2021-08-18 21:23:46
با بند بند نامه ات از جان گریستم
تقدیم به دوست نویسنده و ادیبم حمید الله کامگار و همه مردم ستم دیده افغانستان
ای آفتابِ سرخِ پیراهن دریده
بعد از تو شوقی نیست در صبح و سپیده
اینجا زمین سرد است اینجا کربلا نیست
انگار خونی در رگِ این روزها نیست
سروی کنارِ جویباری نیست دیگر
کو عهد و پیمانی؟! قراری نیست دیگر
دلدادگان بسیار ، اما دلبری نیست
این شهرِ دیوان است ، اینجا یک پری نیست
آفت زده بر کشتزارِ سیب و گندم
عقلی نمانده تا بیافتد دستِ مردم
آن دیو با خود برد آن انگشتری را
حتی شکست انگشت هایِ جوهری را
تاریخ دانان عشق را افسون نوشتند
شمشیرها ، آزادگی را خون نوشتند
دنیا سرا پا چند روزی دلبری کرد
با ما زمینِ مادری ، نامادری کرد
ما با دعامان قفلِ دلها را شکستیم
اما چرا بر دستِ خود زنجیر بستیم
چون کاج بارِ خویشتن را جستجو کرد
پاییز را در باغِ دنیا آرزو کرد
قسمت نشد ای دوست آقازاده باشیم
* بی دین اگر هستیم هم آزاده باشیم
اینجا زمین سرد است اینجا کربلا نیست
انگار خونی در رگِ این روزها نیست
* ای پیروان آل ابی سفیان اگر دین نداری آزاد مرد باشید. حسين بن علی (ع)
مجتبي كريمي
#أفغانستان #افغانستان_تسلیت
ویدئو کلیپ
https://www.instagram.com/tv/CSrSonnn_7_/?utm_medium=share_sheet
10.1K viewsMojtaba Karimi, edited 18:23