Get Mystery Box with random crypto!

مجله‌ هنری‌ نوژا

لوگوی کانال تلگرام noozhachannel — مجله‌ هنری‌ نوژا
موضوعات از کانال:
Tor
آدرس کانال: @noozhachannel
دسته بندی ها: حقایق
زبان: فارسی
مشترکین: 373.69K
توضیحات از کانال

Ads Cost: @Ads_nzc
Maybe this is life 💐

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 180

2023-02-22 09:13:19
روزا ثانیه ثانیه‌و شدیداً در جریانه، چقدر
قشنگِ اگه هرچی‌به موقع‌خود در
زندگی‌ات اتفاق‌بیفته و بتونی‌اون‌را کاملاً
احساس‌کنی‌دیگه"مثلاً دختر باشی و یک"
عشق‌واقعی‌و قشنگ‌ نصیبت بشه
@noozhachannel
به زیبایی‌هرچه‌بیشتر زندگی‌ات برپا بشه
روزی‌برسه مادر بشی‌ "و عشق‌ را درونَت"
احساس‌کنی و "خلاصه هرچه که"
یک انسان‌بہتر از تو می‌سازه
"ایشالا بہت بده پرودگار"
18.9K views06:13
باز کردن / نظر دهید
2023-02-22 09:13:11
سال نو با لوازم خانگی نو
حراج استثنایی
فروش به قیمت عمده
فروش ویژه با 50% تخفیف
خرید لوازم‌خانگی با کمتر از 7 میلیون تومان خرید مستقیم از گناوه با تخفیف های باور نکردنی و اشانتیون‌های ارزنده یکی بخر دوتا ببر
ارسال رایگان به تمام نقاط کشور و گارانتی معتبر شرکتی کولرگازی لباسشویی ظرفشویی یخچال جارو برقی جهیزیه عروس
+989174522233
+989174766633
اطلاع از قیمت‌ها و دیدن اجناس
https://t.me/+UVBSL5vyZCPc6_Cm
18.4K views06:13
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:54:32 وقتی‌ بچه بودیم مادرم یک عادت قشنگ داشت:
وقتی‌که توی آشپزخانه غذا می‌پخت
برای خودش یواشکی یه پرتقال چهارقاچ می‌کرد
و می‌خورد بعد من و خواهرم هم بعضی وقت‌ها
مچش رو می‌گرفتیم و می‌گفتیم: ها ببین
"باز داره تنهایی پرتغال می‌خوره و می‌خندیدیم"
مادرم هم می‌خندید، خنده ‌هایش واقعی بود اما
یک حس گناه همراهش بود مثل
بچه‌هایی، کـه: درست وسط شلوغی‌هایشان گیر
می‌افتند چاره‌ای ‌جز خندیدن نداشت مادرم زنِ
خانه بود(و هست). زنِ خانواده بود
زنِ شوهرش بود! تقریبــاً همیشه توی آشپزخانه
بود، وقت‌هایی هم که می‌آمد پیشِ ما یک ظرف
میوه دستش بود حتی گاه‌گاهی هم که
برای کنترل مادرانــه بچه‌هایش سری به ما میزد
دست ‌خالی نمی‌آمد یک مغز کاهوی دو ‌نیم شده
توی دست‌هایش بود یک تکه برای من و
یک تکه برای خواهرم و وقتی‌که پدرم از سرکـار
می‌آمد می‌دوید جلوی ‌در دست‌هایش را که لابد
از شستن ظرف‌ها خیس بودند با
دستمالی پاک می‌کرد بعد لبخند‌های قشنگش را
نثارِ شوهر خسته می‌کرد در اوقاتِ فراغتش نیز
برایمان شال و کلاه و پلیور می‌بافت
و بعد من و خواهرم مثل دوتا بچه گربه، کنارش
می‌نشستیم، با گلوله‌های کاموا بازی می‌کردیم
مادرم نورِ آفتابِ توی خانه را دوست
داشت همیشه جایی می‌نشست کـــه آفتاب‌گیر
باشد، موهای خرمایی‌اش و پنجه‌ پاهای بیرون
زده از دامنش زیر آفتاب می‌درخشید
و دست‌هایش میل‌های بافتنی را تند تند با یک
ریتم ثابت تکان می‌داد 'مادرم ' نمونه کاملی از
یک مادر بود (و هست) مادرم زن نبود
دختر نبود دوست نبود! که او فقط در یک کلمه
می‌گنجید: مادر... یادم می‌آید که: همین اواخر
وقتی پدرش مرد تهران بودم زود خودم را
‌خانه رساندم رفته بود پیش‌مادربزرگم وقتی ‌که
وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغل کرد شروع
کرد به گریه کردن من در تمام مراسم
پدربزرگم فقط همان یک‌لحظه گریه کردم نه به
خاطرِ پدربزرگ به خاطر مادرم که: مرگ پدرش
برای اولین بار بعد از تمام این سال‌ها
از نقش مادری بیرونش آورده بود و پنـاه گرفته
بود و توی بغل همسرش و داشت گریه می‌کرد و
من به جز همین در آغوش گرفتنِ کوتاه
چیزی بـه مادرم نداده بودم، چیزی برای خودش
نمی‌خواست، تا مجبور نمی‌شد لباس نمی‌خرید
اهل مهمانی رفتن و رفیق‌بازی نبود!
حتی کادوهایی‌ ‌که به عنواین مختلف می‌گرفت
همه وسایل خانه بودند در تمام این سال‌ها تنها
لحظه‌هایی که مال خود خودش بودند
همان‌ وقت‌هایی بود که: یواشکی توی آشپزخانه
برای‌خودش پرتقال چهارقاچ می‌کرد سهم مادرم
از تمامِ زندگی همین پرتقال‌های
نارنجی‌چهارقاچ شده‌ی خوش‌عطرِ یواشکی بود
#مادر
32.9K views18:54
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:54:19
پس از خرید محصولات دوو
با گارانسی ، تا ۳۰ روز پس از نصب
فرصت تست، عودت یا تعویض دستگاه را دارید.
اطلاعات بیشتر:

