Get Mystery Box with random crypto!

•Oblivion

لوگوی کانال تلگرام ofoblivion — •Oblivion O
لوگوی کانال تلگرام ofoblivion — •Oblivion
آدرس کانال: @ofoblivion
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 1.55K
توضیحات از کانال

— «تنها راه تحمل هستی این است که در ادبیات غرقه شوی، همچنان که در عیشی مُدام.»

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2022-05-09 06:54:39 او در آخرین نامه‌اش به دانش‌آموزانش نوشت؛

«در سرزمین ما رویاها و آرزوها، قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود می‌گیرد، اما یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید. به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس (شعر و باران) باشند.»


امروز ۱۲ سال از ۱۹ اردیبهشت ۸۹ گذشت. ۱۲ سال از به دار آویختن فرزاد کمانگر و‌ چهار جانِ نازنینِ دیگر!


یادشان همواره و سبز.
562 viewsElham‌tarin, 03:54
باز کردن / نظر دهید
2022-05-07 21:34:26 ____‏والتر بنیامین جایی در کتابِ خیابان یک‌طرفه می‌گوید:‏ «تنها راه شناختن یک نفر، دوست‌داشتن اوست بی‌هیچ امیدی...!»

حق با شماست آقای بنیامین عزیز اما؛ عمر ما سَرآمده‌ است، حتا توانِ مُردن‌ در ما نیست، چه برسد به دوباره دوست‌داشتن، آنهم بی‌امید!


@ofoblivion
779 viewsElham‌tarin, 18:34
باز کردن / نظر دهید
2022-05-07 13:51:05 • از‌ دوستت دارم با صدای شاعر
•• یداله‌ رویایی

#نواها

@ofoblivion
527 views10:51
باز کردن / نظر دهید
2022-05-07 13:50:33 ___ یادی از رویا در هفدهم اردیبهشت به بهانه‌ی زادروزش؛

سه ساعت بود، یا ساعتِ سه بود، من سه ساعت عمر داشتم. و در ساعتِ سوم ِعمرم، خواب و خاموش بودم. در کویر درهای اتاق همیشه باز می‌‌ماندند. آنجا، همیشه باد‌ها، سری به داخل اتاق می‌‌زنند.

بادی از راه رسید و چراغ را کشت. من اولین فریادِ عمرم را در ساعت سومِ عمرم کشیدم، و در اتاق همه در حیرت ماندند. مثل اتاق که در تاریکی.
هنوز اتاق در تاریکی و تاریکی در اتاق بود که دومین فریادم را سَردادم، و نوری از پنجره به درون اتاق آمد در ساعتِ سوم‌ِ عمرم، آهسته. یک بازو! بازوی نور، و اتاق روشن شد. دوباره همه در حیرت رفتند و مادر تا آخر عمرش دیگر از این حیرت بیرون نیامد.

خیال یا خاطره، مادر این زاییدنِ مرا آن‌قدر تعریف کرده است که برای من‌هم، برای خودِ من، خاطره‌ای شده‌است. خیال و خاطره فرقی‌ ندارند. من از تعریف‌های مادرم زائیده می‌‌شدم، و مادر‌ هم، خود در همین تعریف‌ها مادر می‌‌شد. به من می‌گفت:
«مادر جان، باید یاد بگیری تعریف کنی»

تعریف اما تولد‌ است، و تولد هنر دشواری ست. هیچوقت نتوانستم مثل او یاد بگیرم. مثل او؟ هیچکس.


• روایت یداله رویایی از تولدش.
496 views10:50
باز کردن / نظر دهید
2022-05-04 23:35:43 I used to cry
But now I don't have the time
I used to be so fragile
But now I'm so wild
154 views20:35
باز کردن / نظر دهید
2021-10-07 16:45:39 این ما بودیم در بهار، پُشت پنجره‌ی خواب می‌ایستادیم و تُخم بهارنارنج می‌پاشیدیم دَمِ دروازه‌ی صبح و منتظر می‌ماندیم. این ما بودیم که می‌نشستیم کنار عصرانه‌های تابستان و چای سبز دَم می‌دادیم وُ گیلاس‌ها را آبدیده می‌کردیم. حتا ما بودیم که دانستیم زمان از آذر فراتر نمی‌رود.
این هم، ما بودیم که زمستان را در زمهریر زهدان‌هامان با بوسه‌ای کوچک معاوضه کردیم که شاید لنگری باشد برای آسودن. برای آرَمیدَن.
راستش را بخواهید فصل‌ها فرق نمی‌کنند، فصل‌ها شانه و آینه و مویِ بلند و کوتاه ندارند تا فرق کنند، تا فرق‌شان آنها را از هم کم و زیاد کند. آنها را از هم تمایز بدهد.
این ماییم که فرق می‌کنیم؛ ماییم که دست‌هامان آغوش‌را نیمه‌کاره رها می‌کند و لب‌هامان گِردِ دهانی دیگر می‌گَردند.
فصل‌ها فرق‌شان شبیه فرق سرِ ماست که نسیم کوچک بهار می‌تکاندش، که گردوخاکِ دَمِ شهریور بهم می‌ریزدَش، که باد سَبُکِ پاییز می‌لولاندش و زمستان می‌گذاردش در انجمادِ کولاک‌ها بِدَمَد.

فصل‌ها فرق نمی‌کنند. باور کنید. این ماییم که فرق می‌کنیم. مثلن شبیه فرقِ سَر.

#الهام_اسدی


@ofoblivion
187 views13:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 20:45:29 ——جمال ثريا در یک سطر از نامه‌اى به محبوبش نوشته‌است:

«اگر می‌خواهی مرا ببینی، اكنون ببين!
‏زيرا كه نور از تابوت‌ها رد نمی‌شود.»



خواستم بگویمتان که «الان» و «اینک» ببینید آن‌را که باید.

@ofoblivion
140 views17:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 10:05:27 ؛

‏«کجاست
آن تن آغشته‌ی صبحگاهی»



• محمدرضا اصلانی
•• بر تفاضل دو مغرب
143 views07:05
باز کردن / نظر دهید
2021-10-05 08:07:33
بیاید صبح‌تون‌رو بسازم. دعوتید به‌ تماشای چند ثانیه خوشحالیِ حقیقیِ این زنانِ شگفت‌انگیز، در وانفسایِ تبعیض و نابرابری و تحقیر سیستماتیک؛

[ثانیه‌های پایانی دیدار تاریخ‌ساز تیم والیبال زنان سایپا که منجر به صعود رویایی این تیم بعد از ۵۴سال به جمع چهار تیم برتر پایانی شد.]

~
514 views05:07
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 19:52:18 ‏«در زندگی زمانی فرا می‌رسد كه بين آدم‌هايی كه شناخته‌ای، شمار مردگان بيش از زندگان است و ذهن از پذيرفتن قيافه‌ها و حالت‌های نو در چهره‌ها سرباز می‌زند و بر تمام چهره‌های جديدی كه اتفاقا می‌بيند، همان خطوط قديم را حك می‌كند و برای هر يك نقابی را می‌يابد»

‏• ایتالو کالوینو

@ofoblivion
735 views16:52
باز کردن / نظر دهید