#عروس_خونبس
بعد از #عروسی با اشاره آقا به سمت #حجله رفتم خانم بزرگ اومد سمتمو #دستمالی رو بهم داد و با کنایه گفت: _وای بحالت اگه #باکره نباشی،با ترس رو به ارباب گفتم: _آقا میشه امشبو بهم فرصت بدید، محکم کوبید تو #صورتمو گفت: _نکنه فکر کردی عروس این خونه ای؟ تو فقط واسم یه بچه میاری فهمیدی؟ با خشم #لباس عروسمو #پاره کرد و دستشو #زیردلم کشید که همسر اول ارباب با #شلاق وارد اتاق شد با ترس دستامو رو بدن #لختم گذاشتم که #ارباب در حالی که کمربندشو باز میکرد..
https://t.me/joinchat/AAAAAFg6H9Y3q3shY4fTWg