https://daewoo.ir?utm_source=FASTCLICK&utm_medium=telegram&utm_campaign=Fastclick+winter+&utm_id=telegram+garancy
29.6K views18:54
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:28:10 قرار بود که من پزشک شوم یعنی این قرار را با
پدرم گذاشته بودم، قرار بود درسم را
خوب بخوانم که بعد در بهترین دانشگـــاه ایران
قبول شوم و پزشکی بخوانم این قرار مال‌وقتی
بود که اصلا نمی‌دانستم دانشگاه و
کنکور چیست! از برق چشمانِ پدرم وقتی ‌که از
"پزشکی حرف می‌زد" فهمیده ‌بودم که باید چیز
قشنگی باشد! اما اصلی‌ترین تصمیمه
زندگی‌ام را "در پانزده سالگی" گرفتم پدرم گفت
که‌باید مهندس شوی مهندسین‌ارشدِ محل کارش
او را قانع کرده بودند که پول در
مهندسی است! بعد با عجلــه، خودش را به خانه
رسانده بود گفته بود پسرم پزشکی سخت است
آخرش هم معلوم نیست تخصصی که
می‌گیری به درد پول درآوردن بخورد یا نه و اما
مهندسی ‌خیلی ‌بهتره! چهارسال درس می‌خوانی
می‌شوی مهندس، یک امضا می‌زنی
و تمام...! بعد ماشین‌های خوشگل و یا مدل بالا
می‌خری خانه‌های آن‌چنانی و حتی می‌توانی در
هر شهر یک خانه داشته باشی این‌ها را
می‌گفت و لذت می‌برد احســـاس می‌کرد که یک
لیموزینِ مشکیِ صفر کیلومتر ایستاده‌است جلو
خانه‌مان و دو بادیگارد مشکی‌پوشِ
خوشتیپ من را بدرقه خانه کرده‌اند آن‌زمان اما
من عاشقِ‌دختری شدم که خانه‌شان روبرو خانه
ما بود. درست روبرو! هر شب یک ربع
مانده به دوازد و بدون این‌که قرار قبلی گذاشته
باشیم "می‌آ‌مدیم جلو پنجره" و همدیگر را نگـاه
می‌کردیم هرشب برایش نامه می‌نوشتم
که دوستش دارم قرار است که: پزشک مشهوری
شوم برایش یک خانه زیبـا و النگو بخرم بعد که
تصمیم بابا عوض شد تمام نامه‌ها را
پاره کردم و دوباره برایش، از مزایای همسر یک
شدن نوشتم، توضیح دادم که مهندس‌ها خانه‌ها
و النگوهای بهتری برای همسرشان
می‌خرند هیچ‌وقت قسمت‌نشد نامه‌‌را به‌او بدهم
چون تا می‌آمدم تصمیمی بگیرم قرارهایمان کلا
عوض می‌شد یک روز راننده اتوبوس
می شدم یک روز حسابدار یک روز فوق‌تخصص
قلب و یک روز مخترع سامانه‌های موشکی! فکر
می‌کردم قبل از این‌که کسی را دوست
بداری باید تکلیف‌ "قرارها با پدرت" را مشخص
کنی بالاخره وقتی‌که دوست دخترت، از تو النگو
خواست باید بتوانی بگویی چشم...!
یک روز هم دیدم که دست به دستِ پسری که از
من حداقل پنج سال بزرگ‌تر بود قدم می‌زند رگ
غیرتِ شرقی‌ام باد کرد و آمدم نامه‌ها را
پاره کردم ریختم توی چاه توالت دیگر هیچ‌وقت
پای پنجره نرفتم هیچ‌وقت تلاش نکردم تا بدانم
اسمش چیست و با پدرش قرار گذاشته
است کـه چکاره شود و بعد از آن دیگر قراری با
پدرم نگذاشتم نه دکتر شدم نه مهندس، نه نابغه
ریاضیات و نه تکنسین ماهر الترونیک!
شاعر شدم و تمام زندگی‌ام با کلمــه گذشت یک
روز کاغذی برداشتم و بزرگ روی آن نوشتم که:
یادم باشد قبل از این‌که با پسرم قرار
بگذارم کـه "چکاره شود" به او یاد دهم که خوب
عاشق شود خوب عاشقی ‌کند و بجای النگو و یا
خانه زیبا برای معشوقش قشنگ بخندد
جرات ‌کند که روزی ‌چند بار به‌او بگوید دوستت
دارم، "مهندسی" که: نداند چگونـــــه باید بگوید
دوستت دارم به درد لای جرز دیوار
می‌خورد و پزشکی ‌که نداند درد دل بی ‌صاحابِ
معشوقه‌اش را چگونـــــه باید دوا کند آمپول‌زن
هم نیست! بعد نامه را تا کردم و
گذاشتم توی صندوقچه‌ای کـه نامه‌های زیادی ‌را
از قبل در دلش جا داده بود!
#مهدی_صادقی
32.7K views18:28
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:26:58
کارشناسی ماشین لکسوس به روایت کارشناس خودرو در ۱۵ ثانیه

