Get Mystery Box with random crypto!

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |

لوگوی کانال تلگرام nicotine_ch — | نیکوَɳιƈσƚineِتـین |
لوگوی کانال تلگرام nicotine_ch — | نیکوَɳιƈσƚineِتـین |
آدرس کانال: @nicotine_ch
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 16.52K
توضیحات از کانال

انسان ۵ سال اول را زندگی میکند ، بقیه ی عمر نوشخوار آن ۵ سال است.
________________________________________
در همین سمت و سوی ناشناسی

https://t.me/Harfmanrobot?start=5744152326
________________________________________

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2023-07-05 22:17:49 َ

تلگرام یک قابلیت دارد به اسم سکرت چت. برای این ساخته شده که حرف های آدم ها با هم از یک درگاه امن، از جایی که چشم کسی بهش نخورد، گوش کسی نشنود و دست کسی نرسد، منتقل شود. همین قابلیت، یک قابلیت دیگر در خودش دارد که به فارسی می شود زمان سنج خود تخریبی یا نابودگر زمانی! کارش این است که به پیام ها زمان می دهد. زمان دیده شدن، خوانده شدن، فراموش شدن. 2 ثانیه، 10 ثانیه، هر چی! می توانی بنویسی دوستت دارم. تایمرش را بگذاری روی 5 ثانیه. بنویسی چقدر دلم تنگ شده برات. 3 ثانیه! بنویسی دلم داره از دهنم میزنه بیرون. 4 ثانیه! آن وقت می توانی بنشینی به تماشا. ببینی که پیام ها چطور ارسال می شوند، چطور می مانند و چطور نابود می شوند.
تلگرام برنامه آدم های امروزیست. کوچ کاربر ها از وایبر و واتز آپ و لاین شروع شده. سرعتش خوب است، فایل ها راحت جابجا می شود و حرف ها ، زمان نابودی دارد. از این پس، عشق واژه ثانیه هاست و حالا دیگر جسد بی جان همه عاشق های افسانه ای، لای کتاب های بیدخورده خواهد پوسید. میمیرم برات، 1 ثانیه!

پانویس:


یک دوستت دارم می نوشتیم روی کاغذ،
می رفتیم تو راه مدرسه اش. نگاهش نمی کردیم. متلک نمی گفتیم. یک جوری که ببیند می گذاشتیم روی کاپوت پیکان سفیدی که آن گوشه پارک بود. بر نمی گشتیم که ببینیم بر می دارد یا نه. سر نمی چرخاندیم. همه آن روز و فردایش که دوباره از آن خیابان رد می شدیم را به این فکر می کردیم که لابد برداشته و خوانده و لبخند زده. دل دل می زدیم. له له می کردیم. تازه فرداش که می شد می دیدیم کاغذ همان جاست، دوستت دارم‌ش همانطور پر رنگ است. حالا می شود نوشت:
#عاشقتم .... #4_ثانیه!


#مرتضی_برزگر


| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


َ
1.7K viewsHФssΞłЛ, 19:17
باز کردن / نظر دهید
2023-07-05 21:54:05
َ

شک دارم جرات داشته باشی که اینقدر عاشق یکی بشی...
عمر آدم باید از لحظه ای حساب بشه که به این نقطه میرسه


| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


َ
3.4K viewsHФssΞłЛ, 18:54
باز کردن / نظر دهید
2023-07-05 21:45:40 َ


دو سالم بود که جنگ تموم شد. یه کشور جنگ‌زده چی داره برای یه بچه‌ی دو ساله؟ هیچی. نه اقتصاد درست و حسابی. نه آرامش. نه رفاه. یه روزایی داشتیم، یه روزایی نداشتیم. یه روزایی خوشحال و شاد و خندون می‌رفتیم تا بیخ تلویزیون رنگی ناسیونالمون و منتظر مجری برنامه کودک می‌شدیم. یه روزایی هم تو عالم کودکی‌مون چه فکرا و سیاهی‌ها که نمی‌دیدیم!

رفتیم مدرسه که باسواد بشیم. بابای توی کتاب فارسی‌مون کار نداشت هیچ‌وقت. یه صفحه آب می‌داد، یه صفحه نان! بابای ما اما هر روز باید می‌دویید دنبال نفت واسه آتیش کوره‌هاش، تا بتونه آب و نون بده بهمون.
گذشت و قد و اندازه‌مون رسید به روزهای رنگی نوجوونی و شب‌های سیاه بلوغ. چند سال می‌شد که جنگ تمام شده بود؟

