خوشههای انسانیت پیرمرد فقیر وارد ساندویچی میشود و به فروشن | ✍️ محسن جلالپور
خوشههای انسانیت
پیرمرد فقیر وارد ساندویچی میشود و به فروشنده میگوید: اگر زحمتی نیست میخوام ازتون کمی نان بخرم. زن فروشنده پاسخ میدهد: اینجا نانوایی نیست، ما با نونهامون ساندویچ درست میکنیم. پیرمرد میگوید میدونم خانم؛ برای یک پیرزن میخوام که دندان نداره. گرسنهشه. زن فروشنده میگوید: براش ساندویچ بخر،ساندویچهای خوبی داریم. پیرمرد پاسخ میدهد: خیلی دلم میخواد اما راستش 10 سنت بیشتر پول ندارم. زن دوباره میگوید: با 10 سنت حتی نمیتونی نان بخری، ما نان 15 سنتی داریم. مالک ساندویچی خطاب به زن فروشنده میگوید: یه تکه نون بهش بده. زن یک بسته نان روی میز میگذارد و به پیرمرد میگوید: قیمت این نان 15 سنت است. پیرمرد خطاب به زن میگوید: حالا نمیشه به اندازه 10 سنت ازش ببُرید؟ زن فروشنده اختیاری ندارد و مالک ساندویچی میگوید: همهشو بده بهش. پیرمرد به مالک ساندویچی میگوید: نه آقا؛ ما به اندازه 10 سنت نان میخواهیم. مالک ساندویچی میگوید: اشکالی نداره، نون مال دیروز است و همان 10 سنت کافی است. دو نوه پیرمرد، با حسرت چشمشان به آبنباتهای گوشه فروشگاه میافتد و هر کدام یکی برمیدارند. پیرمرد از زن فروشنده میپرسد: اون آبنباتها یک سنت است؟ و زن فروشنده با شرمندگی میگوید: نه؛ دو تاشون یک سنت است. پیرمرد یک سنت میدهد و به اتفاق نوههایش خوشحال از فروشگاه خارج میشوند. یک راننده کامیون به زن فروشنده میگوید: این آبنباتها که گرونترند. تو که به من گفتی قیمت آبنبات 5 سنت است پس چرا دو تاشو یک سنت فروختی؟ و فروشنده با تندی پاسخ میدهد به توچه مربوطه؟ همان راننده و دوستش که غذایشان را تمام کردهاند قصد دارند از ساندویچی خارج شوند و نفری پنج سنت روی میز میگذارند و خداحافظی میکنند. زن فروشنده که میداند آنها پول غذایشان را دادهاند میگوید: صبر کن ببینیم پس این پولهای برای چیست؟ دو راننده در حالی که دارند خارج میشوند، میگویند به توچه مربوطه؟
بارها این صحنه از فیلم «خوشههای خشم» به کارگردانی جان فورد را دیدهام. صادقانه بگویم، هیچ وقت فرصت نکردهام فیلم را به طور کامل ببینم اما سکانسی که اشاره کردم، همیشه اشکم را در میآورد. این سکانس سرشار از انسانیت است. سرشار از نوعدوستی و خیرخواهی و محبت به افراد نیازمندی که غنی از کرامت و بزرگیاند. زنجیرهای از خوبیها که از پیرمرد فقیر شروع میشود و با مالک ساندویچی و زن فروشنده ادامه پیدا میکند و دو راننده کامیون آن را به اوج میرسانند.