السلام علیک یا اباعبدالله الحسین السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد التریب السلام علی البدن السلیب
آنچه در این جا میگویم و پیش از این در بارهٔ کربلا و عاشورا گفتهام ، نه کلام است ، نه تئولوژی ، نه اعتقادات ، نه ایدئولوژی و نه حتی انتولوژی ؛ بلکه فراتر از انتولوژی و هستیشناسی است . اینها در قالب هیچگونه «لوژی» و «لاجیکی» نمیگنجد و هیچ مفهومی تاب حملشان را ندارد . حقایق تجربی و انضمامی زندگی ایمانی یک انسان است . حقایق ایمانیِ عریان و نابی است که بر خاک افتاده و سمکوب شده است . حقایقِ در خاک و خون طپیده است . آری اینجا کربلا است . سرزمین حقایق سربریده و خاکآلوده و به خون خفته . از کربلا میگویم . از سرزمین حقایق ناب عقل و دین . غیر آن را نمیشناسم و نمیدانم که چه میگویند ؛ نه روشنفکرانِ از حقیقت گریخته را ؛ و نه دینفروشانِ حقیقتبهمنفعت آمیخته را . این هر دو به یاری هم چیزی از عقل و دین باقی ننهادهاند . هر روز به دست آنان تکهای از عقل و دین، تخریب میشود . من فقط کربلا ، و عقل و دین کربلا را میشناسم و میخواهم . عقل و دین من ، عقل و دین حسین است . بندهٔ حقیر به عنوان کوچکترین مرثیهخوان کربلا ، وظیفهٔ خود میدانم که برای «تکانسان»هائی که میخواهند هم از دام حقیقتفروشان برهند و هم از دام حقیقتگریزان ، حقایق ناب ایمانی و فلسفی را که در کربلا ، به خاک و خون طپیده ، به قدر ظرف کوچک فهمم بگویم . برای هر یک از این معانی یک کتاب حرف و سخن دارم اما اینجا فضای تنگ اجمال و ابهام است و منِ فقیر ، نه روشنفکر که ابهام اندیشم . سالها پیش ، کسی که چند کتاب فلسفه خوانده بود ، روزی به من گفت که : « زیارت عاشورا ، فحشنامه است .» و مرادش این بود که در این متن ، آل امیه و آل مروان و دیگر جفاپیشگان ، پیوسته لعن شدهاند. به راستی باید گریست برای غربت حقیقت در متن روزگار «ستر المحجوب» . از نگاه من ، زیارت عاشورا ، زیارت جامعهٔ کبیره ، و متن همهٔ زیارتها و دعاهائی که از ناحیهٔ امامان معصوم شیعه درود خدا بر آنان ، رسیده است ، مشتمل بر حقایق ناب ایمانی است که با تنزل مرتبه ، میتوان آنها را در ساحت عقل ناب فلسفی به تأمل نشست و اسرار جهان هستی ، و رموز زندگی انسانی را از دل کلمات عظیمش استنباط کرد . خاک بر سر من که چنان ذهنم آلوده به مسائل خوار و خفیف فلسفیِ این روزگار شده که قدرت درک حقایق ناب ایمانی و فلسفی را از دست دادهام . در زیارت عاشورا حقایق ناب عقلی ، از شکل مفهومی و انتزاعی خود به در آمده و در قالب تجربهای عینی و انضمامی قرار گرفته و اینک مرد میدان تفکر میطلبد تا بتواند چگونگی رویارویی حقیقت و ضد حقیقت را دریابد و دریابد که چگونه ضد حقیقت میتواند در چهرهٔ حقیقت ظهور کند و حقیقت را به خاک و خون کشد و سر ببرد . اینک میتوان دریافت که قدرت ، چگونه میتواند حقیقت را از پای درآورد و درهم بشکند. قدرت چگونه میتواند مبدل به ضد حقیقت شود . ای کاش کربلا و زیارت عاشورا و زیارت جامعهٔ کبیره ، به غرب میرفت و به دست فیلسوفان بزرگ آن سرزمین میافتاد . ای کاش اسپینوزا ، هگل ، کییرکهگور ، هوسرل ، دریدا ، آگامبن ، نیچه ، هایدگر ، فوکو و هابرماس و صدها فیلسوف دیگر غربی ، کربلا را میشناختند .