مرد توریبنساز «بیاض» که در 65 کیلومتری رفسنجان قرار دارد، ر | ✍️ محسن جلالپور
مرد توریبنساز
«بیاض» که در 65 کیلومتری رفسنجان قرار دارد، روستای عجیبی است. هم ریشه در تاریخ دارد، هم صنعتی و کشاورزی است و هم از ظرفیت قابل توجهی برای گردشگری برخوردار است. این روستا از قدیم مسیر گذر کرمان به یزد بوده و به همین دلیل بناهای تاریخی زیادی در این منطقه ساخته شده است از جمله «قلعه بیاض»، آسیابهای این روستا و «قلعه دختر» که پیشینهاش به دوران اشکانیان بر میگردد. به اضافه اینها باید از «کارخانه پنبه» این روستا هم یاد کنیم که دست کم یک قرن قدمت دارد. روستای بیاض انسانهای فرهیخته زیادی دارد که برخی را میشناسم و در کتاب «تلاشگران پیشرفت کرمان» درباره یک خانواده سرشناس این روستا و به خصوص سه بردار با نامهای غلامرضا، محمد علی و نعمتالله رحیمی ریاض روایتهایی آورده شده است. ابتدا درباره مهندس نعمتالله رحیمی بیاض مینویسم که زندگیاش میتواند سرمشق جوانان باشد.
دست راست نعمتالله از همان ابتدا که به دنیا میآید در فرمان او نیست و این باعث میشود پدرش توجه ویژهای به او داشته باشد. در آن سالها کم پیش میآمد که پدران راضی به تحصیل فرزندان شوند اما پسران آقای رحیمی توفیق درس خواندن پیدا میکنند و نعمتالله در هنرستان فنی تهران دیپلم میگیرد و برای ادامه تحصیل به آلمان میرود. تا این فرآیند تکمیل شود، پدرش دست به کارهای بزرگی میزند؛ از جمله با تعدادی از تاجران پنبه در یزد شریک میشود و کارخانهای در این شهر دایر میکند. قدم بعدی، خرید«کارخانه اقتصاد رفسنجان» است که در سال 1323 تأسیس شده بود و در زمینه آرد و پنبه فعالیت میکرد. پدر که دستبردار نیست، کارخانه سوم را هم در «امینآباد کوشکوئیه» احداث میکند. در آن ایام هنوز از پسته در این منطقه خبر چندانی نبود. اما بازار پنبه رونق داشت. پنبه را عدلبندی میکردند و با شتر به هند میفرستادند که نخ میشد و دوباره به ایران برمیگشت و با آن پارچه کرباس میبافتند. کارگاههای کرباسبافی در خانهها وجود داشت و بیشتر، زنها به کار بافت کرباس مشغول بودند.
درآلمان سختی زیادی میکشد تا اینکه در نهایت در سال 1972 موفق میشود مدرک مهندسی مکانیک خود را در رشته طراحی ماشینآلات بگیرد. تا انقلاب 57 در آلمان میماند و در حالیکه شرایط خوبی برای ماندن دارد، به کشور بازمیگردد و به خاطر تجربهای که در ساخت انواع توربین دارد، به نهضت ساخت نیروگاه میپیوندد. این نهضت را «حسن عباسپور تهرانیفرد» مدیریت میکند که در کابینه محمد علی رجایی، وزیر نیرو است. عباسپور با کمک جوانان تحصیلکرده مانند نعمتالله رحیمی بیاض در سال 59 و با وجود مشکلات زیاد دوران جنگ موفق میشود نیروگاههای جدیدی احداث کند. این روند با شهادت عباسپور در جریان بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در تاریخ ۷ تیر ۱۳۶۰ شکل دیگری پیدا میکند. مهندس رحیمی بیاض در وزارت نیرو همکار مستقیم شهید عباسپور است و او را مردی نیکوخصال و بسیار پرکار معرفی میکند. با این حال خودش از اینکه کار زیادی ندارد، مینالد. دکتر عباسپور در پاسخ میگوید: «شما قرار نیست کار فنی کنید. کار شما مدیریت است.»
اتفاقات دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت حسن عباسپور ضربه روحی شدیدی به نعمتالله رحیمی وارد میکند، در حدی که مدتی را در هرمزگان میگذراند و بعد به اصرار پدر به بیاض باز میگردد تا کارخانه پدر را اداره کند. و بعد از آن به سازمان انرژی اتمی میرود و در بخش انرژیهای نو مشغول به کار میشود. آدمها در مقطعی از زندگی خود خیلی اثرگذار میشوند و شاید در بقیه زندگی خود آنقدر اثرگذار نباشند. مهندس رحیمی بیاض که بیش از 12 سال در آلمان تحصیل کرده و به کار مشغول بوده، پس از انقلاب به کشور باز میگردد تا در شکلگیری نظم جدید مشارکت داشته باشد. با شروع جنگ ایدههای خوبی برای ساخت انواع توربین به وزرات نیرو میدهد تا کشور در زمینه تأمین برق دچار مشکل نشود. با وجود جنگ و تخریب خیلی از نیروگاههای کشور، همین جوانان موفق میشوند برق تولیدی کشور را در سال 1359 بیش از 10 درصد افزایش دهند.
مهندس رحیمی بیاض میگوید اگر جوانان تحصیلکرده و پرتلاش نبودند، تولید برق در کشور میتوانست به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کند که در این صورت ضربات غیر قابل جبرانی به کشور وارد میشد. اما اعتماد دولتمردان به چنین جوانانی باعث شد این فاجعه رخ ندهد. افسوس که این روزها روند برعکس شده و جوانان تحصیلکرده با هزاران امید و آرزو برای ساخت وطن، مسیر مهاجرت در پیش میگیرند چون دولتمردان به آنها اعتمادی ندارند.