خشونت کلامی زائیدهی جهل و ترس است مجید یونسیان ۱۱ دی ۱۴۰۰ | زیر سقف آسمان
خشونت کلامی زائیدهی جهل و ترس است
مجید یونسیان ۱۱ دی ۱۴۰۰
در ادبیات معاصر ما آنچه بسیار خودنمایی میکند، رسوخ خشونت در کلام است که از دایرهی محاورههای عمومی فراتر رفته و در حوزهی ادبیات گفتار رسانهای و علمی هم پا گذاشته است. شاید بخواهیم با واکاوی روانشناختی، چنین پدیدهای را برآمده از دورهی انتقالی جامعهی ایران کنونی بدانیم که آرام و مستمر در حال باورمندی تدریجی به ضرورت فردگرایی و گریز تدریجی از هیمنهی تاریخی و غلبهی طولانی مدت جمعپذیری سنن فرهنگی است۔ اما علت آن هرچه باشد، ما با پدیده ای روبرو هستیم که برساختی از شرایط، موقعیت اجتماعی و خصیصههای فرهنگی است۔
https://t.me/NewHasanMohaddesi/6919
مدتها است که به این موضوع میاندیشم که آیا توسعه و پیشرفت یک جامعه نوعی تقدیر و اجبار است که از جمع ناخواستهی همهی عوامل مرتبط با آن بهوجود می اید یا نه صرفا یک ارادهی اختیاری است که برساختی از خواستن و تبدیل آن به توانستن است؟
این دو همان مفاهیم ثابت و مشترک همهی نظریاتی است که از ابن خلدون تا کنون دانشمندان و متفکرین و فیلسوفان اجتماعی آن را در قالب نظریهها و تئوریهای گوناگون بیان کردهاند۔
جامعهی ایرانی و انسان ایرانی از بدو تاریخ مکتوب که از لابهلای متون فکری، میراثهای هنری و فرهنگی، سنن و هر آنچه میتوان آن را مرجع و متون پژوهش دانست، انسان و جامعهای است فردگریز و متکی به پشتیبانی اجتماعی.
فرد و انسان اگر نتواند در درون خود ابزارهای حیات را که مهمترین آن امنیت و خوداتکایی است، بهدست آورد به جامعه رجوع و اتکا میکند۔ اگر رابطهی فرد و جامعه رابطهای دیالکتیکی باشد، هم به ارتقای فرد میانجامد و هم جامعه و از این رابطه و تقویت آن پروسهی پیشرفت حاصل میشود. اما اگر این رابطه دیالکتیکی نباشد و یکطرفه باشد، موجب انفعال فرد و تقویت جامعه و جمع میشود.
ظهور و بروز امر مقدس و تجمع آن در نهادهایی که جامعه میسازد، ما را با پدیدههایی روبهرو میکند که میتوانیم آن را نهادهای قدر ت مقدس بنامیم۔
خانواده، دین، مالکیت، دولت، قدرت، اسطورهها و انسانهای برجسته، مقدس تلقی میشوند، چون محل و موضوع ارجاع و اتکای انسان هستند۔ امنیت و آرامش و آسایش خود را از درون این نهادها میجویند۔ ناآگاهی و ترس، دو پدیدهی کاملا قابل رویت در این نوع جوامع و انسانها هستند که هر نهاد قدرتی را دست نایافتنی، غیر قابل نقد و تغییر میدانند و مانع تزدیک شدن و واکاوی آن تلقی میکنند۔ سنن و فرهنگ تار و پودی مستحکم حول این نهادها میسازند تا آنها را حفظ کنند و همین فرد را در اجتماع مستحیل میکند۔
غرب از زمانی امکان دگردیسی یافت که انسان بر این ترس و جهل غلبه یافت و این امکان را یافت که قدرت را در درون خود جستوجو کند. رشد فردگرایی از این بعد مهم است که موجب استقلال فرد از اجتماع شد و انسانیت را مقولهای متعلق به خود تلقی کرد و سعی کرد از این استقلال دفاع کرد۔ نقد سنت و فرهنگ، تاریخ و نهادهای مقدس قدرت در جامعه از زمانی آغاز شد که رابطهی انسان و جامعه دیالکتیکی شد۔
البته در این پروسه تغییر آنچه اتفاق افتاد، تماما یک معادله و تعامل دو سویه نبود افراط در فردگرایی بحرانی را در غرب بهوجود آورد که فرد را منزوی کرد۔
حال ما در یک دورهی گذر تاریخی با چنین پدیدهای روبهرو هستیم۔ تقدسزدایی از نهادهای قدرت اجتماعی، نقد سنن و هنجارهای فرهنگی که محافظان این نهادهای مقدس هستند و از همه مهمتر کنجار رفتن با دین و اسطورهها موجب ترس ما شده است۔ دینباوران چنین پدیدهای را برنمیتابند چون میترسند پشتوانههای امنیت و اتکای خود را از دست بدهند. اسطورهگرایان هم دچار همین ترساند و هر دوی این ترسها از جهل آنها ناشی میشود، در حالی که نقد دین و اسطورهها هیچکدام به نابودی آن منجر نمیشود، همانطور که در غرب پس از رنسانس نشد۔ این نقد تنها به فروپاشی هنجارها و تار و پود سنن فرهنگی محافظان نهادهای مقدس منجر میشود و راه را برای پیشرفت جامعه و فرد به یکسان فراهم میکند۔
البته هر رنسانس فکری و فرهنگی برای پیشاهنگان آن زخمهای عمیق ایجاد میکند که نباید از ان هراس داشت۔ تا جودارنو برونوها، گالیله ها و،،،،نباشند تغییر اتفاق نخواهد افتاد۔