Get Mystery Box with random crypto!

راهبردها و شکاف‌های راهبردی (قسمت اول) دکتر سعید مدنی مقال | فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)

راهبردها و شکاف‌های راهبردی (قسمت اول)

دکتر سعید مدنی

مقاله "محمدجواد روح" تحت عنوان "نه جبهه، نه اصلاحات" مندرج در روزنامه هم‌میهن، سوم آبان‌ماه تلاش دارد تا صف‌بندی راهبردهای کنونی نیروهای سیاسی جامعه ایران، به‌ویژه صف‌بندی درون جبهه اصلاحات را توضیح دهد و در نهایت به اصلاح‌طلبان توصیه می‌کند تا با توجه به "اختلاف و شکاف راهبردی"، در دو جبهه اصلاح‌طلبان انتخابات‌محور و اصلاح‌طلبان جامعه‌محور متشکل شوند.

در مقاله حاضر بنده تلاش کرده‌ام تا ضعف‌های تجربی و نظری تحلیل مورد اشاره را توضیح دهم و البته همان‌طور که آقای روح پنهان نکرده‌اند که الان با راهبردی که آقای روحانی مطرح کرد، همسو هستم."، بنده نیز تصریح می‌کنم که با راهبردی که مهندس میرحسین موسوی طی بیانیه مورخ ۱۵/بهمن/۱۴۰۱ [اینجا] پیشنهاد کردند، همسویم و در ادامه تلاش می‌کنم جای خالی این راهبرد را در تحلیل ایشان و نیز نسبت بین این راهبرد و دیگر راهبردها را توضیح دهم.

آقای "روح" در مقاله خود چند نکته مهم را به قرار زیر مطرح کرده‌اند:

۱- نیروهای حاضر در جامعه ایران به سه گروه اقتدارگرا، انقلابی و اصلاح‌طلب با سه استراتژی متفاوت تقسیم می‌شوند.

۲- نیروهای حاضر در جبهه اصلاحات مواضع متفاوتی درباره انتخابات دارند و بنابراین جبهه نیستند، بلکه جبهه اصلاحات مجموعه‌ای متشتّت و متنوع و فاقد کارآیی و اثربخشی است.

۳- برخی نیروهای حاضر در جبهه (احتمالاً شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان) اساساً اصلاح‌طلب نمی‌باشند، زیرا با مشارکت در انتخابات موافق نیستند.

۴- مجموعه کنونی اصلاح‌طلبان برای بهبود و کارآیی و اثربخشی، به ناچار باید در دو جبهه اصلاح‌طلبان انتخابات‌محور و اصلاح‌طلبان جامعه‌محور بازسازی و متشکل شود. زیرا این دو مواضع متفاوتی در برابر انتخابات دارند.


تیپولوژی استراتژی‌ها

از نظر آقای روح نیروهای حاضر در صحنه سیاسی ایران در سه استراتژی:

۱) انقلابی (برانداز)؛ ۲) اقتدارگرا (حافظان وضع موجود) و ۳) اصلاح‌طلب جا می‌گیرند. دو استراتژی انقلابی و اقتدارگرا (به‌عنوان رقیب اصلاح‌طلبان) موضوع بحث آقای روح نیستند و به‌همین‌دلیل به اختصار استراتژی انقلابی را شامل نیروهایی قرار داده که به دنبال تغییر نظام و براندازی آن و سپس برساختن نظامی جدید هستند و اقتدارگرایان را شامل نیروهای حافظ وضع موجود با دست برتر در ساخت قدرت دانسته‌اند. ما نیز به همین مختصر توضیح اکتفا می‌کنیم که استراتژی انقلابی، عموماً با مشی خشونت‌گرا همراه است و این مشی سهم مهمی در تعریف جایگاه آن‌ها دارد.

آقای "روح" سپس همه نیروهایی که در دو استراتژی قبلی نمی‌گنجند را اصلاح‌طلب خوانده است. وی اصلاح‌طلبی را عبارت می‌داند از نیروی سیاسی میانجی که یک پا در قدرت و پای دیگر در جامعه دارد. اگرچه اکنون و پس از گذشت بیش از ربع قرن از آغاز جنبش اصلاحات هنوز سند و متنی که بتوان بر پایه آن اصلاح‌طلبی را تعریف کرد در دست نداریم، اما بی‌تردید تعریف آقای "روح" از اصلاح‌طلبی نیز نه جامع است و نه مانع.

آیا می‌توانیم وضعیت کنونی اصلاح‌طلبان را در ساخت قدرت با تعریف آقای روح مطابقت دهیم؟ برای مثال آیا آقای خاتمی پایی در قدرت و پایی در جامعه دارد؟ ایشان که مدت‌ها است نه‌تنها دستی در قدرت ندارد، بلکه دچار محدودیت‌های امنیتی نیز می‌باشد. یا مثلاً آیا حزب کارگزاران به‌عنوان یکی از محافظه‌کارترین احزاب اصلاح‌طلب، مصداق چنین تعریفی است؟

به نظر می‌رسد آقای روح تلاش کرده تا اصلاح‌طلبی را در چارچوب "کنشگری مرزی"، اصطلاح ابداعی آقای دکتر فراستخواه تعریف کند:

«آنچه کنشگران مرزی نامیده می‌شوند، افرادی در دو قطب دولت و ملت هستند که تمایلات میانه‌رو داشته و تمایلی به نوعی مصالحه میان این دو قطب داشته‌اند. عباس میرزا از بدو تولد تا مرگ، شاهزاده‌ای منتسب به خاندان قاجار بود و بنابراین پایگاه اجتماعی مستقل از سلطنت قاجار نداشته، اما در همین ساختار رویکردی نسبتاً مدرن‌تر و میانه‌روتر داشته است. (کنشگران مرزی، مقصود فراستخواه، ص۵۲)».

باتوجه به اشکالات وارده به تعریف آقای "روح" بنده چهار مؤلفه مهم اصلاح‌طلبی به مفهوم متعارف که در ترمینولوژی علوم سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی "رفرمیست" نامیده می‌شود را به قرار زیر می‌دانم:

۱) تلاش برای ایجاد تغییرات مدیریتی و دیگر تغییرات در چارچوب ساختار موجود و نه فراتر از آن، یعنی تغییر و اصلاح خودِ ساختار.

۲) تاکید بر مشی خشونت‌پرهیز.

۳) تاکید بر تغییرات تدریجی و مرحله‌ای.

۴) منحصر کردن تاکتیک‌های تغییر به ظرفیت‌های موجود و قانونی ساختار ازجمله انتخابات، حزب رسمی، رسانه رسمی و....

برای خواندن ادامه متن ، روی مشاهده فوری بزنید.

@MostafaTajzadeh