چهقدر آدمها بیراهه میروند. از کنار گل بیاعتنا میگذرند. می | اتاق آبی
چهقدر آدمها بیراهه میروند. از کنار گل بیاعتنا میگذرند. میروند تا شعر گل را در صفحهی یک کتاب پیدا کنند و بخوانند. روبهروی زندگی نمیایستند تا مشاهده کنند. برای همین است که حرفها به دل نمینشیند. برای همین است که در شعرها شوری نیست، در نقّاشیها جوشش زندگی گم شده است. چرا نگویم که من صدای قورباغه را در بهار بر بسیاری از آهنگها برتری میدهم. میدانی، ما را ترساندهاند. ما را آموختهاند. وگر نه چرا میترسیم بگوییم اگر پای سنجش بهمیان آید، اثری که صدای قورباغه در ما میگذارد، شاید همتراز تأثیر ژرفترین برخوردها در زندگی ما باشد.
|سهراب سپهری|
از: برهنه با زمین،گزینگویهها و ناگفتههای سهراب سپهری، به کوشش ایلیا دیانوش، انتشارات مروارید