Get Mystery Box with random crypto!

ادامه (بخش دوم) در هرجا که مصالح مردم با خوش‌آیندهاشان تعار | مصطفی ملکیان

ادامه (بخش دوم)

در هرجا که مصالح مردم با خوش‌آیندهاشان تعارض دارند، به حکمِ نیک‌خواهی و شفقت‌ورزی، مصالح‌شان را بر خوش‌آیندهاشان ترجیح دهد و دومی را فدای اولی کند. تعارضِ مصالحِ مردم با خوش‌آیندهایِ آنان، در واقع، تعارضِ نیازهایِ آنان با خواسته‌هاشان است. مقتضای شفقت و عشق به هرکس این است که تا زمانی که مصلحت و نیازِ او با خوش‌آیند و خواسته‌اش هماهنگ و همسو است جدّ و جهد کنیم تا او به هر دو دست یابد؛ ولی، زمانی که مصلحت و نیازش در جهتی است و خوش‌آیند و خواسته‌اش در جهتی دیگر، جانبِ مصلحت و نیاز اش را بگیریم و خوش‌آیند و خواسته‌اش را فرو گذاریم.

ناگفته نگذارم که تشخیصِ مصالح و نیازهای مردم را هرگز نباید از ایدئولوژی‌ها خواست. مرجعیت، در این تشخیص، فقط از آنِ آخرین دست‌آوردهایِ علمی، فلسفی، و تاریخی است.

نقد فرهنگی مردم اگرچه خوش‌آیندشان نباشد به مصلحت‌شان است
مهمترین مصداق این وظیفه‌یِ اخلاقیِ فلسفه‌ورزانِ روشن‌فکر، نقدِ فرهنگیِ مردم است؛ و مرادم از «نقدِ فرهنگیِ مردم» فقط اینست که اگر مردم باورها، احساسات و عواطف، و خواسته‌هایی نادرست دارند از نشان دادن این نادرستی غفلت یا تغافل نشود. مردم هم ممکن است، به‌جای باورهای صادق، باورهای کاذب داشته باشند، هم ممکن است، به‌جای احساسات و عواطفِ به‌جا، احساسات و عواطف نابجا داشته باشند، و هم ممکن است به‌جای خواسته‌های معقول، خواسته‌های نامعقول داشته باشند. وظیفه‌ی اخلاقی، در این موارد، اینست که فقط با استفاده از نیرویِ باوراننده، یعنی نیروی استدلال، و نه با توسل به هیچ چیز دیگری، کذبِ باورهای کاذب، نابجایی احساسات و عواطفِِ نابجا، و نامعقولیِ خواسته‌های نامعقول نشان داده شود. و این کار، علی رغمِ ضرورتِ انکارناپذیری که دارد، بسا که به مذاقِ مردم خوش نیاید و خوش‌آیندشان نباشد؛ اما صد البته، به مصلحت‌شان است.

دعاوی نادرست، ادعاهای بی‌دلیل، مغلطه‌افکنی‌ها، و فریب‌کاری‌های رسانه‌های جمعی را برملا سازد. همه‌ی آدمیان از یک درجه‌ از عمقِ فهم و قدرتِ تفکر برخوردار نیستند و بسا که عمقِ فهم و قدرتِ تفکرِ کسانی برای کشفِ دعاویِ نادرست، ادعاهای بی‌دلیل، مغلطه‌افکنی‌ها، و فریب‌کاری‌ها کفایت نکنند و آن کسان، به مقتضای همین عجز و قصور، ملعبه و آلتِ دستِ سوءاستفاده‌کنندگان، که در میانِ صاحبانِ قدرتِ سیاسی، قدرتِ اقتصادی و قدرتِ فرهنگی کم نیستند، واقع شوند. وظیفه‌یِ فلسفه‌ورزِ روشن‌فکر این است که، با پرتوافکنی بر این غلط‌اندازی‌ها و گم‌راه‌سازی‌ها، جلوی سوءاستفاده‌ها را بگیرد.

برای مثمر ثمر واقع شدن همه‌ی این اداءِ وظیفه‌ها، به زبانی آسان‌یاب، زودیاب، و روشن بگوید و بنویسد. استفاده از زبانِ فنی و حرفه‌ای فیلسوفان و متفکران و عالمان، زبان‌واره‌ها، زبان‌های رمزی، تعابیرِ نامفهوم، تعابیرِ مبهم، و تعابیر دارای ایهام و چند پهلویی، در این حوزه، نه فقط هنر نیست، بل، نقضِ غرض است. چون بیشترِ شهروندان جامعه، فیلسوف و آشنا به الفاظ و مصطلحاتِ رایج در میان فلاسفه نیستند، آن چه، در این جا اهمیتِ درجه اول دارد قدرت تفهیمی زبان است. بنابراین باید آنچه باید گفته شود به ساده‌ترین صورت گفته شود. البته این ساده‌گویی حدّی دارد که اگر از آن حد در گذرد، اصلِ مطلب و اصالت رای از کف می‌رود. به تعبیرِ منسوب به آینشتاین:«تا می‌توانی ساده بگو اما نه ساده‌تر». جای درد و دریغ است که آراء و نظراتی صادق، عمیق، نغز و پر مغز که می‌توانند زندگی‌های فردی، جمعی و اجتماعی انسان‌ها را خوبتر، خوشتر، و ارزشمندتر کنند، گاه به صورتی چنان پیچیده و پیچاننده بیان می‌شوند که به هیچ کاری نمی‌آیند جز فضل‌فروشی و معرفت‌تراشی و جلوه‌گری و خودفروشیِ شخصِ گوینده یا نویسنده.

بخشی از گفتگوی مکتوب انصاف نیوز و مصطفی ملکیان به مناسبت روز جهانی فلسفه  (جهت مشاهده کامل این مصاحبه کلیک کنید)

@mostafamalekian