Get Mystery Box with random crypto!

یکی از مناقشه‎های فیلم سیتیزن کین این بود که چه اندازه از شخصی | شیخِ دیشب

یکی از مناقشه‎های فیلم سیتیزن کین این بود که چه اندازه از شخصیت اصلیِ فیلم، "چارلز فاستر کین"، برگرفته از ویلیام رندال هرتس (غول رسانه‎ای) و چه اندازه از آن نمود نویسنده و کارگردان آن یعنی اورسن ولز است. ولز در مصاحبه‎ای هرگونه شباهت خلقی و شخصیتی با مخلوقش را منکر می‎شود. فیلم "آن سوی باد" (2018) چیز دیگری می‎گوید.

ایدۀ این فیلم به حدود سال 1970 (30 سال پس از انتشار سیتیزن کین) در ذهن ولز شکل گرفت و تولید آن بیش از یک دهه به درازا کشید و با مرگ ولز تعلیق شد. فیلم به عنوان «بازگشت بزرگ ولز به عرصۀ هالیوود» تبلیغ می‎شد. فیلمی که قرار بود با همۀ آنچه ولز پیش از این به نمایش گذاشته بود متفاوت باشد (و از بسیاری جهات به راستی همینطور است). فیلمی نیمه خودنگارانه [semi- autobiographical] که انعکاس وضعیت ولز به عنوان یک کارگردان اسطوره‎ای‎ست که علی‎رغم شهرت و اعتبار بی‎نظیرش به شدت درگیر جذب سرمایه برای تولید فیلم بود؛ همان کسی که (به اعتباری) بزرگ‎ترین فیلم تاریخ سینما را ساخته بود.

عرض من این است که در این فیلم نیمه خودنگارانه، که شخصیت اصلی‎اش از جهات مختلف و لایه⁩های گوناگون بازنمود خود ولز است نیز می‎توان انعکاس چارلز فاستر کین را بازشناخت. مردی "بزرگ" که در آغاز روایت فیلم می‎میرد و دربارۀ مرگ او روایت‎های ضدونقیضی به گوش می‎رسد. درست مثل سیتیزن کین، چشم‎اندازباوری از مضامین کلیدیِ فیلم به شمار می‎رود. مخاطب از دریچه دیدهای گوناگون با آنچه به واقع روی داده روبرو می‎شویم (به معنای واقعی صحنه‎ها به کمک لنزها و دوربین‎های گوناگون فیلم‎برداری شده و سکانس‎ها هرکدام رنگ و عمق و کیفیت خاص خود را دارند). دور بودن شخصیت اصلی از انسان‎های اطرافش (و همچنین مخاطب) و گنگیِ ذاتی‎اش تا انتهای فیلم حفظ می‎شود. آن سوی باد همان اندازه ساختارشکن است که سیتیزن کین کلاسیک، با این همه هر دو روایتگر یک شخصیت هستند.