Get Mystery Box with random crypto!

مجله‌ هنری‌ نوژا

لوگوی کانال تلگرام noozhachannel — مجله‌ هنری‌ نوژا
موضوعات از کانال:
Tor
آدرس کانال: @noozhachannel
دسته بندی ها: حقایق
زبان: فارسی
مشترکین: 333.01K
توضیحات از کانال

Ads Cost: @Ads_nzc
Maybe this is life 💐

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 284

2022-06-15 10:10:14 @noozhachannel
داستان ضرب المثل کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد.

 

کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادي بود که يکي «بالاکوه» و ديگري «پايين کوه» نام داشت؛ چشمه اي پر آب و خنک از دل کوه مي جوشيد و از آبادي بالاکوه مي گذشت و به آبادي پايين کوه مي رسيد. اين چشمه زمين هاي هر دو آبادي را سيراب مي کرد. روزي ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمين هاي پايين کوه را صاحب شود.

 

پس به اهالي بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادي ماست، چرا بايد آب را مجاني به پايين کوهي ها بدهيم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پايين کوه مي بنديم.» يکي دو روز گذشت و مردم پايين کوه از فکر شوم ارباب مطّلع شدند و همراه کدخدايشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برايشان باز کند. اما ارباب پيشنهاد کرد که يا رعيت او شوند يا تا ابد بي آب خواهند ماند و گفت: «بالاکوه مثل ارباب است و پايين کوه مثل رعيت. اين دو کوه هرگز به هم نمي رسند. من ارباب هستم و شما رعيت!»

 

اين پيشنهاد براي مردم پايين کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اينکه کدخداي پايين ده فکري به ذهنش رسيد و به مردم گفت: بيل و کلنگ تان را برداريد تا چندين چاه حفر کنيم و قنات درست کنيم. بعد از چند مدت قنات ها آماده شد و مردم پايين کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهايشان روانه ساختند. زدن قنات ها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود.

 

