:

دعای من ز دو لب زاستر همی نشود

(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی)

https://t.me/miraseparsi1399
459 viewsرضا موسوي طبري, 14:12
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:11:24 ای تن تیره اگر شریفی اگر دون
نبسۀ گردونی و نبیرۀ گردون

در خصوص کلمۀ شریف در این بیت لازم است عرض کنم که احتمالا شاعر به معنای عامش نظر داشته و می‌خواسته بگوید اگر نَسَب به اشخاص عالی‌رتبه و بزرگ یا اشراف می‌رسانی و اگر نه، فرزند گردونی. و چیزی به نام ژن خوب نداریم. نبسه معنایی نزدیک به همان نبیره دارد. البته در بعضی نسخه‌ها بستۀ گردون آمده است. در هر حال عرضم این است که در گذشته شریف اصطلاحا به کسی گفته می‌شد که نسب به خاندان پیامبر می‌رساند. حالا این جا نه لزوماً و منحصراً این مطلب مدّ نظر بوده. اگرچه هم از قدما و ارباب تذکره و هم از محققان معاصر و مستشرقین حرف‌هایی در خصوص سیادت ناصر خسرو زده‌اند که گویا ناشی از فهم غلط بیت یا ابیاتی از اوست با این حال منعی ندارد که ما این شعر را به آن مسائل هم مربوط تلقی کنیم.

نیست به نسبت بس افتخار که هرگز
نبسۀ گردون دون نبود مگر دون

آنکه شریف است همچو دون نه به ترکیب
از رگ و موی است و استخوان و پی و خون؟

می گوید شریف هم تن و جسمش مثل وضیع است مرکب از رگ و موی و استخوان و خون. آیا تن آدم فرومایه و دون با تن کسی که اصل و نسب دارد تفاوت می کند؟

گر تو شریفی و بهتری تو ز خویشان
چون که بری سوی خویش خویش شبیخون؟

بلکه به جان است، نه به تن، شرف مرد
نیست جسدها همه مگر گل مسنون

گل مسنون یعنی گل گندیده و بویناک. در مقابل گل خوشبوی. گِل هم خوب و بد دارد. اینکه می‌گوییم طرف خوشگل است از همین جاست.

گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم

البته اصل تعبیر اقتباس از آیۀ قرآن است. می‌فرماید: و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماٍ مسنون. انسان را آفریدیم از گل خشک بدبو.

تن صدف است ای پسر به دین و به دانش
جانت بپرور درو چو لؤلؤ مکنون

اهرون از علم شد سمر به جهان در
گر تو بیاموزی ای پسر تویی اهرون

اهرون ظاهرا از دانشمندان قدیم یهودی بوده و البته برخلاف آنچه که ناصر خسرو می‌گوید چندان نامش شهره به جهان نشده. لااقل در متون ما به ندرت این نام مطرح شده است. شاید در شعر فارسی تنها در دیوان قطران تبریزی دیده ‌شود که آن هم به احتمال قوی متأثر از ناصر خسرو است. چرا که در سفرنامه خواندیم که ناصر با قطران ملاقات داشته و قطران از او سؤالاتی کرده است. اشتراکات این دو دیوان خود موضوع تحقیقی عالی است.

نیک و بد و دیوی و فریشتگی را
سوی خردمند هست مایه و قانون

مادر دیوان یکی فریشته بوده ست
فعل بدش کرد زشت و فاسق و ملعون

راه تو زی خیر و شرّ هر دو گشاده ست
خواهی ایدون گرای و خواهی ایدون

دیو و فرشته به خاک و آب درون شد
دیو مغیلان شد و فریشته زیتون

این باور لابد ارتباط دارد با آن وجه اشتقاق که در بعضی فرهنگ‌ها در خصوص لغت مغیلان آمده است که نوشته‌اند امّ غیلان بوده. امّ به معنی مادر و غیلان جمع غول که همان دیو است. البته کسانی این را رد کرده‌اند اما قابل توجه است از منظر باورهای عامیانه.

