Get Mystery Box with random crypto!

کارزار منع خشونت خانوادگی

لوگوی کانال تلگرام pdvcir — کارزار منع خشونت خانوادگی ک
لوگوی کانال تلگرام pdvcir — کارزار منع خشونت خانوادگی
آدرس کانال: @pdvcir
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 754
توضیحات از کانال

این کانال جهت ثبت روایت‌های خشونت خانوادگی علیه زنان و اطلاع‌رسانی درباره «کارزار منع خشونت خانوادگی» راه‌اندازی شده است.
راه‌های ارسال تجربه‌ها و روایت‌های شما
pdvc.ir@gmail.com
ارتباط با ما: @pdvci

Ratings & Reviews

5.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

3

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2019-01-07 14:09:28 روایت ارسالی از تبریز

دوستم مانتو بسیار کهنه‌ای پوشیده بود. گفتم‌ بهتره تو محیط کار اینو نپوشی دیگه خیلی از تک و تا افتاده. گفت فقط این به تنم می‌خوره. شوهرم میره مانتوهای سایز بزرگ برام می‌خره سایز ۵۶ و ... وقتی هم میگم این که خیلی بزرگه میگه خانم میخوای هیکلت معلوم باشه.
نمیذاره لباس دلخواهم رو بخرم. یه بار یه مانتو پوشیدم کمی اجق وجق بود اما چنان بهم میومد که نگو. همسرم وقتی با اصرار من مواجه شد دست انداخت مانتو رو از تنم کشید و گفت لازم نیست. وقتی دید خیلی بد برخورد کرده گفت برات بهترشو میخرم!
2.3K views11:09
باز کردن / نظر دهید
2018-12-23 09:29:32
شادمانی مددجویان از جشن فارغ‌التحصیلی از مرکز توانمند سازی زنان آسیب دیده از خشونت جنسی در جمهوری دموکراتیک کنگو. این مرکز سالانه 180 زن را از سراسر این کشور جذب کرده و به آنها مهارت‌های مختلف شغلی و اجتماعی آموزش داده و در نهایت به آنها مدرک می‌دهد./ خبرگزاری فرانسه
@pdvci
@khanoomisa
2.4K views06:29
باز کردن / نظر دهید
2018-12-22 11:05:01 مردان عزیز
ترجمه: روح‌انگیز پورناصح
منبع: CBC/Radio-canada
«مردان عزیز»: دوست پسرِ کالین، زنی که در آلبرتا به قتل رسید، خواستار تغییر مردان است.
مردان عزیز،
لازم است که با شما به طور صریح صحبت کنم. در حل مشکل بسیار بزرگی که امروز در اجتماع با آن مواجه هستیم، به کمک شما نیاز دارم.
می‌دانم، می‌دانم، شما مشکل نیستید. شما یکی از مردان خوب هستید. این چیز خوبیست. من فکر می‌کنم که بسیاری از ما مردان خوب هستیم تا بد. شما به خشونت تداوم نمی‌بخشید. شما هرگز به زنی صدمه نمی‌زنید. آن را می‌فهمم.
اما اجازه بدهید از شما بپرسم: آیا تاکنون چشم‌های بی‌هدفتان را به سوءاستفاده‌های کلامی‌یا هیجانی انداخته‌اید؟ به رفتار کنترل‌گرانه چطور؟ آیا تا به حال به خودتان اجازه داده‌اید سخنانی تحقیرکننده به سوی زنان سرازیر کنید؟ جکی به ظاهر بی‌آزار یا بیانات مضحک دیگری؟ آیا تا به حال وارد صحبت در رختکن شده‌اید؟
در اکتبر سال ۲۰۱۵ من به عنوان مرد خوب، در حالی که دوست دخترم کالین سیلیتو در کنارم بود، از خواب بیدار شدم. کالین ساعت ۵ صبح بیدار شده بود، کاری که همیشه می‌کرد. برای تدریس یوگا آماده می‌شد. او به طرف دیگر تختخواب آمد، مرا بوسید و خداحافظی کرد. من هم زیر لب گفتم: یوگا خوش بگذره. بعد چرخیدم و دوباره به خواب رفتم.
اینها آخرین کلمه‌هایی بودند که به او گفتم. کالین هرگز در یوگا از آنها استفاده نکرد. به جایش دوست پسر سابقش به کمین او نشسته بود. او شلیک کرد و او را در فورت‌ساسکَچیوان، بیرون خانه در راه ماشین‌رو کشت و بلافاصله خودکشی کرد.
