Get Mystery Box with random crypto!

شهردار سربلند مرحوم حمید سعید مرد بزرگی بود. مرور خاطراتش در | ✍️ محسن جلال‌پور

شهردار سربلند


مرحوم حمید سعید مرد بزرگی بود. مرور خاطراتش در کتاب تلاشگران پیشرفت کرمان نشان می‌دهد چه زندگی ترازی داشته و چقدر سالم و مبادی اخلاق و انصاف بوده است. او 26 سال مدیر «شیر و خورشید سرخ» بردسیر بود و 8 سال بدون دریافت حقوق، شهردار این شهر شد. در همه این‌سال‌ها از دارایی شخصی‌اش هزینه کرد و چیزی برای خود برنداشت. قدیمی‌های بردسیر از او و خانواده‌اش به نیکی یاد می‌کنند.

وزارت ‌فرهنگ در اوایل دهه 40، طی نامه‏ای به مرحوم سعيد، از ایشان درخواست زمین می‌کند و آن مرحوم دو فقره زمین به وسعت هركدام سیصد قصب (جمعا 15هزار متر مربع) به این اداره هدیه می‌کند. 230 قطعه زمین هم برای ساخت خانه به 230 خانواده می‌بخشد.
زمانی که شهردار بردسیر بود تصمیم گرفت برای این شهر خیابانی بسازد. 300 قصب (7500 متر مربع) از زمین‏های باغ او در محدوده خیابان قرار داشت و مرحوم سعید پولی بابت آن دریافت نکرد. دیگران وقتی دیدند شهردار بابت زمین خودش پولی دریافت نکرده؛ آن‌ها هم از مطالبه پول بابت زمین‌هایشان صرف‏نظر کردند. اغلب خیابان‌‏های بردسیر بدون پرداخت هیچ پولی به صاحبان زمین، احداث شد.

زمانی که در شهرداری بردسیر حضور داشت، سید جواد سعیدی فیروزآبادی که بسیار خوش‌نام و قابل احترام بود، سکان استانداری کرمان را در دست داشت. در خرداد سال 1346 پروژه آب‌رسانی بردسیر با حضور استاندار و مقامات شهری افتتاح شد.
آن روز به واسطه تلاش برای آبرسانی شهر، از زحمات شهردار قدردانی کردند. مرحوم سعید از پیمانکار خواست، از سود اجرای پروژه، مبلغ ده هزار تومان به شهرداری بردسیر هدیه کند، پیمانکار پذیرفت و چکی در وجه شهردار صادر کرد. مرحوم سعید حسابدار شهرداری را احضار کرد. چک را تحویلش داد و گفت: چک را همین امروز به‌حساب واریز کن. از نماینده بانک هم خواست چک را نقد و واریز کند. ولی از او خواست مبلغ به‌حساب شهرداری واریز شود نه به‌حساب شخصی‌ شهردار. نماینده بانک انجام داد و رسید را هم برای او ارسال کرد.

همان روز حرف و حدیث‌ها آغاز شد و فرماندار بردسیر، شهردار را متهم کرده بود که از پیمانکار پول گرفته و به‌حساب شخصی خودش واریز کرده است. روز بعد استاندار او را احضار کرد. مرحوم سعید فوراً به‌طرف کرمان حرکت کرد. استاندار خوش‌نام کرمان به این دلیل که مرحوم سعید از شهرداری حقوق نمی‏گرفت همیشه به او احترام می‏گذاشت. وقتی مرحوم سعید وارد اتاق شد، استاندار برخلاف همیشه از جا بلند نشد.
با ناراحتی پرسید: «این درست است که دیروز پولی به شهرداری بردسیر داده‏اند؟» شهردار گفت: «خیر پول را فقط به من دادند.»
استاندار با عتاب پرسید: «چرا از آن‌ها پول گرفتید؟» شهردار بردسیر گفت: «پیمانکار 60 هزار تومان سود کرده و من 10 هزار تومانِ آن را گرفتم؛ که باید می‏گرفتم.»
این را گفت و دست در جیبش کردم و رسید آن مبلغ را که به‌حساب شهرداری واریزشده بود بیرون آورد و به استاندار داد. استاندار رسید را گرفت و زمانی که متوجه شد؛ پول در وجه شهرداری پرداخت‌شده است. حالت چهره‏اش تغییر کرد. لحن صدایش عوض شد. از جا برخاست. مثل همیشه از پشت میز خارج شد و شهردار را در بغل گرفت.

رو به میهمانانش کرد و گفت: «این شهردار هیچ‏وقت پول یا حقوق نگرفته است. یک‌بار هم که من به شهرداری «بردسیر» کمک مالی کردم ایشان رفتند و از مردم خواستند به شهرداری کمک کنند؛ تا پول استاندار را برگردانند. مردم چهار برابر کمکِ صد هزارتومانیِ استاندار را به‌حساب شهرداری واریز کردند و او هم پول اهداییِ استانداری را برگرداند.»
مرحوم سعید توضیح داده که چگونه این پول را بازگردانده است: «روزی که برای برگرداندنِ پول استانداری به دیدن استاندار رفتم گفتم: مردم از من گله کرده‌‏اند که چرا کمک مالی شما را پذیرفته‌ام. چهار برابر شما به من کمک کرده‌‏اند؛ تا من پول شما را برگردانم؛ این هم پول شما.»


پ ن: آدم این روایت‌ها را که می‌خواند فکر می‌کند مربوط به سرزمینی دیگر است. مدیرانی که منافع شخصی را نادیده می‌گرفتند تا جامعه منفعت ببرد امروز کجا هستند؟ و مردمانی که کمک دولت را ننگ می‌دانستند و چهار برابر کمک استاندار را باز می‌گرداندند امروز در کدام کشور زندگی می‌کنند؟



محسن جلال پور

@mohsenjalalpour