داد کن ار نام نیک خواهی ازیراک
نامور از داد گشت شهره فریدون

که بی‌درنگ تداعی‌گر ابیات معروف شاهنامه است دربارۀ فریدون:

فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی)

https://t.me/miraseparsi1399
363 viewsرضا موسوي طبري, 14:11
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:09:43 درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی (قسمت سوم)، تیرماه 1401، دفتر شعر جوان، رضا موسوی طبری https://t.me/miraseparsi1399
292 viewsرضا موسوي طبري, 14:09
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:08:30 مضمون و موضوع این بیت اخیر علی رغم ظاهر ساده‌اش بسیار بسیار مهم است. می‌گوید از هیچ کس ظلم را پذیرا مباش و به هیچ کس هم ظلم مکن. نه مظلوم باش نه ظالم. این البته ایده آل همۀ ماست اما اگر زمانی برسد که ناچار شویم و مخیر شویم به انتخاب بین این دو، آن جا مهم است که انتخاب ما چه باشد. غالب انسان‌ها هیاهویشان و اعتراضشان برای این است که جای ظالم بنشینند. طرف از ظلم به تنگ آمده و می‌خواهد ظالم را سرنگون کند و جای او بنشیند. کم‌اند کسانی که اگر مخیّر شدند بین این دو امر موضع مظلوم را انتخاب کنند. بگویند اگر قرار است یکی از این دو باشیم همان بهتر که مظلوم باشیم تا ظالم. به یکی از رجال گفتند شما مظلومید. ناراحت شد. گفت: نخیر من مظلوم نیستم... جدّاً جای تعجب است... بگذریم.
سخنم شد بلند و می ترسم
که مرا چیزی از زبان بجهد

اینجا ناصر خسرو می‌گوید قبول نکن کسی آزارت دهد. تو هم بیهوده کسی را میازار مگر از روی مکافات و مساوا. مساوا در اصل مساوات بوده که حرف "ت" از انتهایش افتاده و به نوعی مخفف است.

پرکینه مباش از همگان دایم چون خار
نه نیز به یکباره زبون باش چو خرما

کز گند فتاده ست به چاه اندر سرگین
وز بوی چنان سوخته شد عود مطرّا

با هر کس منشین و مبُر از همگان نیز
بر راه خرد رو نه مگس باش نه عنقا

شاعر دعوت به اعتدال می‌کند. نه عزلت‌نشینی نه مخالطت زیاد با خلایق. می‌گوید نه مثل مگس باش که مظهر سماجت و مزاحمت است و نه مثل عنقا که مظهر گوشه‌گیری. میانه‌رو باش.

چون یار موافق نبُوَد تنها بهتر
تنها به صد بار چو با نادان همتا

نه فقط ناصر خسرو که همۀ حکمای ما به این معنا قائل بودند که "الجلیس الصّالح خیرٌ من الوحده والوحدة خیرٌ من جلیس السّوء". همنشینِ نیک بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشینِ بد.

خورشید که تنهاست از آن نیست برو ننگ
بهتر ز ثریّاست که هفت است ثریّا

می گوید خورشید یگانه است اما بابت این یگانگی و تنهایی نمی‌توان او را سرزنش کرد. بلکه تحسین‌برانگیز است. و بهتر از ثریا یا همان پروین است که هفت عدد است و از این جهت خوشۀ پروین نام گرفته است.

از بیشی و کمّیّ جهان تنگ مکن دل
با دهر مدارا کن و با خلق مواسا

مواسا هم چنانکه گفتیم مواسات بوده و نزدیک به معنی مداراست؛ همراهی و شفقت.

احوال جهان گذرنده گذرنده است
سرما ز پس گرما سرّا پی ضرّا

سَرّا و ضَرّا یعنی خوشی و ناخوشی. می‌گوید در این جهان سرما از پی گرما و راحتی از پی ناراحتی است. مأخوذ از آیۀ قرآن است که "والذین ینفقون فی السرّاء والضرّاء".

(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی)


https://t.me/miraseparsi1399
310 viewsرضا موسوي طبري, edited  14:08
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:08:30 ای قبّۀ گردندۀ بی ‌روزن خضرا
با قامت فرتوتی و با قوّت برنا

قبّه همان گنبد است و گنبد خضرا کنایه از آسمان. در چاپ سید نصرالله تقوی ضبط "گنبد" در متن است. و هیچ بعید نیست که شاعر یک بار "گنبد" را اختیار کرده باشد به جهت اشتراک حرف نخست با "گردنده" و یکبار "قبّه" را به ملاحظۀ "قامت" و "قوّت". به هر حال شاعر می‌گوید این گنبد که کنایه از آسمان است قوّت جوان دارد و قامت پیر. چون همچنان مثل روز اول بر همه غلبه می‌کند و از نیرویش هیچ کاسته نشده. ضمناً در پایان بیت اول تلفظ بَرنا دقیق است نه بُرنا. یعنی اطمینان داریم که ناصر خسرو چنین تلفظ می‌کرده. چون در قصیدۀ بعدی می‌خوانیم:

تا کی خوری دریغ ز برنایی؟
زین چاه آرزو ز چه بر نایی؟

و بعد:

پیری نهاد خنجر بر نایت
تا کی خوری دریغ ز برنایی؟

ادامه:
فرزند توایم ای فلک ای مادر بدمهر
ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟

مضمون این بیت را در گوشۀ ذهنتان نگاه دارید تا بعد به آن بپردازیم. اکنون می‌خواهم به ساختار مصراع دوم اشاره کنم. اینکه ادات استفهام در قدیم متصل به "که" می‌شد. مثلا می‌گفتند چرا که؟ امروز ما چراکه را در معنی "زیرا" به کار می‌بریم برای تعلیل. اما در قدیم پرسشی ادا می‌شده. شعر ابوالهیثم را به یاد بیاورید:

یکی‌ست صورت هر نوع را و نیست گذار
چرا که صورت هر هیئتی بود بسیار؟

ناصر خسرو هم از این قبیل فراوان دارد. می‌گوید:

جنبش ما چرا که مختلف است؟
جنبش چرخ چون که هموار است؟

ربطی هم به اقتضائات نظم ندارد. در آثار منثور هم این شواهد را می‌بینیم. "آیا" را هم همین طور به کار می‌بستند:

آیا که مرا تو دستگیری یا نه؟
فریادرسی در این اسیری یا نه؟

ما امروز این "که" را در مجاورت ادات استفهام ذکر نمی‌کنیم. اکنون قرن‌هاست این "که" از همجواری با "چون" و "چرا" و "آیا" پرهیز می‌کند.

ادامه می‌دهیم:

فرزند تو این تیره تن خامش خاکی ست
پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا

تن خانۀ این گوهر والای شریف است
تو مادر این خانۀ این گوهر والا

ناصر خسرو شاعرفیلسوف است. به این اعتبار که صاحب جهان‌بینی است. مبانی و مبادیی دارد. همواره نسبت به جهان و اجزاء آن اصول ثابتی را عرضه می‌کند. مؤلفان اسماعیلی‌ اینگونه‌اند. ذهن منسجم و مدون و منضبطی دارند. یک دو سه چهار همه چیز معین است و پاسخ‌ها به همۀ پرسش‌های مقدّر آماده. به همین جهت مضامین او در اشعارش فراوان تکرار می‌شود. اینکه فلک یا دنیا مادر ماست بارها و بارها به انحاء و اشکال مختلف بیان شده است. جای دیگری می‌گوید:

از گردش گیتی گله روا نیست
هرچند که نیکیش را بقا نیست

خوشتر ز بقا چیز نیست او را
ما را ز جهان جز بقا هوا نیست

چون تو ز جهان یافتی بقا را
چون کز تو جهان در خور ثنا نیست؟

گیتی به مثل مادر است مادر
از مرد سزاوار ناسزا نیست

دیگران هم این تعابیر را از او گرفته اند. و شاید همه از سرچشمه. چرا که ناصر خسرو خود در مواضعی این تعابیر را از حضرت امیر اخذ کرده است. از جمله کلمات حضرت در نهج البلاغه این معنی بلند است:

الناس ابناء الدنیا ولا یلام الرجل علی حبّ امّه
مردم فرزندان این دنیا هستند و کسی را به سبب محبت به مادرش نمی‌توان سرزنش کرد.