وقتی پلیس به من زنگ زد، من هنوز هم مرد خوبی بودم. وقتی پلیس در خیابان، مقابل دفترم مرا ملاقات کرد و آن کلمه‌های وحشتناک را گفت: «کالین مرده» هنوز هم مرد خوبی بودم. دنیا یک انسان شکوهمند را از دست داده بود. یک مادر، یک دوست، یک یار، یک یوگیست، و یک جان زیبا. و من هنوز مرد خوبی بودم.
اما من باید تصمیم می‌گرفتم. می‌توانستم انتخاب کنم که به مرد خوب بودن ادامه دهم، که نه باعث مشکل شوم و نه در حل آن شرکت کنم، یا می‌توانستم انتخاب کنم که بخشی از حل مسئله باشم، با این امید که از رخ دادن چنین اتفاقات برای دیگران جلوگیری کرده باشم. من دومی‌را انتخاب کردم.
لازم است شما هم همین را انتخاب کنید.
اغلب گفته می‌شود که خشونت، خشونت می‌آورد. من اعتقاد دارم خشونت با باورها و طرز نگرش‌ها شروع می‌شود. این جایی است که شما هستید. یک مرد خوب از اینجا وارد بازی می‌شود.
لازم است که شما:
با پسرانتان در باره‌ی اینکه معنی محترمانه برخورد کردن چیست، صحبت کنید
با دوستانتان در مورد برابری صحبت کنید
طرز نگرش‌ها و باورهایتان را که از کودکی به شما تلقین شده است، به چالش بکشید
زمانی که دوستانتان عملی یا صحبتی در رابطه با کمتر بودن زنان انجام دادند یا گفتند، با آنها برخورد کنید
اگر قبلا مجبور نشده‌اید به این مسئله فکر کنید خوشوقتید. و مشکل خوشوقت این است که اغلب نادیدنی است. فراموش کردن چیزهایی که زندگیتان را مستقیما تحت تأثیر قرار نمی‌دهد، خیلی آسان است. اما زمان آن رسیده که چشمبندتان را بردارید.
در مقام فروشنده، در اوایل شغلم تشخیص دادم که مشتریان من احساساتی خرید می‌کنند اما منطقی توجیه می‌کنند. مطمئنا پل‌جِیکب، مردی که کالین را کشت، مردی بود که بر اساس احساس خیلی موقتی‌اش، تصمیمی‌خیلی ماندگار گرفت.
چالشی که ما مردان با آن مواجه هستیم، این است که معمولا برای ما قابل قبول نیست که احساساتمان را نشان دهیم. وقتی کوچکترین نشانه‌ای از احساسات نشان می‌دهیم، دلسرد شده و حتی مورد تمسخر قرار می‌گیریم. اگر ما اجازه‌ی ابراز احساساتمان را نداشته باشیم، آن وقت نباید انتظار درک کامل آنها را هم داشته باشیم، و یا به طریق سالمی‌از پس آنها بربیاییم.
لازم است به پسرانتان اجازه دهید تا احساساتشان را احساس و ابراز کنند
در زندگیتان به مردان، فضایی برای ابراز سالم احساساتشان بدهید، بی‌آنکه بترسند و یا مورد تمسخر قرار گیرند
اشخاصی را به چالش بکشید که مردان را به دلیل ابراز زیاد و زیادتر احساساتشان مورد تمسخر و تحقیر قرار می‌دهند
زمانی از کالین پرسیدم که استعدادش چیست. گفت استعدادش این است که چیزها را زیبا می‌کند. مطمئنا به عنوان هنرمند، نقاش، عکاس، و فیلمبردار همه کاره، مهارت داشت تا زیبایی همه چیز را پیدا کند.
او پرسش را به من برگرداند و از من پرسید استعداد من چیست. مِن و مِنی کردم و با درنگ گفتم مطمئن نیستم. بنابراین از او پرسیدم او چه فکر می‌کند. پاسخ داد، اوه، خیلی راحت است. تو استعداد مفیدتری داری. …
بو یازینی ایشیق سایتیندا اوخویون(بقیه مطلب را در سایت ایشیق بخوانید.)
@pdvci
@ishiqnet
2.4K viewsedited  08:05
باز کردن / نظر دهید
2018-12-22 11:02:35 همسرم بهم یاد داد که سکوت من به متجاوز قدرت میده و باید دردم رو فریاد بزنم

