Get Mystery Box with random crypto!

نوشته‌های دریافتی ‏ چپ و سیاست هویت نوشته‌ی: اریک هابسبا | نقد

نوشته‌های دریافتی

‏ چپ و سیاست هویت

نوشته‌ی: اریک هابسبام
ترجمه‌ی: ارغوان فراهانی

20 اوت 2022

این مقاله متن سخنرانی هابسباوم در مه 1996 است.

موضوع سخنرانی من موضوعی است که در کمال تعجب بسیار جدید است. ما چنان به اصطلاحاتی هم‌چون «هویت جمعی»، «گروه‌های هویتی»، «سیاست هویت» و البته «قومیت» خو کرده‌ایم که سخت می‌توان به یاد آورد که این اصطلاحات چه‌قدر در دایره‌ی واژگان رایج گفتمان سیاسی نوظهورند. برای مثال اگر به دایرةالمعارف بین‌المللی علوم اجتماعی، منتشرشده در سال 1968 رجوع کنید ــ که یعنی نگارش آن مربوط به اواسط دهه‌ی 1960 بوده است ــ هیچ مدخلی تحت عنوان هویت نمی‌یابید، به جز یک مورد درباره‌ی هویت روانی- اجتماعی نوشته‌ی اریک اریکسون که دغدغه‌اش عمدتاً مباحثی بود از جنسِ به اصطلاح‌ «بحران هویت» در نوجوانانی که با این مسئله درگیرند که دقیقاً که و چه هستند و از این گذشته متنی کلی درباره‌ی هویت‌یابی رأی‌دهندگان. و در رابطه با واژه‌ی «قومیت» هم باید گفت که در واژه‌نامه‌ی آکسفورد منتشرشده در اوایل دهه‌ی 1970، هنوز واژه‌ای کم‌یاب است که به «بت‌پرستی و خرافات خداناباورانه» اشاره دارد و بر اساس نقل‌قول‌هایی مربوط به قرن هجدهم ثبت شده است. خلاصه آن‌که ما با اصطلاحات و مفاهیمی سروکار داریم که تازه از دهه‌ی 1960 کاربرد پیدا کرده‌اند...

از نظر من ظهور سیاست هویت پیامد دگرگونی‌ها و تحولات به‌شدت عمیق و سریع جامعه‌ی بشری در ربع سوم قرن حاضر [قرن بیستم] است؛ تحولاتی که سعی کرده‌ام آن را در بخش دوم کتاب عصر نهایت ها که در واقع تاریخی است که درباره‌ی «سده‌ی بیستم کوتاه»نوشته‌ام، توضیح دهم و بفهمم. این دیدگاهِ فقط من نیست. مثلاً دنیل بل، جامعه‌شناس آمریکایی در سال 1975 استدلال کرده است که «فروپاشی ساختارهای اقتدار سنتی، و گروه‌های اجتماعیِ مؤثر سابق ــ که به‌صورت تاریخی شامل ملت و طبقه بوده است ــ وابستگی قومی را برجسته‌تر می‌کند.»

در واقع می‌دانیم که هم دولت- ملت و هم احزاب و جنبش‌های طبقاتی سابق، در نتیجه‌ی این تحولات تضعیف شده‌اند، و به‌علاوه، ما در بحبوحه‌ی یک «انقلاب فرهنگی» غول‌آسا بوده‌ایم (و هنوز هستیم)، در میانه‌ی یک «اضمحلال حیرت‌آور هنجارها، شکل‌ها و ارزش‌های اجتماعی قدیم که بسیاری از ساکنان جهان توسعه‌یافته را تنها و غریب به حال خود رها کرده است.» اگر اجازه بدهید یک نقل‌قول دیگر از خودم هم بیاورم: «کلمه‌ی ”اجتماع“ هیچ‌گاه چنین نادقیق و بی‌ربط استفاده نشده بود که در این دهه‌هایی که ”اجتماع‌ها“، در معنای دقیق جامعه‌شناختی آن، به‌ندرت در زندگی واقعی یافت می‌شوند». در جهانی که همه‌ی چیزهای دیگر در حال حرکت و تغییر است و هیچ‌چیز دیگری در آن قطعی نیست، انسان‌ها به دنبال گروه‌هایی می‌گردند که بتوانند، همواره و بی‌چون‌وچرا، به آن‌ها تعلق داشته باشند و گروه هویتی را می‌یابند؛ از همین‌جاست پارادوکس عجیبی که اورلاندو پترسون، جامعه‌شناس برجسته هاروارد (که اتفاقاً اهل کارائیب هم هست) شناسایی کرده است: «مردم انتخاب می‌کنند که به یک گروه هویتی تعلق داشته باشند، اما این انتخابی‌ست بر مبنای باوری بسیار محکم مبنی بر این‌که شخص مطلقاً چاره‌ای جز تعلق به آن گروه ندارد».این‌که تعلق به چنین گروهی، انتخابی است، گاهی ممکن است آشکار شود. مثلاً بین سال‌های 1960 تا 1990، تعداد آمریکایی‌هایی که خود را «آمریکایی سرخ‌پوست» یا «بومی آمریکا» می‌دانند تقریباً چهار برابر شد، آماری بسیار بزرگ‌تر از آن‌که بتوان با جمعیت‌شناسی معمول توضیح داد، و اتفاقاً از آن‌جایی‌که هفتاد درصد از این «بومیان آمریکا» ازدواج‌های برون‌نژادی می‌کنند، این‌که «بومی آمریکا» از لحاظ قومیتی دقیقاً چه کسی است، به‌هیچ‌وجه روشن نیست.
پس ما از این «هویت» جمعی، این احساس تعلق به یک گروه اصلی و اولیه که اساس این هویت است، چه می‌فهمیم؟...

متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-35B

#اریک_هابسبام #ارغوان_فراهانی #سیاست_هویت #چپ



@naghd_com‏ ‏