ضمنا توجه داشته باشید که کسره‌های اضافه در این بیت چقدر زیباست. کسره‌ها و همزه‌ها و حتی تکرار ضمیر اشارۀ "این". قاعدتاً این همه تکرار باید قبیح باشد اما چقدر بیت را برجسته کرده:

تن خانۀ این گوهر والای شریف است
تو مادر این خانۀ این گوهر والا

ادامه:

چون کار خود امروز در این خانه بسازم
مفرد بروم خانه سپارم به تو فردا

می گوید تن خاموش است و خانۀ آن گوهر والا که نفس ناطقۀ انسانی است. تن متعلّق به این دنیاست. من فردا می‌روم و خانه را به تو وامی‌گذارم. چرا می‌گوید مفرد؟ و نمی‌گوید تنها؟ اینها ظرافت کار شاعر است. البته شاعرِ عالِم. چون آخرش می‌گوید "فردا". و ضمناً آیۀ قرآن است که: وکلّهم اتیه یوم القیامة فرداً. همه نزد او در روز قیامت تنها و مفرد حاضر می‌شوند. پایین‌تر اما می‌گوید تنها. چرا؟ چون آخرش می‌گوید "همتا":

تنها به صدبار چو با نادان همتا
اینجا دیگر نمی‌گوید مفرد به صدبار....

ادامه:
زندان تو آمد پسرا این تن و زندان
زیبا نشود گرچه بپوشیش به دیبا

دیبای سخن پوش به جان بر، که ترا جان
هرگز نشود ای پسر از دیبا زیبا

این بند نبینی که خداوند نهاده است
بر ما که نبیندش مگر خاطر بینا؟

در بند مدارا کن و دربند میان را
در بند مکن خیره طلب ملکت دارا

گر تو به مدارا کنی آهنگ، بیابی
بهتر بسی از ملکت دارا به مدارا

بشکیب ازیرا که همی دست نیابد
بر آرزوی خویش مگر مرد شکیبا

ورت آرزوی لذّت حسّی بشتابد
پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوّا

آزار مگیر از کس و بر خیره میازار
کس را مگر از روی مکافات و مساوا
301 viewsرضا موسوي طبري, edited  14:08
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:02:31 درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی (قسمت دوم)، تیرماه 1401، دفتر شعر جوان، رضا موسوی طبری https://t.me/miraseparsi1399
291 viewsرضا موسوي طبري, 14:02
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:01:28 قصیدۀ نخست دیوان ناصر خسرو که به رسم شعرا در توحید است و مختوم به الف و اصطلاحاً "تحمیدیه" نام دارد شاید از دشوارترین قصاید این دیوان باشد چرا که مشحون از اصطلاحات خاص کلامی است و جز با رجوع به متون حکمی و کلامی خصوصاً متون اسماعیلی نمی‌توان گره از کار فهم ابیات آن گشود. شرح استاد محقق هم چندان کمکی نمی‌کند چرا که این کتاب شرح به آن معنا نیست. توضیح چند واژه و مشخص کردن چند اشارت است. از حُسنِ اتفاق شرحی مستقل بر این قصیده نگاشته شده که توصیه می‌کنم آن را مطالعه بفرمایید. این شرح با تکیه بر منابع اسماعیلی اعم از کشف المحجوب سجستانی و شرح قصیدۀ ابوالهیثم و تألیفات منثور ناصر خسرو همچون زاد المسافر و وجه دین و جامع الحکمتین است. من قصد بررسی و موشکافی این شعر را ندارم فقط یک دو نکته را جسارت می‌کنم و می‌گویم. یکی اینکه عموم اشعار ناصر خسرو علی‌رغم زبان فخیم و استوارش بسیار روان و ساده و همه‌فهم است. یعنی کافی است اندکی با دیوان او مأنوس شوید دیگر نیاز به شرح و ایضاح ندارید. این قصیدۀ نخست البته استثناء است. حتی بعضی کلماتش را شاید هرگز دیگر در دیوان ناصر نیابید. در مطلع همین قصیده می‌خوانید:

خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث، زین همه تنها

واژۀ کثرت شاید همین یک بار در سرتاسر این دیوان حجیم آمده باشد.

نکتۀ دیگری هم عرض کنم. اینکه استاد محقق در شرح بیت پایانی قصیده می‌نویسند ناصر خسرو تحت تأثیر سنایی این بیت را گفته کمی عجیب است. چون سنایی بعد از ناصر خسرو است. در واپسین سال‌های عمر ناصر است که سنایی متولد می‌شود. در هر حال بیت مورد نظر استاد محقق این است:

تو از معنی همان بینی که در بستان جان‌پرور
ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا

و سنایی گفته:

عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا

پیشتر ما این قصیدۀ سنایی را در همین کانال شرح گفتیم که کاش ابتدا شعر ناصر را می‌خواندیم. حال این ادعا گزاف نیست اگر بگوییم یقیناً سنایی به این شعر ناصر نظر داشته است. بسیاری از قوافی این قصیده و البته وزن آن و موضوع آن که در توحید است و بعضی تعبیرها و ترکیب‌ها مشترک است: زهرۀ زهرا، دون یا والا، گنبد خضرا، به تقلید از سر عمیا، نکبا، مولد و منشا.... که نشان می‌دهد فضل تقدم با ناصر خسرو بوده است.

