سرشت انسان ترکیب یافته است از دو گرایشِ نیک و بد؛ این دیگر | فلسفه و ادبیات
سرشت انسان ترکیب یافته است از دو گرایشِ نیک و بد؛
این دیگر مربوط به جوّ اجتماعی است که به کدام یک از این دو گرایش امکانِ رشد بدهد.
در یک اجتماعِ مشوّش، طبیعتِ گرایش به بد، تقویّت خواهد شد که کلاه شخص در پسِ معرکه نماند. در چنین اجتماعی، ضعیفترها و نجیبترها پامال میشوند. به این سبب است که مذاهب و اخلاق و قانون، کوشش داشتهاند که در حدّ ممکن، خوی تجاوزگر بشر را دهنه بزنند، ولی اگر کمتر موفّق شدهاند، به آن علّت بوده که ترکیبِ انتظام اجتماعی به گونهای نبوده است که تجاوزگران را به جای خود بنشاند.
بشر ذاتاً تمایل به خوی خودپرستانه دارد، که در گذشته به نام «آز» و «نفْس» معروف بود. اگر این گرایش در شرایطی تحت قاعده بماند و مهار گردد، برای آن است که نظم اجتماعی آن را رام کرده.
تربیت اجتماعی انتظارش آن بوده که فرد را قانع کند به اینکه رعایت حقوق دیگران، در نهایت به سودِ خودِ او تمام خواهد شد. این رفتاری است که در دنیای جدید آن را روش متمدّنانه میخوانیم. هیچ جامعهای در دنیای امروز نمیتواند بیرعایتِ حدّاقل اصول تمدّن، سامان بگیرد، و در ردیف کشورهای قابل مراوده درآید، ولی دنیای جدید، با همهی ادّعاها و با وجود سازمانهای تمشیّتگرِ بینالملل، هنوز دور از آن است که به خواست بنیادی بشر جواب مساعد بدهد. یک خطّ باریک در این میان هست. از یک سو انسانها، همگی با هم برابرند، برای آنکه تفاوت خلقتی با هم ندارند. از سوی دیگر نابرابرند، زیرا تفاوتِ هوش و استعداد، و نیروی بدنی، آنها را از هم جدا میکند. باید میان این دو حالت معادلهای برقرار گردد تا هر کسی در حدّ استحقاقِ خود، از حدّاقل حقوق انسانی محروم نماند.