روایتی از تعصب‌های جنسیتی در سیستان و بلوچستان (۲)

عاطفه تمجیدی

من توی خانواده‌ای معمولی به دنیا اومدم و فقط یک خواهر داشتم. پدرم فرد خیلی مقرراتی بود. از همون اول همه چیز توی خونه‌ی ما قانون داشت حتی ساعت خواب و من از همون بچگی علاقم به درس و کتاب زیاد بود. دوران دبستان و راهنمایی دوران خوبی بود و هر سال با معدل ۱۹ و ۲۰ قبول می‌شدم ولی وقتی وارد دبیرستان شدم همه چیز تغییر کرد. سال اول دبیرستان افت تحصیلی شدیدی داشتم، وارد دوم دبیرستان که شدم دوباره عشقم به درس شروع شد.

یه روز وقتی رفتم مدرسه جز من و یکی از دوستام توی مدرسه نبودیم و تصمیم گرفتیم که خونه‌ی دوستم بریم. همون موقع من با آقا پسری دوست بودم و اون اومد دنبالمون و ما رو تا خونه‌ی دوستم رسوند. از قضا همون روز یکی از معلمامون ما رو دیده بود و زنگ زده بود به بابام. وقتی من خونه اومدم پدرم پرسید کجا بودی و من که بخاطر قوانین و مقررات پدرم اجازه نداشتم خونه دوستم برم ترسیدم و سکوت کردم. پدرم گفت از مدرسه زنگ زدن گفتن با آقا پسری دیدنت. از دست‌های سنگین پدرم و کمربندش کتک خوردم و سیاه و کبود شدم. پدرم گفت اجازه نمیده که برم مدرسه. با خواهش و تمنا بعد از یکی دوروز بهم اجازه داد که برم مدرسه.

باز هم همه چیز خوب بود و من وارد دانشگاه شدم و با پسری دوست شدم. تمام قرارهای ما توی خونه‌ی اون آقا پسر بود. همیشه همه چیز عادی بود تا اینکه یه روز گفت عاطی میخوام باهات سکس کنم و من گفتم نمی‌خوام. شروع کرد به کتک زدن و کندن لباسام و کار خودش رو کرد. با خواهش و تمنا خواستم برام آب بیاره که دوباره کتک خوردم. رفت برام آب بیاره و من‌هم از ترس لخت و بدون لباس فرار کردم. تا به در اصلی آپارتمان رسیدم خانومی پشت در بود و رفت لباسامو آورد و منو راهی کرد. توی راه بودم که اون پسر زنگ زد و گفت بیا فلان جا و من‌هم از ترس رفتم و اونجا به روم چاقو کشیده شد که بقیه جلوشو گرفتن. بعد از اون، ‌مدتها تهدید شدم که فیلم داره و پخش میکنه و... این‌ماجرا تمام شد ولی زخمش هنوز روی روح و قلب من مونده.

همون اوایلی که وارد دانشگاه شدم یک تلفن ناشناس به پدرم زنگ‌زده بود و از من بد گفته بود و پدرم از اداره که اومد دوباره کتک خوردم و تهدید شدم‌ برای نرفتن به دانشگاه و درس خوندن. ترم دوم دانشگاه با یکی از دوستام قرار گذاشتیم که کلاس فلان استاد رو در فلان ساعت بریم. من نمیدونستم که پدرم اجازه میده یا نه به دروغ گفتم که کلاس فوق داریم و پدرم گفت منم باهات میام که ببینم کلاس فوق دارین یا نه. بعد از چند دقیقه گفتم که دوستم اطلاع داده که کلاس تشکیل نمیشه و دوباره کتک خوردم و تهدید شدم به اجازه ندادن برای رفتن به دانشگاه. بعد از اون پدرم تمام برنامه های کلاسیم رو توی جیبش داشت و هر بار که میگفتم کلاس دارم اول نگاه میکرد به برنامم بعد اجازه‌ی رفتن داشتم. با توجه به اونکه پدرم تمام اساتید و آموزش دانشگاه رو میشناخت هر روز که من کلاس داشتم پدرم زنگ ‌میزد و از تشکیل کلاس و حضور و عدم حضور من مطمئن میشد.

