Get Mystery Box with random crypto!

خطبه صد و نه بخش چهارم (آرى) شدائد و سَکَرات مرگ، و حسرت از د | نهج البلاغه


خطبه صد و نه بخش چهارم
(آرى) شدائد و سَکَرات مرگ، و حسرت از دست دادن (همه چيز) بر آنها هجوم آورده، و به خاطر آن، اعضاى پيکرشان سُست مى شود و در برابر آن، رنگ خود را مى بازند; سپس مرگ تدريجاً در آنها نفوذ مى کند و بين آنها و زبانشان جدايى مى افکند، در حالى که ميان خانواده خود قرار دارد و با چشم خود به آنها نگاه مى کند، با گوش سخنانشان را مى شنود، عقلش سالم و فکرش برجا است. (در اين هنگام، از خواب غفلت بيدار مى شود:)
فکر مى کند که عمرش را براى چه چيزهايى بر باد داده و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است. به ياد ثروت هايى مى افتد که گردآورى کرده; در جمع آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک (هر چه به دستش آمده) در اختيار گرفته است، گناه جمع آورى آن، بر دامانش نشسته، و هنگام جدايى از آن رسيده است! (آرى!) اين اموال براى بازماندگان او به جاى مى ماند و از آن بهره مى گيرند و متنعّم مى شوند! لذّت و آسايش آن براى ديگران است و سنگينى گناهانش بر دوش او! و او گروگان اين اموال است. اين در حالى است که به خاطر امورى که به هنگام مرگ براى او روشن شده، دست خود را از پشيمانى مى گزد (و انگشت ندامت به دندان مى گيرد!) نسبت به آنچه در تمام عمر به آن علاقه داشت، بى اعتنا مى شود و آرزو مى کند اى کاش اين اموال به دست آن کس مى رسيد که در گذشته به ثروت او غبطه مى خورد و بر آن حسد مىورزيد، (تا وبال جانش نگردد.)
سپس مرگ همچنان در وجود او پيشروى مى کند، تا آنجا که گوشش همچون زبانش از کار مى افتد; به طورى که در ميان خانواده اش نه زبان سخن گفتن دارد ونه گوش براى شنيدن. پيوسته به صورت آنها نگاه مى کند، حرکات زبانشان را مى بيند، ولى صداى آنان را نمى شنود.
سپس چنگال مرگ در او بيشتر فرو مى رود! چشمش نيز همانند گوشش از کار مى افتد و روح او از بدنش براى هميشه خارج مى شود. در اين هنگام، به صورت مردارى در ميان خانواده اش قرار مى گيرد، که از نشستن نزد او وحشت مى کنند و از او فاصله مى گيرند.
(فرياد سوگواران بر مى خيزد،) ولى نمى تواند سوگوارانش را يارى دهد و نه به کسى که او را صدا مى زند، پاسخ گويد. سرانجام او را به سوى گودالى در درون زمين حمل مى کنند; او را به دست عملش مى سپارند و براى هميشه از ديدارش چشم مى پوشند!


@NAHJOLBALAGHE11