خلاصه ای از جلسه بررسی کتاب تاریخ زنان فیلسوف معاصر مصطفی مل | مصطفی ملکیان
خلاصه ای از جلسه بررسی کتاب تاریخ زنان فیلسوف معاصر
مصطفی ملکیان
جریانی یا جنبشی که از آن به جریان یا جنبش فمینیسم یاد میکنیم، در طول تاریخ خودش در غرب سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در مرحله اول فمینیستها میگفتند در زندگی اجتماعی و سیاسی باید حقوق زنان هم ادا شود و مورد اجحاف و تعدی و تجاوز و ظلم قرار نگیرد. عدالت اقتضا میکند که حقوق زنان هم مانند حقوق مردان ادا شود. البته حقوق مردان در طول تاریخ کمابیش ادا میشده است، چراکه تاریخ مردسالار بوده است، ولی الآن ما در پی ادای حقوق زنان هستیم. بحث در این مرحله حقوقی، اجتماعی و سیاسی بود.
در مرحله دوم نیز باز مشکل حقوقی، اجتماعی و سیاسی است. با این تفاوت که حالا صرف حقوق زنان مطرح نیست. بلکه ایدهی رفع تبعیض جنسیتی در میان است. فمینیستهای موج دوم بر آن بودند که جدا از اینکه حق زنان باید ادا شود، زنان حقی برابر با مردان دارند.
تقریباً از اوایل قرن بیستم، مخصوصاً از پایان جنگ جهانی اول و بالأخص از پایان جنگ جهانی دوم، جریان فمینیستی سومی سربلند میکند که دیگر از احقاق حقوق زنان یا تساوی حقوق زن و مرد سخن نمیگوید، بلکه به لزوم گزارش شدن نحوهی نگریستن زنان به جهان تأکید دارد. فمینیستهای موج سوم برآناند که تاکنون مردان به جهان نگریستهاند و در هنر، فلسفه، علم یا در فن همیشه نگرشهای مردان مطرح بوده است و حالا باید نگرشهای زنان نیز گزارش شود. به زبانی، گویا فرایند فراوردههایی که دریافت میکردیم تاکنون در اذهان و نفوس مردان جریان داشته است و حالا میخواهیم بدانیم اگر این فرایندها در اذهان و نفوس زنان جریان پیدا بکند چه فراوردههایی به دست خواهد داد، وفاق و خلاف این گزارشها به چه صورت است و اگر این گزارشها به سمع و نظر بشریت میرسید چه تفاوتهایی ایجاد میکرد. اینجا دیگر مساله اجتماعی یا حقوق یا سیاسی نیست، بلکه بیشتر معرفتشناختی و فلسفی است. تاکنون نگرش مردان جا را برای نگرش زنان تنگ کرده بود و اکنون باید نگرش زنان هم پهلوبهپهلوی نگرش مردان طرح شود. طبعاً وقتی الن وایت «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» را مینویسد باید به این نکته بپردازد.
اگر بنا بر این باشد که وقتی زنان به جهان مینگرند نگرش دیگری غیر از نگرش مردان به دست دهند، تفاوتهای زنان و مردان در ناحیهی بدن در ناحیهی ذهن و روان هم به تفاوتهای متناظری میانجامد. چراکه اگر فقط بدن زن و مرد تفاوت نداشته باشد، ایبسا زنان با نگریستن به جهان فراوردههای دیگری به دست دهند. اگر فمینیسم در این مرحلهی سوم بخواهد ادعایی پذیرفتنی داشته باشد، باید این را بپذیریم که زنان و مردان در قوای ذهنی و روانی هم باهم تفاوت دارند. در غیر این صورت، «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» همان کارکرد اول و دوم را دارد و بس. چراکه قرار نیست زنان فراوردهی منحصری به خودشان به دست دهند. حال آنکه اگر این تفاوت را پذیرفتیم، برای «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» کارکرد سوم و چهارمی نیز در کار است. یکی اینکه زنان دربارهی جهان سؤالاتی میکنند که مردان نمیپرسند (سومی) و دیگری اینکه زنان به سوالات پاسخهایی میدهند که مردان نمیتوانستهاند (چهارمی).
تفاوت کارکرد سوم و چهارم به بحثی در معرفتشناسی برمیگردد. هر شیء متعلق شناختی/هر پدیدهای وجوه متعدد و متفاوتی دارد و ممکن است کسی به وجهی از آن بنگرد و دیگری به وجهی غیر آن. بسته به اینکه به کدام وجه هر پدیدهای بنگرید دیدگاه متفاوتی پیدا میکنید و فراوردههای متفاوتی عرضه میکنید. این به مدرَک مربوط است. اما مدرِک/عالم/شناسنده نیز میتواند نظرگاههای متفاوتی داشته باشد. اگر هر شیء متعلق شناختی جنبههای متفاوتی داشته باشد (n) و ادراککنندگان نیز بتوانند از نظرگاههای متفاوت به آن معلوم بنگرند (m) آنگاه (n*m) فراورده ممکن است. بنابراین، به لحاظ معرفتشناختی اگر دو نفر دربارهی یک پدیدهی مشخص حرفهای مختلفی بزنند، احتمال آن هست که هر کدام به ساحتی از آن شیء نگریسته باشند یا هر کدام از نظرگاهی به یک ساحت آن شیء نظر انداخته باشند. بنابراین، ابعاد و جنبههای متفاوت یک معلوم سوالات را متفاوت میکنند و نظرگاههای علما و عالمان به آن معلوم موجب جوابهای متفاوت میشوند.