Get Mystery Box with random crypto!

زندانیِ سیاسی؛ زندانی سیاسی‌ است، و همچنان زندانی سیاسی نیست [ | جنبش رایزومی

زندانیِ سیاسی؛ زندانی سیاسی‌ است، و همچنان زندانی سیاسی نیست [جانوری‌ست پیشرفته و تحول‌یافته؛ نوع دیگری از آدمیزاد].

برای مثال اگر با شخصیت‌پردازی و روایت‌گریِ تجارب یک پرسوناژ، که به جرائم امنیتی و سیاسی در حبس‌اش متحمل سردی و شقاوت‌ هایی وصف‌ناشدنی می‌شود و همچنان عقب نمی‌نشیند و هزینه‌ی خواست‌اش را [با قطع جریان مغذیات جسم‌اش، و محروم‌داشتن دشمن از جان‌اش]، می‌پردازد، بخواهیم چنین تاثرات را با یکسری نشانه بازنمایی کنیم و از پیش مرز برای کنش تعیین کرده و، پیش‌روی را مقید به "اخلاقیاتِ زندانیِ سیاسی" کنیم، آنوقت نه تنها از قدرت ادبیات بهره نبرده‌ایم، بلکه گند زده‌ایم.
نه تنها به ادبیات بلکه به بدن های در بند که جرم‌شان کنش‌گری‌شان و بیرون‌زدن از نقش کاذب "مردم" است نیز، پشت کرده‌ایم.


بدن های دربند منتظر نیستند و نفعی از اینکه ما با هنر و ادبیات به استقبال‌شان برویم و نمایندگی‌ حقوقی‌شان را بر عهده بگیریم نخواهند برد. آن ها اگر در پی بازنمایی‌شدن بودند دیگر تحتِ پیگرد نبودند. *
کار ما این است که یا قلم به دست نگیریم و لال بمانیم [زیرا که بیهودگیِ سیاسی تنها مشخصه آن است]، و یا اگر نوشتن، اراده‌ی معطوف به عصیانِ ما شد، متن، تبدیل به یک زندانیِ سیاسی شود، و آفرینش ادبی را بدل به ابزاری خطرآفرین کنیم.
که از "سیاست‌زدایی" امتناع کرده و مخاطبی انقلابی‌تر بیافرینیم.


حمایت‌کردن و حامی‌گری، کنش در نَسخِ ضعف و وانهادن، و در تکمیل قوت و پا‌گرفتن است، نه واکنشی هزارباره به آنچه قهرمان قصه به انجام رسانیده.

* از قول اندیشمند آلمانی: ذات نمایندگی با حقیقت در تضاد است؛ چنانکه تصمیم‌گیری را صرفا تبدیل به یک رقابت نفس گیرِ کلامی می‌کند.


بریده‌ای از یک مقاله


@Pf_left جنبش رایزومی