اين خبر به گوش ارباب بالاکوه رسيد و ناراحت شد اما چاره اي جز تسليم شدن نداشت؛ به همين خاطر به سوي پايين کوه رفت و با التماس به آنها گفت: «شما با اين کارتان چشمه ما را خشکانديد، اگر ممکن است سر يکي از قنات ها را به طرف ده ما برگردانيد.» کدخدا با لبخند گفت: «اولاً؛ آب از پايين به بالا نمي رود، بعد هم يادت هست که گفتي: کوه به کوه نمي رسد. تو درست گفتي: کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد.»
35.4K views07:10
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 09:18:32 @noozhachannel
من دکتر متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. کنار بانک، دست‌فروشی بساط باطری، ساعت، فیلم عکاسی و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زمان تلفن‌های عمومی با سکه‌های دو ریالی کار می‌کردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم: «دو زاری بده.»
او با خوش‌رویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: «این‌ها صلواتی است.»
گفتم: «یعنی چه؟»
گفت: «برای سلامتی خودت صلوات بفرست» و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد: «دو ریالی صلواتی موجود است.»
باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم همین را گفت.
گفتم: «مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می‌دهی؟»
با کمال سادگی گفت: «۲۰۰ تومان، که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می‌گیرم و صلواتی می‌دهم.»
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند. بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم این دست فروش از من خوش‌بخت‌تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می‌دهد. در صورتی که من تاکنون به جرأت می‌توانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم. احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم. آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: «برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.»
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم.
به او گفتم: «چه کاری می‌توانم برایت بکنم؟»
گفت: «خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟»
گفتم: «پزشکم.»
گفت: «آقای دکتر شب‌های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمی‌دانید چقدر ثواب دارد!»
صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم، ما کجا این‌ها کجا؟!
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون: «شبهای جمعه مریض صلواتی می‌پذیریم.»
38.9K views06:18
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 14:54:46
کاش همه زنها مردی‌ داشتند که خالصانه
عاشقشان‌بود. مردی‌که حرفهایش‌را
می‌فهمید و ظرافتشان‌را به‌جان‌می‌خرید
و روزانه"چند وعده از زیبا بودنشان که"
قلب و "وجود زن‌‌هارا شاد می‌کند"
@noozhachannel
تعریف می‌کرد. و کاش مردها، زنی‌ را در
کنارشان‌داشتند که عاشقش بودنر که به
آن "تکیه می‌کرد و قبولش‌داشت"
"جهان‌زیبا تر می‌شد"
38.1K views11:54
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 10:28:34 @noozhachannel
و در حسرتِ زندگی دیگران بودن‌واسه این‌است که
از بیرون بهش‌نگاه می‌شه. زندگی‌بقیه یک
کلیت است که وحدت داره. ولی زندگی خودمان را
از درون نگاه کرده، تکه‌تکه و پاره‌پاره بنظر می‌رسه
و هنوز در پِی‌سراب زندگی‌بقیه...
39.5K views07:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 10:13:39 @noozhachannel
و انسان‌‌اگر که هیچ‌چیزی در این دنیا نداشته باشه
باز چیزی‌ هست که می‌بایست بابتِ آن‌در
هر ثانیه خوشحالی‌ کنه. اون وجود داشتنه. وجود
داشتن‌واسه "عشق ورزیدن، به تمام اون‌کسانی‌که"
تو را در زندگی‌شان‌پذیرفته‌اند
35.9K views07:13
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 10:12:04
عشقِ‌تو شبیهِ هوایی‌است که‌انسان‌ابتدا
صبح‌آن‌را احساس‌می‌کنه و کاملاً
می‌تونه انسان‌آن‌را تنفس‌کنه‌و حالش‌یک
جوری‌عجیب خوب بشه ریه را از علاقه
پُر نمود ابتدا صبح‌و در ادامه یک
@noozhachannel
روزی‌ را، تجربه کرد که فوق‌ العاده است‌
بودنت یک جورایی‌می‌تونه"زندگی‌را به"
بہشت برسونه. انگیزه‌ امید را به
جریان‌بندازه و بی‌نمونه
39.1K views07:12
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 09:28:43 @noozhachannel
امروز زیباترین روزِ زندگیته چون‌که دیروزی‌ نیست
و فردا شاید"هیچ‌وقت" اتفاق‌نیفته، گذشته
ما را با پشیمانی‌ و حسرتهایش خفه می‌کنه و آینده
و نگرانی‌هاش حالتُ "خراب می‌کنه، از امروزت به"
شدت و بی‌نهایت استفاده کنی‌عالی می‌شه
36.5K views06:28
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 08:44:03
"خاطرات موندنیه"
گاهی‌وقتها فکر می‌کنی‌که می‌شه‌‌و اصلاً
نمی‌شه. از یاد بُردن‌‌ منظورمه.
یوقتها به جایی می‌رسی تو رابطه یا کلاً
برحسب‌اتفاقی‌که ناخدشاینده کسی‌و که
دوست داشتی‌از دست می‌دی‌و
@noozhachannel
تو می‌مونی‌و "خاطراتی‌که"هیچ‌طوره به
فراموشی سپرده نمی‌شه "باید پذیرفت"
و ادامه داد با زندگی‌و خاطرات
"این‌یک حقیقته برات"
39.2K views05:44
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 15:01:31
یاخته‌های بدنم، توان ایستادگی در برابرِ
میکروبهای دلتنگی‌را ندارند.
هرروز تعدادشان بیشتر می‌شود چون‌که
می‌دانی هراسِ این‌را دارم که آنقدر زیاد
زیاد شوند که فرماندهی‌قلب
@noozhachannel
و عقلِ‌مرا به دست بگیرند و مرا، تسلیمِ
خودشان‌کنند "تو که باشی هرچیز رنگِ"
تو را می‌گیرد و چه زیباست به
اطراف نگاه کردن‌آن‌وقت
48.5K views12:01
باز کردن / نظر دهید