Get Mystery Box with random crypto!

روزی مُبلغی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با | دمی در هوای ادب پارسی

روزی مُبلغی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید:
«عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریز صحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
سعدی، مواعظ، از قصیدهٔ شمارهٔ ۷
@perslit
https://t.me/perslit