(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی)

https://t.me/miraseparsi1399
396 viewsرضا موسوي طبري, edited  14:01
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:00:50 درس‌گفتار 34، درآمدی بر شعر ناصر خسرو قبادیانی (قسمت اول)، تیرماه 1401، دفتر شعر جوان، رضا موسوی طبری https://t.me/miraseparsi1399
378 viewsرضا موسوي طبري, 14:00
باز کردن / نظر دهید
2022-03-22 05:19:56 از غزّالی تا طالبان وطنی
در مخالفت با نوروز

لابد در رسانه‌ها خوانده‌اید که طالبان جشن نوروز را از تقویم افغانستان حذف کرد. همچنین سران طالبان اعلام کردند مانع برگزاری مراسم نوروز نمی‌شوند اما از آن تجلیل هم نخواهند کرد. در ایران نیز کسانی سال‌ها تلاش کردند و می‌کنند تا نوروز را از ذهن و ضمیر مردم محو کنند. نمونه‌هایش را امسال هم دیدید. به عنوان مثال در برخی رسانه‌ها اعتراض شد به اینکه چرا در سال نو چینی برج آزادی در تهران چراغانی شد و تصویر پرچم چین را بر روی برج انداختند اما در نوروز باستانی ایران این برج خاموش بود. یا چرا باید رئیس جمهور آمریکا کنار سفرۀ هفت سین پیام نوروزی بدهد اما در ایران از این کار پرهیز می‌کنند. خوب است بدانیم که مخالفت با نوروز سابقه‌ای هزار و چند صد ساله دارد. همین امام محمد غزالی از جمله کسانی است که حدود ده قرن پیش جشن ملی باستانی نوروز را اظهار شعار گبران و خلاف شریعت اسلام دانسته و معتقد بوده این عید باستانی باید مندرس و فراموش شود و از آن نام و نشانی نماند. غزالی در کیمیای سعادت می‌نویسد:

اما آنچه برای سده و نوروز فروشند، چون سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین، این در نفس خود حرام نیست ولیکن اظهار شعار گبران حرام است و مخالف شرع است، و هرچه برای آن کنند نشاید؛ بلکه افراط کردن در آراستن بازارها و قطایف بسیار کردن، و تکلف‌های نو افزودن برای نوروز نشاید؛ بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود و کسی نام آن نبرد. تا گروهی از سلف گفته‌اند که "نوروز روزه باید داشت تا از آن طعام‌ها خورده نیاید و شب سده چراغ فرا نباید گرفت تا اصلا آتش نبینند." و محققان گفته‌اند که "روزه داشتن این روز هم ذکر این روز بود، و نشاید که نام این روز برند به هیچ وجه، بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت، و شب سده همچنین، چنانکه از وی نام و نشان نماند. (کیمیای سعادت، ج اول، ص 522)

این عبارات را غزالی در ذیل "منکرات بازارها" می‌نویسد. می‌گوید ابزار برپایی جشن نوروز و سده که در بازارها می‌فروشند فی نفسه حرام نیست اما بواسطۀ اینکه با این ابزار جشن نوروز را برپا می‌کنند که متعلق به گبران است حرام است.
غزالی در پیش و پس همین پاراگراف می‌گوید سپر و شمشیر چوبین برای بازی کودکان بوده. مولوی هم گفته:

غازی به دست پور خود شمشیر چوبین می‌دهد
تا او در آن اُستا شود شمشیر گیرد در غزا

جالب اینکه غزالی از اسلامی شدن مناسک نوروز هم راضی نیست. می‌گوید اینکه گفته‌اند در نوروز روزه بگیریم این خودش موجب تمایز می‌شود. سبب می‌شود ذکر نوروز به میان بیاید و نامش باقی بماند. توصیه به پاکیزه بودن و روزه داشتن در این روز از امام صادق (ع) نقل شده است اما نه به آن منظور که غزالی می‌گوید. همچنین امام صادق (ع) در تجلیل از نوروز فرموده این روز روز ماست که پارسیان آن را حفظ کرده‌اند و شما (اعراب) آن را از دست دادید.
حقیقت این است که جشن نوروز به سبب اینکه پشتوانۀ منطقی دارد بقا و دوام یافته. یعنی فارغ از این که در دین یا مذهب خاصی مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته باشد جماد و نبات و حیوان و انسان با همۀ وجود از این تحول درک و دریافت دارند که آغاز شکوفایی طبیعت است و غلبه بر ظلمت زمستانی. بدین سبب است که پایدار مانده و خواهد ماند.
(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس گفتار 33، درآمدی بر کیمیای سعادت)