کارشناسی خودرو در کارنامه:

_ کارشناسی ۴۳۰ نقطه‌ای ماشین
_ بررسی کامل آیتم‌های فنی و بدنه
_ قیمت‌گذاری روی خودرو
_ گزارش کارشناسی به‌شکل آنلاین

مشاهده تعرفه و درخواست کارشناسی خودرو
31.4K views18:26
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:26:41
تنها مرجع مورد تایید

مدرک تحصیلی خود را از ما بخواهید به چند دلیل:
در کوتاهترین زمان کمترین هزینه
بدون دردسر معتبر

جهت اطلاعات بیشتر و ارتباطات با مشاورین کانال زیر را دنبال کنید
https://t.me/madraktahsilimotabar1
https://t.me/madraktahsilimotabar1
https://t.me/madraktahsilimotabar1
32.4K views18:26
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:23:24
@noozhachannel
32.9K views18:23
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 21:15:15 @noozhachannel
اصلاً نباید در موردِ آینده‌خیلی‌زیاد فکر کرد چونکه
آینده بزودی‌خودش‌خواهد آمد و تنها راه
درست این‌است در ثانیه، زندگی‌ کنید اصلاً نمی‌شه
الانتُ با دیروز یا فردا تغییر داد"و کاملا درسته که"
تمرکز و فکرت "در زمانِ‌الانت باشه"
32.2K views18:15
باز کردن / نظر دهید
2023-02-21 20:12:20
و قشنگ‌ترین‌نقطه زندگی اونجاییه که به
قلبت، فرصتِ دوباره می‌دی‌ که
جرات داشته باشه و دوباره به زندگی‌ یک
اعتمادی‌قشنگ بکنه "و گذشته را، هر چه"
که بوده‌ببخشه‌ و فراموش بکنه
@noozhachannel
و بذاره، گذشته "در گذشته بمونه و اصلا"
تاثیردر الانت نداشته‌باشه جایی‌که‌ واسه
توزندگی‌از صفر استارت می‌شه
"و تولد دوباره است کاملا"
33.5K views17:12
باز کردن / نظر دهید