با معدل بالا رسیدیم به دبیرستان و دیدیم عه دنیا چه فرق داره اینجا! هر سالش سرمون می‌خورد به سنگ و بلند می‌شدیم. عشق‌های از پی رنگی. کله‌های بو‌دار!
بابام دیگه شب و روز دنبال نفت نمی‌دویید! نفتش نون نشد واسمون، رفت سراغ یه کار دیگه. هنوز اما توی جنگ بود و جفت چشم‌هاش از آتیش کوره‌ها سرخ. به هر ضرب و زوری بود راضیش کردیم بریم دانشگاه! گفتیم میریم که دیگه جدی جدی کسی بشیم برا خودمون. رفتیم و دیدیم اوووه چه خبره اینجا! درس چی بود؟ دنیا پر بود از فکر و هیجان و ایدئولوژی. از آرمان. از شعارهای آخرش هیچی! سال‌ها همه رنگ داشت اون موقع. از این موج میوفتادیم روی اون یکی موج. هر ترم چندتا واحد پاس می‌کردیم، قدِ چند سال بزرگ می‌شدیم!

درس‌مون که تمام شد، پروژه‌هامون رو گذاشتیم رو کول‌مون و دیدیم ای بابا زندگی که فقط با درس نمی‌چرخه! مامان و بابای جنگ‌زده‌مون رو باز به هر زوری بود راضی کردیم که کار کنیم مثلا. فیلم‌‌های وی‌اچ‌اس آشناها رو تبدیل می‌کردیم، ویندوز ملت رو عوض می‌کردیم، تایپ می‌کردیم اینتری صدمن یه غاز! اولین بار استخدام رسمی که شدیم دیدیم چه فرق داره اینجا! چقدر کوچیک بودیم برای اون محیط! کار کردیم و جواب رییس و ارباب‌رجوع رو همزمان دادیم و اندازه ۱۰ سال بزرگ شدیم. چند سالمون بود؟ ۲۴ سال! سرماه حقوق می‌گرفتیم، خوشحال و شاد و خندون می‌رفتیم خوش می‌گذروندیم. آینده نمی‌دونستیم یعنی چی! نفت که نه ولی پول تو جیبامون بود همیشه. یهو یه صبح رفتیم سرکار دیدیم مردهامون بدجور اخم‌‌هاشون گره شده روی پیشونی. گفتیم چی شده؟ گفتن دویست‌وششِ ۱۲ تومنی شده ۴۰ تومن! یه شبه! اون روز نفرین شده بود. مانیتور بزرگ پشت سر‌مون دیگه جای مستندهای فول‌اچ‌دی نشنال جئوگرافیک رفت روی شبکه‌ خبر. دیگه هیچی مثل قبل نشد!! حقوق که می‌گرفتیم دیگه خوشگذرونی می‌شد آخرین چیز. اگه چیزی تهش می‌موند.

هرجوری بود گذروندیم و بزرگ‌تر شدیم و دیدیم بین این‌همه سیاهی جای عشق خالیه انگار. واسه خودمون معیار تعیین کردیم سختِ سخت! ازدواج کردیم و لباس عروس پوشیدیم عینهو لباس عروس کیت میدلتون و دیدیم اووه زندگی مشترک اصلا دنیاش چیز دیگه‌ست که! فهمیدیم مامان و باباهامون از ترس اینکه سیاهی جنگ و نفت نیاد توی دلمون، همیشه برامون ساخته بودن و آماده گذاشته بودن سر سفره! از دنیای پیش‌ساخته‌ها حالا افتادیم به ساختن! زندگی تا قبل ازدواج یه شوخی بزرگ بود فقط! طول کشید تا بلد بشیم ارتباط سازنده چیه؟ گفت‌وگو چیه؟ توی دنیای جدی جدیدمون، شروع کردیم تفکرهامون، آرمان‌هامون، هدف‌هامون، آینده‌مون رو کوبوندیم و از نو ساختیم. ۲۰ سال بیشتر بزرگ شدیم توی دنیای متاهلی.
باز یه شب خوابیدیم و صبحش که بیدار شدیم دیدیم دویست‌وششِ ۴۰ تومنی شده ۱۵۰ میلیون. پولای توی جیب ما چی؟ نفت هنوزم بود، نفت خودمون هم بودا. یه روز بالا می‌رفت یه روز پایین. دنیا پر بود از دلار اما! که مال ما هم نبودا ولی همه زندگی‌مون روی نمودارش می‌چرخید! چشم‌های بابام هم هنوز سرخ بود و موقع رانندگی توی شب دیگه دید نداشت.

گذشت و دامن‌ ما هم سبز شد بالاخره. نزار دیگه برات دنیای بعد از بچه‌دار شدن رو تعریف کنم که چقدررر فرق داره با همه چی! هر یه روزش فتح‌الفتوح بود! شدیم پدر و مادرایی که قرار بود پدر و مادرای نسل قبلش نباشه. پیرمون دراومد و درمیاد هر روز تا یه نسخه منطبق با روزگار باشیم برای بچه‌مون. قفل این مرحله خیلی بدقلق و سخت بود!

