'بیتوجهی به ارزشداوریهای دیگران' مصطفی ملکیان برخی ب | مصطفی ملکیان
"بیتوجهی به ارزشداوریهای دیگران"
مصطفی ملکیان
برخی به قدری در این اصل افراط میکردند که جزو ملامتیه میشدند. این هم البته افراط است. گفتهاند که درویشی نماز میخواند و با ریش خود مشغول بود. هاتفی ندا در داد که ای درویش تو با ریش خود مشغولی. درویش وقتی این را شنید شروع کرد به کندن ریشهایش، هاتف ندا در داد که تو هنوز به ریشهایت مشغولی.
اینکه کسی کاری کند تا نگاه دیگران را به خودش منفی کند باز به ارزش داوریهای دیگران بها داده است. بها ندادن به ارزشداوریهای دیگران به این است که تو طبیعی زندگی کنی. طبیعی زیستن یا همان سادگی(simplicity) یعنی حضور و غیاب دیگران در رفتار من تأثیر نداشته باشد. کودک، سادگی دارد و حضور و غیاب دیگران برای او فرقی ندارد. در تفسیر این گفتهی مسیح که در سه تا از اناجیل آمده است: «تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز به ملکوت آسمان ره نمییابید» بیشتر الهیدانان و عارفان گفتهاند منظور «سادگی» کودکان است.
از «سادگی» و طبیعی زیستن، امروزه، فیلسوفان اگزیستانسیالیسم به«زندگی اصیل» تعبیر میکنند. یعنی زندگی مطابق فهم و تشخیص خود. اگر اصیل نباشم، زندگیام خودجوشانه و خودانگیخته نیست، بلکه عاریتی است. کاری که از درون خودم میجوشد انجام نمیدهم. زندگی اصیل یعنی بر مبنای عقل و وجدان اخلاقی خودت عمل کنی.
سعدی در گلستان آورده است: «زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند. گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید، گفت نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید»
زندگی اصیل یعنی خلوت و جلوت برای ما فرقی نکند. زندگی اصیل زندگی «خودمِحک» «خودسَنجه» و «خودمعیار» است و فرد، ترازوی درست و غلط بودن را در درون خود دارد. در امور نظری عقل خود را داور میکند و در امور عملی وجدان خویش را. انسانهای اصیل، به افکار عمومی، مدهای فکری زمانه، یا آنچه هگلیها «روح زمانه» میگویند کاملا بیاعتنا هستند. کسی که به ارزش دارویهای دیگران اهمیت میدهد در عُمق وجودش عقدهی حقارت دارد. چرا وقتی من داوری خودم این است که کار درستی میکنم به خاطر داوری تو دست از کار بر میدارم؟ چرا داوری تو را مقدم بر داوری خودم کنم؟ چون خودم را کمتر از تو میدانم. در بن و بنیاد این کار، نوعی عقدهی حقارت وجود دارد .