https://t.me/miraseparsi1399
5.7K viewsرضا موسوي طبري, edited  02:19
باز کردن / نظر دهید
2022-03-22 05:19:15 یک دو سه چار عید

یک نکته هم عرض کنم. چون مکرر پیش آمده که دوستان پرسیده‌اند.
در ادبیات منظوم ما هر جا به مطلقِ عید برخوردید در قریب به اتفاق این موارد مقصود عید فطر است نه نوروز. مثلا در دیوان خواجۀ شیراز می‌خوانیم:

روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد

همۀ این موارد ناظر به عید فطر است و قرینه‌ها آشکار.

و هر گاه به دوعید یا عیدین برخوردید مقصود دو عید بزرگ اسلامی یعنی عید فطر و عید قربان است. به قول عنصری عید عرب:

دو عید رسم عرب عید اضحی و فطر است

اینجا تصریح شده اما در مواردی که صرفا گفته شده دو عید، بدانید که مقصود این دو عید است. شاعر عارف ما در آن بیت معروف طعنه می‌زند به کسانی که در طول سال فقط دو عید دارند:

صوفیان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند

صائب تبریزی هم به بیانی دیگر گفته:

سالی دو عید مردم هشیار می‌کنند
در هر پیاله عید دگر می‌کنیم ما

از سه عید هم سخن رفته است. اما همۀ گویندگان یک مقصود ندارند. بیشتر جناس و هم آوایی "سه عید" و "سعید" شاعران را جذب کرده و از خود یک عید افزوده‌اند. یا هر سه را خود وضع کرده‌اند. همچون قصیدۀ محتشم با این مطلع:

بر آصف سخی‌دل باذل بود سه عید
چون عهد او مبارک و فرخنده و سعید

اما مسلم است در ایران از زمانی (که عجالةً نمی‌توانم تعیین کنم یا حتی تخمین بزنم) عید غدیر هم در کنار دو عید دیگر گرامی داشته می‌شود. قاآنی می‌گوید:

یکی‌ست عید غدیر ار چه خلق را امروز
بود درست سه عید سعید در ایران

خاقانی هم با سه عید و سعید هنرنمایی کرده که البته ربطی به عید سوم ما ندارد.

جالب است بدانید ما حتی در دوره‌هایی چهار عید داشته‌ایم. و گسترۀ این چهارعید تا دوردست‌ها هم کشیده شده است. تا جایی که غالب دهلوی در هند گفته است:

تا بود چار عید در عالم
بر تو یا رب خجسته باد و هجیر

عید شوّال و عید ذی الحجه
عید باباشجاع و عید غدیر

باباشجاع یا شجاع الدین لقبی است که به ابولولو داده‌اند. در گذشته ایرانیان و شیعیانِ بعضی مناطق دیگر، نهم ربیع را جشن می‌گرفتند. به مناسبت قتل خلیفۀ دوم به دست ابولولو. هرچند که مورخین این تاریخ را تایید نمی‌کنند اما به هرحال در باور مردم چنین بود. خصوصا در کاشان مرقد باباشجاع محل تجمع این افراد بود که در اواخر قاجار با برپایی این جشن مقابله شد و تا حدودی بساطش جمع شد.
در کتاب‌های کهن گاه دیده‌ام که اساساً اعیاد را از جشن‌ها تفکیک کرده‌اند و نوروز و موارد مشابه را که متعلق به ایران پیش از اسلام است ذیل جشن‌ها طرح کرده‌اند.
(از سلسله درس‌گفتارهای "میراث پارسی"، درس گفتار 33، درآمدی بر کیمیای سعادت)

https://t.me/miraseparsi1399
898 viewsرضا موسوي طبري, edited  02:19
باز کردن / نظر دهید