دوران دانشگاه با هر سختی و آسونی گذشت و من درسم تمام شد که پسر دایی‌ام که از قبل همه جا گفته بود عاشق و دلباخته‌ی منه به خواستگاری‌ام اومد. اونقدر از طرف خانواده و فامیل تحت فشار بودم که به اجبار زنش شدم و کمتر از یک ماه طلاق گرفتم. یکی دوماه بعدش مبتلا شدم به افسردگی‌شدید و دارو مصرف می‌کردم و اعضای خانوادم به خاطر مصرف دارو، حرفهایی مثل دیوانه و .... بهم‌ میگفتن. چند وقت بعد باز تلفن ناشناسی به مادرم زنگ‌زد و درباره‌ی من بد گفته بود که وقتی مادرم از مدرسه به خونه اومد حرفهایی بهم گفت که طاقتم رو تموم کرد و #خودکشی کردم. چند ساعتی حافظه نداشتم و چند روزی بستری بودم .بعد از اون همه چیز خوب شد و مدتی بعد ازدواج کردم و همسرم تو همه‌ی زمینه ها کمکم‌ کرد. بهم یاد داد که سکوت من به متجاوز و ... قدرت میده و باید دردم رو فریاد بزنم. دیگه پدر و مادرم هم هیچ جنگ و دعوایی با من ندارن فقط تنها جنگ من با پدرم برای حجابه و جایی که پدرم باشه مجبورم #حجاب بذارم چون پدرم ‌مجبورم میکنه.

#خشونت_اجتماعی #خشونت_روانی #خشونت_جسمی #خشونت جنسی #تجاوز

روایت #خشونت خانگی از #زاهدان

شما هم می‎توانید تجربیات خود را از #خشونت_خانوادگی به صورت حضوری، یا از طریق ایمیل pdvc.ir@gmail.com یا ادمین کانال تلگرام کارزار https://t.me/pdvci به دستمان برسانید یا آنها را با هشتگ کارزار منع خشونت خانوادگی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کنید.
1.7K views08:02
باز کردن / نظر دهید
2018-12-22 11:01:56 قربانی تعصب

روایتی از تعصب‌های جنسیتی در سیستان و بلوچستان (۱)

عاطفه تمجیدی

۲۴ سال است که در استان #سیستان‌وبلوچستان زندگی می‌کنم. ۶ سال اول زندگی در شهرستان #سراوان و ۱۸ سال دیگر را در شهرستان #زاهدان.

شهر من زاهدان شهری است فقیر چه از نظر اقتصادی و چه از نظر فرهنگی. تعصبات بیجا و فرهنگ‌های غلط هنوز در شهر من جولان می‌دهند. ارزش زن در اینجا به قدری پایین است که من تا چند سال گذشته آرزو داشتم که ای کاش من هم پسر بودم. اینجا بعضی از خانواده‌ها هنوز هم مثل دوران جاهلیت فکر می‌کنند و داشتن دختر را ننگ می‌دانند و اگر زنی به قول معروف دخترزا باشد تا آخر عمر سرکوفت می‌شنود. خیلی از زنان #بلوچ هنوز اجازه ندارند حتی صورتشان را مرد غریبه‌ای ببیند و این انتخاب خودشان نیست، اجباری است از طرف همسر یا پدرشان. بعضی از دختران بلوچ با وجود استعدادهای درخشان و علاقه به تحصیل به اجبار پدرانشان به جای مدرسه به مکتب می‌روند، دختران سیستانی و بلوچستانی به اجبار خانواده‌ها زود تن به ازدواج می‌دهند و این ازدواج اجباری در سنین بالاترهم مشاهده می‌شود بنابر رسوم محلی غلطشان مثل #ناف_بری و...

بیشترین آمار #ازدواج_کودکان و #طلاق_کودکان مربوط به استان‌های سیستان و بلوچستان، #خوزستان، #خراسان رضوی، #آذربایجان شرقی و غربی، #فارس، #زنجان، #تهران، #همدان و #مازندران است. در این استان که به زن همچنان نگاه ابزاری می‌شود طلاق زخمی بزرگ است بر روح و روان زن مطلقه، درست است که مهریه زشت و ناپسند است اما وقتی که زن هیچ حق و حقوقی ندارد مهریه می‌تواند یک حق باشد.

