کتاب «دولت بما پاسخ دهد» (احمد کسروی) تکهی 7 (٢) د | پاکدینی ـ احمد کسروی
کتاب «دولت بما پاسخ دهد» (احمد کسروی)
تکهی 7
(٢) دربارهی مذهب : (تکهی 2)
کسانی هم چنین میگویند : «باید اینها از راه فرهنگ ، درست شود».
میگوییم : فرهنگ چیست؟.. مگر فرهنگ شما همان نیست که هست؟!.. این فرهنگ در پنجاه سال گذشته چه کرده که از این پس تواند کرد؟!. این فرهنگ که خودش از بدآموزیهای سعدی و حافظ و مولوی و همچنان از پندارهای بیپای کیشها سرچشمه گرفته چگونه تواند چارهی این پراکندگیها و بیچارگیها کند؟!. مگر همانکه نامش فرهنگ بود باید امید بآن بست؟!.
آنگاه چه شده که ما نکنیم و فرهنگ کند؟!... چه شده که ما که سرمایهاش را میداریم و میتوانیم و خود برای کوشش و جانفشانی آماده گردیدهایم نکنیم و بگزاریم «در آینده» فرهنگ کند؟! آخر رازش را بما بگویید. فلسفهاش بفهمانید.
اکنون میآییم بر سر مذهب شیعه که آقای دشتی یادآوری کرده ، وآنگاه بیشتر گلهها و شکایتها بر سر آنست. دربارهی این کیش ما سخنان بسیار میداریم و کتابها نوشتهایم.
این کیش با خرد ناسازگار است ، با دانشها ناسازگار است ، با تاریخ ناسازگار است ، با خود اسلام ناسازگار است ، با زندگانی ناسازگار است ، پس از همهی اینها با مشروطه (با زندگانی دمکراسی) که ما با خونریزی و فداکاری بدست آوردهایم ناسازگار است.
ما صد ایراد باین کیش میداریم. ولی اشکال بزرگ بر سر همان بخش اخیر است. بر سر همان ناسازگاری با مشروطه است. اینست من تنها آن را با جنابعالی که آقای بیات و خود رئیس دولت میباشید بگفتگو میگزارم. بگفتگو میگزارم و خواهشمندم دولت بما راهی نماید. خواهشمندم گامی پیش گزارده گره از رشتهی ما بگشاید.
همه میدانند که در کیش شیعه حکومت حق امام است. جز او هر کس دیگری بحکومت برخیزد «غاصب» و «جائر» و «فاجر» است و پیروان او همه گناهکارند. در زمان امام جعفر صادق (بنیادگزار این کیش) و جانشینان او خلفایی که میبودند شیعیان آنان را «غاصب» میشناختند و فرمانبرداری از آنان را بخود بایا نمیشماردند. بلکه دشمنی و کارشکنی با آنان را بخود بایا میشماردند. این چیزیست که درخور گفتگو نیست.
سپس که روزگار گذشته و داستان امام ناپیدا بمیان آمده (که در اینجا نیازی بسخن از آن نمیباشد) باور شیعیان این بوده که در نبودن آن امام ، حکومت حق علماست. علما جانشینان آن امامند. خود آن امام فرموده : «هم حجتی علیکم کما انا حجةالله علیهم». (1) هر کس باید فرمان از علما برد ، سر بآنان سپارد ، خمس و سهم امام (که مالیات اسلامی میبوده) بآنان پردازد ، بجنگ بیاجازهی آنان نرود ، جز دستورهای ایشان را نپذیرد.
در نتیجهی این باور است که شیعیان همیشه ، چه بخلفای اسلامی که در بغداد یا در مصر یا در استانبول میبودهاند و چه بپادشاهان دیگری که در کشورهای اسلامی برمیخاستهاند ، با دیدهی دشمنی نگریسته آنان را جز «غاصب» و «جائر» نمیشناختهاند. در خود ایران همیشه این گفتگو درمیان میبوده که شاهان غاصبند ، مالیات دادن بآنها حرامست ، بسربازی رفتن حرامست ، اگر پولی از دولت بدست کسی افتد تواند آن را «تقاص» کند. اینها از دستورهای همگانی کیش شیعی بوده.
اینها چیزهاییست که درخور گفتگو نیست. گفتگو در آنست که ایرانیان که از زمان صفوی کیش شیعی را پذیرفته بودند و این کشور یکی از کانونهای بزرگ شیعیگری بشمار میرفت (و اکنون هم میرود) ، در چهل سال پیش ، کسانی از همان علما و دیگران بجنبش برخاستند و پس از کشاکشها و خونریزیها حکومت مشروطه (یا دمکراسی) را از تودههای اروپایی فراگرفته در این کشور روان گردانیدند که اکنون هم روانست.
پیداست که آنچه اندیشهی مشروطهخواهی را در ایران پدید آورد ، آن بود که کیش شیعی و دستورهای آن نمیتوانست کشور را براه برد. وگرنه چه نیاز بمشروطه بودی؟!. چرا بایستی علما پیش افتند و مشروطه خواهند؟!.. چرا بایستی فقه جعفری را کنار گزارند و قانونها را از فرانسه و انگلیس آورند؟!..
پابرگی : 1ـ معنی : آنان [علما] حجت من بر شمایند و من [امامزمان] حجت خدا بر آنانم. ـ ویراینده
kasravi-ahmad.blogspot.com. کتابخانه پاکدینی. @Kasravi_Ahmad. تاریخ مشروطه ایران. @Tarikhe_Mashruteye_Iran. اینستاگرام. instagram.com/pakdini.info. کتاب س...