اینارو نوشتم که بگم دنیای موازی واسه شماها فقط یه نظریه‌ست. ما شب توی یه دنیا می‌خوابیم، صبحش توی یه دنیای دیگه بیدار میشیم. به حساب شب و روزاش اگه باشه، آخر همین پاییز، ۳۵ سالگی‌مون تمام میشه. ولی هزارتا دنیا دیدیم توی این یه ذره عمر. دنیاهایی که از اول لُخت بودن برامون. لختِ مادرزاد! جنگ داشته، نفت داشته، به تاریخ امروزش دویست‌وششِ ۴۰۰ میلیونی داشته. شعار داشته. عشق هم داشته‌ها. ولی حساب زندگی‌ توش کم بوده. خیلی کم!

#نرگس‌راد



| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


َ
1.7K viewsHФssΞłЛ, 18:45
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 19:30:29


ای منتهایِ خواستنِ پر خواهش
عشق از تو معیار به اعتبار می جوید،
به انزوایِ درون می روم بی تاب
که سرودِ تو از سینه
مرا به سویِ خویش می خواند،
تو بسترِ ظریفِ رود
خنک به زلالی چشمه،
که یادت کندم عریان، برهنه همچون آب
می جویمت از کوه به پژواکِ صد فریاد
می پویمت از آستانِ ترانه
تا انتها یِ هر نغمه،
می بویمت از بهارِ خاطره ها
تا کویرِ دورِ فاصله ها،
می بوسمت به لطافتِ شبنم از غنچه
با من بخوان بمان ای امیدِ هر واژه
که بی تو من هیچ، شعر نیز می میرد

#عارف_اخوان

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


1.8K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, edited  16:30
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 17:30:53



در خانه‌ی کوچکم
خدای کوچکی دارم
زیباتر از تمام خدایان پیشتر
مهربانتر از باران،یا نه!
کمی بیشتر
در خانه‌ی کوچکم خدای کوچکی دارم
نه از بهشت مرا می‌راند به بهانه‌ی سیب
نه در دوزخ مرا می‌سوزاند به جرم عشق
در خانه‌ی کوچکم
که خدای کوچکی در آن ساکن است
عبادت گفتنِ دوستت دارم
نیایش خواندن شعر
و سعادت لمس دست‌های اوست
در خانه‌ی کوچکم
من و خدای زیبایم
در یک‌پیراهن آبی هم آغوشیم



#حامد_نیازی

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |



1.5K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, 14:30
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 15:30:47


بیا لباس هم باشیم و
دکمه‌دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم
دلم می‌خواهد
دست من در آستین تو باشد
دست تو در آستین من
طوری که عطر تن‌مان گیج شود
و آغوش نفهمد چه کسی 
آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد
راستش را بخواهی
من از این جنس سردرگمی‌ها
که نمی‌دانی تار عاشق‌تر است یا پود
خوشم می‌آید!


#رسول_ادهمی

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |



1.6K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, 12:30
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 13:30:27



صدای تو
عطری عجیب دارد
بوی مریم می دهد در عصر تابستان
خیال مرا گیج می کند، چون پروانه ای در باد

صدایم کن
بگذار شهر را عطر تو بگیرد و نام من
بگذار مریم ها عصر تابستان شهر را تسخیر کنند
و خیال شهر چون پروانه های معلق در باد گیج بزند

صدایم کن
عطر صدای تو به من بال می دهد ...


#محسن_قریب

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |



1.6K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, 10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 11:30:23


  گر به خاکم گذرد یوسفِ گل‌پیرهنم
  بوی پیراهن یوسف شنـوند از کفنم

  به فـراق تو گرفتــارترم روز به روز
  کس به این روز گرفتار مبادا که منم!



    
#هلالی_جغتائی

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


2.0K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, 08:30
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 10:41:01


میگذرد!
گاهی از غرورش!
گاهی از کسی که سخت دوستش دارد ...
گاهی خودش را پنهان میکند، زیر
صدای موسیقی هدفونش ...
گاهی پشت لبخندهای ساختگی !
اما ...
یک روز، بعد از یک اتفاق، گریه هایش
تا همیشه بند می آید و تبدیل میشود
به نگاهی سرد !

زن را میگویم !


#زهرا_بیات

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


1.9K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, 07:41
باز کردن / نظر دهید
2023-07-04 09:30:40


«سلام بر كسانى كه
ديواره‌ىِ روحت را
در آستانه‌ىِ فرو ريختن ديدند
و آن را استوار ساختند…
و به دريافت
پاداشى بابت آن،
فكر نكردند...»



#جلال‌الدين_بلخی

| نیکوَɳιƈσƚineِتـین |


2.0K views𝓕𝓐𝓡𝓩𝓐𝓝𝓗, 06:30
باز کردن / نظر دهید