•𝐌𝐲_𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥𝐬 •

2022-05-21 18:03:58 تاحالا رمان امپرگ(بارداری مردان)خوندی؟ باز کردن / نظر دهید

2022-05-21 16:50:47 پسر جذاب و هاتی که هیچکسی نمیدونه بین پاهاش به جای مردونگی یه بهشت خوشمزه و تپل داره حالا دوستش فهمیده و در عوض اینکه رازش رو فاش نکنه ازش میخواد که ...
#Gay
#MPERG

با ضربه عمیقش #داخلم آخی از #درد گفتم و دستامو دور گردنش #حلقه کردم.
+آخ، تروخدا .. آرومتر.
#بوسه ریزی به لبام زد و موهای بلندمو توی #چنگش گرفت.
_خیلی تنگی
#ضرباتش رو #تند_تر کرد که چشمام رو از #لذت بستم و دستمو روی دهنم فشار دادم.
نباید صدام بلند میشد.
- آوَنگ داری جیکار میکنی؟
با صدای مامان پشت در اتاق #ترسیده دستمو برداشتم که #یهو ضربه محکمی #داخلم زد و باعث شد از #درد فریادی بکشم...

https://t.me/+CwSw-2fOgqk2Njg0
https://t.me/+CwSw-2fOgqk2Njg0

مسئولیت خیس شدنتون با خودتون باز کردن / نظر دهید

2022-05-21 15:11:44 هلما دختر شهری که بعد از مرگ خانوادش به تنها قیمش که خان روستای دور افتاده‌ی هست سپرده می‌شه

با ورود برادر زاده‌ی خان که مردی هو*س بازه هلما مثل عروسکی تو دست‌هاش می‌شه


اخطار
این رمان داری صحنه‌های بسیار باز هست
https://t.me/+_1j-c2_6mcRhMmRk
https://t.me/+_1j-c2_6mcRhMmRk باز کردن / نظر دهید

2022-05-19 21:01:19 روی میز بیلیارد ب‌گاش میده

#گــــی #صحنه‌دار #بی‌دی‌س‌ام

#دستمو دور #گردنش #محکم کردم و به میز #فشارش دادم.
#ضربه هامو #محکم تر کردم در حدی که #سرش #میخورد به اخر #میز.
#صدای آه و #ناله اش کل #اتاقو برداشته بود و حش*ری ترم میکرد.
#خودمو ازش #کشیدم بیرون و #سوراخش رو دیدم که #چطور دور #هیچی باز و بسته #میشه.
_ دوست #ندارم هیچ وقت #سوراخت خالی #باشه .
بعد از #حرفم #هوک رو برداشتم و #فرو کردم #داخلش.
https://t.me/+Bd8mflPW8aJmMDVk باز کردن / نظر دهید

2022-05-19 17:12:03 با حس #عضو باد کردش روی #سوراخ متورمم با گریه نالیدم: دیگه نمی تونم!
در حالی که از شهوت صداش دو رگه شده بود هیسی کرد و گفت:
کاری می کنم که اصلا دردی نداشته باشی!
نفس های گرمش رو روی #ورودیم حس کردم، با حس #زبونش روی سوراخم ناله ای کردم و سرم رو روی بالش فشردم. زبونش رو با #فشاری وارد سوراخم کرد که از لذت آهی غلیظ کشیدم، با دستش #ک_یر متورمم رو گرفت و گفت:
تو هم که #ش_ق کردی!
آهی کشیدم که باسنم رو بالا داد و #ک_یرش رو دم سوراخم گذاشت و....

https://t.me/+o6J2B81NdpkyZDlk باز کردن / نظر دهید

2022-05-19 15:42:36 #یه_جن_برای_انتقام_از_پسره_بهش_تجاوز_میکنه

گــــــــ یـــــی هـــــــــ اتــــــ عــــاشـــــ قــــانــــــه


-:نکن تو رو خدااا #بچممم
+خفه شو عوضی اون موقع که زیرش#میخوابیدی باید فکر اینجاشو میکردی

ترسیده هقی زدم که عضو #کینک سایزشو روی سوراخم تنظیم کرد و بی هیچ امادگی خودشو داخلم کوبید

نعره ای از درد کشیدم و به دستش #چنگ انداختم

+انقدر زیرم میمونی تا اون تخم حرومم #سقط بشه هر. زهههه کو. نیییی

غرشی کرد و شروع کرد داخلم #تند تند تلمبه زدن ...

#کاری_میکنه_بچه_پسره_سقط_شه

https://t.me/+KOTrgCCEXZpjZDJk
https://t.me/+KOTrgCCEXZpjZDJk باز کردن / نظر دهید

2022-05-18 21:59:23 #امپرگ
#امگاورس

#کلا هک #کلفتشو تو #دهنم کردم و #مک عمیقی بهش زدم....آه عمیقی کشید و موهامو #چنگ زد و پرتم کرد رو #تخت و #مر دونگیمو با دستش #مالوند و #کلا هکشو..

https://t.me/joinchat/Q-vTgh6yIb0TBFDr باز کردن / نظر دهید

2022-05-18 20:09:23 #امگاورس
#امپرگ
#شوگر‌ددی

چند روز که باهاش نخوابیده بودم #سوراخش #تنگ شده بود
سوراخش کاملا دور #آل*تم فیکس شده بود
اول هاش حرکت برام سخت بود ولی بعد از مدتی هم اندرو #گشاد شده بود هم من به #سایزش عادت کرده بودم
#سلیک دور #سوراخش کاملا پایین تنم رو #خیس کرده بود

#دوست‌پسرش‌گشادش‌میکنه

https://t.me/joinchat/Q-vTgh6yIb0TBFDr باز کردن / نظر دهید

2022-05-18 17:55:50 پسری که معشوقه ی پسر شیطان میشه و روح و جسمش رو بهش میسپاره و...

#کل بدنم از درد زیاد سر شد و جاری شدن #مایعی که قطعا غیر از #خون نبود رو روی #رون پاهام حس کردم.
من #درد میکشیدم و #ناله های بلند سرمیدادم و اون #بیرحمانه میتاخت و #لذت میبرد!
تا خالی شدن مایع وجودش چند باری بدنم به شدت #لرزید و #ارضا شدم!

https://t.me/+RWv9DaQLi9w3Y2Nk باز کردن / نظر دهید

2022-05-18 15:45:51 فرشته ای که به اجبار عروس شیطان میشه و نتیجه ی عشق میون روشنی و تاریکی موجودی خطرناک و...

#بوسه ی دیگه ای میون رد #گاز و #دندون هام نشوندم که گفت:
#درد...آههه...
یه آن #جیغی کشید که برای اولین بار حسابی #نگران شدم!
یهویی سرش به سمتی خم شد و #عوق زد!
#خون بالا میاورد و این واقعا ترسناک بود!
دست روی #شکمش گذاشتم.
میدونستم #بارداری فرزند و #ولیعهد شیطان #سخته و حتی #مادرم که خوده شیطان بود کلی #عذاب کشیده بود!
میخواستم #وردی بخونم تا کمی اون #شیطون #کوچولو رو آروم کنم.
چشم بستم و #تمرکز کردم اما چیزی رو دیدم که نباید!
دنیایی میون #اجنه ها و #فرشته ها!
نیمی از وجودش #سفید و نیمی #سیاه بود!
https://t.me/+RWv9DaQLi9w3Y2Nk
https://t.me/+RWv9DaQLi9w3Y2Nk باز کردن / نظر دهید