2022-05-16 16:16:46
ادامه از
اما در این میان، فعالیتهای تئاتری رضا در همراهی با دوست نزدیکش فرهنگ توحیدی برجستهتر بود؛ از کارگردانی نمایشهایی چون «خانه روشنی» از غلامحسین ساعدی و «شطرنج» از عطا اسماعیلزاده و فیلم کوتاه «سوشیانس در صحاری انتظار» (هر سه با بازی فرهنگ) تا همکاری با او در اجرای نمایشهایی چون «استثنا و قاعده» از برشت (در سالن هنرستان رشت بهمدت سه شب) تا همکاری با گروه تئاتری سعید سلطانپور و ناصر رحمانینژاد (که از تهران برای اجرای «انگلها» از ماکسیم گورکی در سالن فرهنگ و هنر به رشت آمده بودند) تا همکاری با عطا برای ضبط و اجرای تلویزیونی نمایش «نان ببر کباب بیار» برای تلویزیون گیلان و...
اما بهموازات این حضور همهجانبه هنری که اغلب در ژانر «هنر متعهد» و «هنر برای مردم» دستهبندی میشد، فعالیتهای سیاسیاش نیز گسترش مییافت. البته این فعالیتها بیشتر در حد کتابخوانی و بحث در محافل اجتماعی و سیاسی بود و رضا رابطه تشکیلاتی با گروهی خاص نداشت. با اینهمه در فروردین ۱۳۵۳ در کتابفروشیاش جزواتی درباره مبارزه مسلحانه پیدا شد که سبب شد برای بار دوم بازداشت و برای گذراندن شش سال حبس راهی زندانهای اوین و قصر تهران شود؛ اگرچه این حبس به آخر نرسید و در آبان ۱۳۵۷ همراه با لیست دوم زندانیان سیاسی آزاد شد تا با مشارکت و سازماندهی تظاهرات در رشت، یکی از مطرحترین چهرههای چپ در این شهر باشد. مقاومت رضا در زندان و اینکه زیر شکنجه کسی را لو نداده بود، بر محبوبیت او افزود؛ ضمن اینکه تجربه زندان و حشر و نشر با بسیاری از مبارزان نامدار آن روزگار در این چهار سال و هفت ماه، از او شخصیت بسیار پختهتری نسبت به همسالانش ساخته بود.
در نخستین ماهها و سالهای پس از انقلاب، طبیعی بود که فعالیتهای هنری و فرهنگی به حاشیه رانده شود و سیاست کسبوکار روزانه رضا باشد. ثمره این سیاستورزی نیز البته بازداشت سوم در سال ۱۳۵۹ بود که به ۵-۴ ماه زندان انجامید و بازداشت چهارم در ۱۳۶۲، این بار در تهران و دو سال حبس در اوین.
در این سالها اما یک اتفاق شیرین هم افتاد. ناهید سخاوتپور خانم معلم جوانی بود که در بخش سنگر تدریس میکرد و برای رفتن به «ایستگاه سنگر» در پلعراق هر روز از جلوی کتابفروشی رضا میگذشت و گاه برای خودش یا دانشآموزانش کتاب میخرید. آشنایی رضا با ناهید به عشق و سرانجام ازدواج در اردیبهشت ۵۸ منتهی شد؛ و زندگی خانوادگیای که با تولد کاوه و نیلوفر در سالهای بعد مرهمی بر زخمهای سالهای سخت پیش رو بود.
در سال ۱۳۶۴ رضا آزاد شد و به رشت برگشت. کتابفروشی در همان سالهای پیش از زندان تاراج و تعطیل شده، و رضا با شراکت دوست دوران کودکی و نوجوانیاش، غلامرضا بلگوری، مغازه تابلوسازیای با نام «نقش قلم» راهاندازی کرده بود. پس از آزادی با کمک دو دوست دیگر، نقش قلم تبدیل به موسسه آموزشیای در خیابان سعدی شد که در آن رضا علاوه بر کارهای گرافیکی، به کودکان آموزش طراحی و نقاشی میداد، غلامرضا کلاس خوشنویسی داشت، و سیاوش یحییزاده و فرزاد دانشمند هم نقاشی و موسیقی تدریس میکردند. برگزاری کنسرتهای موسیقی با همکاری بابک ربوخه آهنگساز در سالن سینما رادیوسیتی (۲۲ بهمن فعلی)، رستوران درخشان و... هم از کارهای به یادماندنی این موسسه بود.
در دهه ۷۰ و پس از تعطیلی نقش قلم، فعالیتهای حرفهای رضا در گرافیک و چاپ و... به موسسه «آرنگ» در میدان صیقلان منتقل شد. آرنگ هم مثل همه قرارگاههای قبلی رضا، پاتوق اهل هنر و فرهنگ بود، چنانکه تا آخر این دهه، نطفه یکی از ماندگارترین یادگارهای رضا و دوستانش در آن شکل گرفت: «خانه فرهنگ گیلان»؛ نهادی که از اواخر سال ۱۳۷۸ بهطور غیررسمی و با حضور جمعی از اهالی رشتههای مختلف فرهنگی و هنری (شعر، داستان، پژوهش، نقاشی، عکاسی، سینما، موسیقی، روزنامهنگاری و...) راه افتاد تا مرکزی برای ارایه آثار و تبادلنظر و نقد و بررسی باشد، و در نهایت در سال ۱۳۸۲ بهعنوان یک موسسه فرهنگی-هنری مجوز گرفت و رسماً آغاز به کار کرد. رضا در تشکیل خانه فرهنگ نقش محوری داشت. بسیاری از اعضای موسس اولیه با واسطه دوستی با او دور هم جمع شده بودند و بخش عمدهای از کمکهای مالیای که در نهایت در اردیبهشت ۱۳۹۱ به خرید کاخ باشکوه خانه فرهنگ در محله ساغریسازان منتهی شد، به اعتبار حضور رضا در آن مجموعه گردآوری شده بود؛ تا جایی که در مراسم افتتاح این ساختمان، بهحق «پدر معنوی خانه فرهنگ گیلان» خوانده شد.
اما اینهمه فعالیتهای متنوع فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی طی چند دهه، متاسفانه با غفلت رضا از سلامتیاش همراه بود. در سالهای بعد کمکم عوارض بیماریهای قند و فشار خون کنترلنشده (ابتدا سکته قلبی و بهتدریج مشکلات عروق مغزی) نمایان شد. این عوارض جسم و جانش را میفرسود اما هنوز تاثیری بر حضور و نقشمندی اجتماعی و فرهنگیاش نداشت.
ادامه در
142 views13:16