Get Mystery Box with random crypto!

In the Fade

لوگوی کانال تلگرام nowinthefade — In the Fade I
لوگوی کانال تلگرام nowinthefade — In the Fade
آدرس کانال: @nowinthefade
دسته بندی ها: موسیقی
زبان: فارسی
مشترکین: 2.65K
توضیحات از کانال

«بازو بگشا ای فیروزه بر چشم‌های تاریکم.»
مآ: @Fade_communication
و من: @inthefadeunknown_bot
آرشیو موسیقی‌ها: @Fade_musics
آرشیو نوشتارها: @Manaseks
_________________________________
@mon_amour_cinema
@fadeinrap
@Giraffity
@Galerie_de_Voir

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-07-12 08:13:02
New York City, 1960
Dave Heath
149 views05:13
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 15:54:01
Soap Bubble, 1941
Gjon Mili
443 viewsedited  12:54
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 15:51:02
Sand Dune with My Wife, c.1950
Shoji Ueda
433 views12:51
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 15:49:02
Untitled, Japan, c.1960
Sheldon Brody
530 views12:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-08 20:58:01
Dartford warbler and chick on Richard Kearton’s hand, 1890s
Cherry Kearton
514 views17:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-08 08:30:06 نیمی از سنگ‌ها، صخره‌ها، کوهستان
را گذاشته‌ام
با درّه‌هایش، پیاله‌های شیر، به خاطر پسرم
نیم دیگر کوهستان، وقف باران است

دریای آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی می‌بخشم به همسرم

شب‌های دریا را، بی‌آرام، بی‌آبی، با دلشوره‌ی فانوس دریایی
به دوستان دور دوران سربازی که حالا پیر شده‌اند، فکر می‌کنم
یکی یا چند هم مُرده‌اند
رودخانه که می‌گذرد زیر پل، مال تو، دختر پوست کشیده‌ی من به استخوان بلور!
که آب پیراهنت شود، تمام تابستان.
هر مزرعه و درخت، هر کشتزار و علف را شش دانگ به کویر بدهید
به دانه‌های شن زیر آفتاب
از صدای سه‌تار من
بندبند پاره‌پاره‌های موسیقی
که ریخته‌ام در شیشه‌های گلاب و گذاشته‌ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا دو سهم به نی بدهید
و می‌بخشم به پرندگان
رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
غار و قندیل‌های آهک و تنهایی

و بوی باغچه را
به فصل‌هایی که می‌آیند
بعد از من

_ بیژن نجدی
491 viewsedited  05:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-07 15:10:07 تمام روز را در آئینه گریه می‌کردم
بهار پنجره‌ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله تنهائیم نمی‌گنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی‌آفتاب را
آلوده کرده بود
نمی‌توانستم ، دیگر نمی‌توانستم
صدای کوچه ، صدای پرنده‌ها
صدای گمشدن توپ‌های ماهوتی
و های‌هوی گریزان کودکان
و رقص بادکنک‌ها
که چون حباب‌های کف صابون
در انتهای ساقه‌ای از نخ صعود می‌کردند
و باد، باد که گویی
در عمق گودترین لحظه‌های تیره هم‌خوابگی نفس می‌زد
حصار قلعه خاموش اعتماد مرا
فشار می‌دادند
و از شکاف‌های کهنه ، دلم را بنام می‌خواندند
تمام روز نگاه من
به چشم‌های زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من می‌گریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بی خطر پناه می‌آورند
کدام قله کدام اوج ؟
مگر تمامی این راه‌های پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلاقی و پایان نمی‌رسند ؟
به من چه دادید ، ای واژه‌های ساده فریب
و ای ریاضت اندام‌ها و خواهش‌ها ؟
اگر گلی به گیسوی خود می‌زدم
از این تقلب ، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده‌تر نبود؟

چگونه روح بیابان مرا گرفت
و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد !
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد
و هیچ نیمه‌ای این نیمه را تمام نکرد !
چگونه ایستادم و دیدم
زمین به زیر دو پایم ز تکیه گاه تهی می‌شود
و گرمی تن جفتم
به انتظار پوچ تنم ره نمی‌برد !

کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای چراغ‌های مشوش
ای خانه‌های روشن شکاک
که جامه‌های شسته در آغوش دودهای معطر
بر بام‌های آفتابیتان تاب می‌خورند

مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل
که از ورای پوست ، سر انگشت‌های نازکتان
مسیر جنبش کیف‌آور جنینی را
دنبال می‌کند
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه می‌آمیزد

کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش
ای نعل های خوشبختی
و ای سرود ظرف‌های مسین در سیاهکاری مطبخ
و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرش‌ها و جاروها
مرا پناه دهید ای تمام عشق‌های حریصی
که میل دردناک بقا بستر تصرفتان را
به آب جادو
و قطره‌های خون تازه می‌آراید

تمام روز تمام روز
رها شده ، رها شده ، چون لاشه ای بر آب
به سوی سهمناک‌ترین صخره پیش می‌رفتم
به سوی ژرف ترین غارهای دریائی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره‌های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند

نمی‌توانستم دیگر نمی‌توانستم
صدای پایم از انکار راه بر می‌خاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت ، با دلم می‌گفت
” نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی ”

_فروغ فرخزاد
"وهم سبز"
از "تولدی دیگر"
505 views12:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-07 15:09:01
«و این منم
زنی تنها
درآستانه‌ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستیِ آلوده زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی.»

Camilla, 2021
Tristan Hollingsworth
471 views12:09
باز کردن / نظر دهید