در قوم بلوچ بدون رفتن به دادگاه و ....مرد با گفتن کلمه #طلاق می‌تواند زن را طلاق بدهد و زن بلوچ حق طلاق و بسیاری از حق‌های دیگر را دارا نیست. در این استان به قدری آبروی یک زن دارای اهمیت است که اگر پس از اولین طلاق مجددا وارد زندگی مشترک شود و مورد آزار و اذیت قرار بگیرد باید تا پای جانش در آن زندگی بماند فقط و فقط برای حفظ آبرو.

اکثر زنان این استان از خودشان هیچ اختیاری ندارند و قبل از ازدواج پدر و برادر مالک آنهاست و پس از ازدواج نیز همسرشان مالکشان می‌شود و زن از خود هیچ شخصیت مستقلی ندارد و مرد با منع کردن زن از خیلی از امور‌ زن را وابسته خود می‌کند. ماده 1105 قانون مدنی که به صراحت اعلام می‌دارد؛ «در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است. » از آثار ریاست موارد ذیل را می‌توان بر شمرد:‌ سکونت در منزل شوهر، جلوگیری از برخی حرف و مشاعل زن، تعیین اقامتگاه، تعیین تابعیت، گزینش نام خانوادگی شوهر برای زن، تابعیت نام خانوادگی فرزند، اذن پدر در ازدواج دختر، حق طلاق و ولایت قهری.

همین که قانون‌گذار تمام این حق و حقوق را برای مرد قائل شده و زن در شرایط خاصی می‌تواند خلاف اینها عمل کند (در اکثر مواقع زن به دلیل ترس از مرد و وابستگی به مرد تابع همسرش است) خود مصداق بارز #خشونت است. بارها و بارها شاهد این بوده‌ایم که چقدر دختر و زن سر مسائل احمقانه و مسائل شخصی مثل نداشتن بکارت و ....توسط پدر یا برادر یا همسرشان به قتل رسیدند و...

ادامه دارد...

شما هم می‎توانید تجربیات خود را از #خشونت_خانوادگی به صورت حضوری، یا از طریق ایمیل pdvc.ir@gmail.com یا ادمین کانال تلگرام کارزار https://t.me/pdvci به دستمان برسانید یا آنها را با هشتگ کارزار منع خشونت خانوادگی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کنید.
1.6K views08:01
باز کردن / نظر دهید
2018-12-21 12:14:32 هنوز هم تحقیر آن روز عذابم می‌دهد

۳۲ ساله هستم و در شهر اورمیه زندگی می‌کنم. در رشته‌های ادبیات انگلیسی و تربیت بدنی در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده‌ام. با شوهرم که او هم مدرس زبان انگلیسی است در محل کار آشنا شده و ازدواج کردیم. بعد از مدتی متوجه شدم که با چند نفر از همکارانمان در فضای مجازی و حتی محیط کار روابط نامناسبی دارد و حتی با یکی از آنها وارد رابطه‌ای عاطفی و صمیمانه‌ای شده است. وقتی از او توضیح خواستم شروع به داد و فریاد کرد و وقتی من عقب‌نشینی نکردم مرا به حمام آپارتمانمان کشید و درش را بست و با کمربندش کتکم زد. تمام بدنم زخمی شد و سر و صورتم تا مدتها کبود و زخمی بود و من از خجالت به محل کارم نمی‌رفتم. او تهدیدم کرده بود که اگر شکایت کنم چون هیچ شاهدی ندارم به جایی نخواهم رسید و او هم مرا به خاطر تهمت زدن طلاق خواهد داد. هنوز هم تحقیر آن روز عذابم می‌دهد و نمی‌توانم با او رابطه‌ای عادی داشته باشم.

#خشونت_روانی #خشونت_جسمی


روایت #خشونت خانگی از #اورمیه (#ارومیه)

شما هم می‎توانید تجربیات خود را از #خشونت_خانوادگی به صورت حضوری، یا از طریق ایمیل pdvc.ir@gmail.com یا ادمین کانال تلگرام کارزار https://t.me/pdvci به دستمان برسانید یا آنها را با هشتگ کارزار منع خشونت خانوادگی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کنید.
1.4K views09:14
باز کردن / نظر دهید
2018-12-21 12:11:24
خشونت خانگی

این ویدئو درباره خشونت خانگی و چرخه‌ی خشونت توضیح می‌دهد.

این‌ویدئو توسط آقای پرهام قبادی ترجمه و زیرنویس شده و از فیسبوک ایشان برداشته شده است./منبع خانه امن
@Digariii
#خشونت_عليه_زنان
#خشونت_خانگي
4.1K views09:11
باز کردن / نظر دهید