# ادامه از مطلب قبل # ماندن در فضای بیخاصیت ِ انگیزهکُش | پایا
# ادامه از مطلب قبل #
ماندن در فضای بیخاصیت ِ انگیزهکُش ِ فسیلکنندهی سیاستبازی ِ نسلدومیها و اولیها است که ما را دچار تشویش ساخته. و الا عقبماندگیهای امروز انقلاب، از دهه چهل و پنجاه بیشتر نیست. و توان ما هم از جوانان جهادی دههی شصت، کمتر نیست.
اگر طرحچیها و ناجیانها و تقی رضویها توانستند در دورهی ریاست بازرگانها و بنیصدرها و میرحسینها حماسه و تغییر واقعی ایجاد کنند و حرکت اجتماعی الگوساز ِ جهادسازندگی را خلق نمایند، ما هم امروز میتوانیم.
اصلاً همه درد و مطالبهی ما از نسل اول و دوم این است که چرا کرکرهی جهاد را پایین کشیدند و آن را به خاطره و همایش تبدیل کردند و حالا عملاً از رهبری می خواهند که کرکرهی آرمانخواهی را هم پایین بکشد و رضایت بدهد به وضع موجود.
ریشهی عقبماندگیها را هدف بگیرید و برایش چاره کنید. ریشه، عدم تصمیمگیری رهبری برای اصلاحات اساسی نیست. ریشه، عدم واگذاری مدیریتها و ماموریتهای انقلابی به جوانان جهادی توانمند است که همهی دستگاهها و مدیران و عالیمنصبان جمهوری اسلامی، از چپ و راست گرفته تا سپاه و دانشگاه و حوزه و ائمه جمعه و ... در این یک وجه، یعنی ندیدن جوانان جهادی، و نسپردن مأموریتهای انقلاب و کشور به آنها، متفقالوضع و مشترکالمنافع هستند. شاهد مثال، هم تکنوکراتهایی هستند که با داشتن دولت و قدرت بلامنازع در عرصه مدیریتها بویژه حوزه اقتصاد، حتی به جوانان تحصیلکردهی اصلاحطلب هم میدان نمیدهند و همان وزرای فرتوت نسل اول را بر کرسی نشاندهاند و هم مدیران ارشد نهادهای انقلابی از جمله سپاه که تصور میکنند جوان انقلابی فقط آنها بودند که در دههی شصت درخشیدند و انقلاب، دیگر نتوانسته مدیر جوان جهادی بالقوه پرورش بدهد . راهکار مشکلات سرطانی مملکت، این نیست که رهبر همچون یک امپراتور خودکامه، فرمان تغییرات صادر کند و مدیران موجود را بیرون بریزد. چون جمهوری اسلامی، اول، یک «جمهوری» است. گره به دست مردم باید حل شود. مردمی که جهاد ِ گستردهی جوانان را ببینند، یقیناً دیگر چپ و راست برایشان رنگی ندارد و خود، اقدام به تغییرات گسترده و البته نرم در حکومت خواهند زد، با اختیار «انتخابی» که دارند. هرچند همهی آن جماعت، برایشان بخواهد مهندسی انتخابات کند.
مشکل اینجاست که مردم هنوز نمیدانند که آیا نسل ما بجز تحلیلبافی و رسانهبازی و انتقادگری، هنر دیگری هم در چنته دارد یا خیر. نمیدانند که ما چقدر «مرد میدان» هستیم. مطمئن نیستند که اگر مناصب به دست ما برسد، باز هم همان اشرافیگریها و اربابصفتیها و پشتمیزنشینیها و مسابقهی رفاهدادنها تکرار بشود یا نشود. ما هنوز شایستگی خود را در زمامداری، برای مردم و انقلاب اثبات نکردهایم. راهکارش پیوستن به شبکههای شبهباندی حزبشوندهی حضرات کذا نیست. فقط و فقط شروع حرکتهای جهادی اجتماعی است که ما را نجات میدهد. جهادهایی همهجانبه و میدانی و در متن ِ زیستن با مردم. جلودار این جهادها عناصری از جنس خودمان هستند نه هیچ شخصیت و سازمان و نهادی از نسل اول و دوم.
جهادمان را شروع کنیم عزیزان... آنگاه خواهیم دید رهبری هم تصمیمات اساسیتری نسبت به امروز خواهد گرفت.