Get Mystery Box with random crypto!

‍ هر دو سنت اصلی فرهنگ غربی (رواقی و افلاطونی) که ملهم از یون | فلسفه و ادبیات

‍ هر دو سنت اصلی فرهنگ غربی (رواقی و افلاطونی) که ملهم از یونان باستان می باشند، به "برساختنِ خود" و "دغدغه خود را داشتن" توجه شده است. در افلاطون گرایی که مسیحیت ریشه در آن دارد مساله اصلی، سوژه و روان فرد است. مثلا وقتی در این سنت ازچشم ناظر بر خویشتن سخن به میان می آید منظور شناخت خود ویادآوری حقایق وجودی پنهان است. بازگشت های مداوم در الهیات مسیحی به خویشتن و فرمان "خودت را بشناس" به عنوان یکی از آموزه های مهم مسیحیت، ریشه در همین اخلاق افلاطونی دارد که به تعبیر فوکو، سوژه گرایی دکارت هم محصول و هم تداوم دهنده آن بوده است. در این نوع خود شناسی، خود، مداما به نوعی رستگاری متافیزیک که فراسوی زندگی است، ارجاع پیدا می کند. انقلاب و آشوب درونی در فرد برای نیل به سعادت، دغدغه این سنت است . سنتی که نجات را فراسوی زندگی می جوید. بیراه نیست که نیچه، مسیحیت را افلاطون گرایی عامه می نامد. دستگاه هاى فكرى كه در درون افلاطون گرايى مى توان آن ها را گنجاند؛ بنيادگرايى، سنت گرايى، روشنفكرى دينى و اگزيستانسياليسم الهى
براى اينكه بتوان نشان داد كه اين نوع خودشناسى تا چه حد امر اجتماعى را ناديده مى گيرد بايد از سنت مغفول خودشناسى رواقيون سخن به ميان آورد. در دیدگاه رواقیون اما "خود" از طریق آموزش، هدایت می شود. نوعی ساختن "خود". یونانی ها و رومیان در پارادایم رواقیون، خودشان را ادراک می کردند. اتوس Ethos در واقع اشاره ای است به این نوع نگاه از خود. اصولا یونانیان مساله آزادی را بر اساس همین نوع اخلاق، پروبلماتیزه می کردند و آزادی درنزد آنها مفهومی سياسى- اخلاقى داشت. اتوس یا دغدغه خود در دیدگاه یونانیان، شیوه بودن وهدایت خود و پدیدارشدن دربرابر دیگران بود؛ ساختن سوژه. این مفهوم به تعبیر فوکو در واقع شکل انضمامی آزادی است که در اجزای عادی زندگی انعکاس پیدا می کندوشهروند می سازد. نکته مهمی که وجود دارد این است که در اتوس با تئوری سوژه به شکل پیشینی اش چنانچه در فنومنولوژی و اگزیستانسیالیسم وجود دارد، مواجه نیستیم. بحث فوکو در اهمیت دادن به اتوس در واقع توجه به سوژه ای است که در درون مناسبات تاریخی شکل گرفته و هیچوقت با خودش اینهمان نیست. سوژه ای که از طریق کار مستمر بر روی خود، ساخته می شود. این مفهوم از خود شناسی، شباهت های بسیاری دارد به کلمه "بیلدونگ" در زبان آلمانی. آفریدن خود و خودسازی خدا گونه. تولید سوژه در اینجا برساخته قدرت نیست بلکه ریختن بنیاد جدید برای خود است. کاری که می تواند به مثابه فرایند رهاسازی و آزادی فهمیده شود. برعکس خودشناسی افلاطونی و سوژه گرایی دکارتی که در پارادایمی متافیزیک به "غلبه" می اندیشد: غلبه بر نفس یا طبیعت، مساله ای که در اتوس اهمیت دارد جنبه سیاسی و رها سازی آن است. رها سازی خود از مناسبات حاکم بر روان وبدن جامعه.
خود شناسی که از دل استراتژی به واقع محافظه کارانه سیاست زدایی بیرون می آید وابزار تئوریکش کارفرهنگی است در واقع مدعی این است که ریشه عمیق پروبلم ها ورنج های بشر در روان افراد است: چیزی متافیزیک وشبیه مُثل افلاطونی. مساله اتوس اتفاقا این است که مواجه با آپاراتوس ومسایل اجتماعی - سیاسی از طریق نوعی پراتیک زاهدانه در عرصه عمومی، قابل حل هستند.

رنج ها را چیزهای موجود می سازند, چیزهایی که خودمان عمیقا در ساختنشان مشارکت داشته ایم. این شکل فعال ساخته شدن دوباره سوژه، به تعبیر فوکو تنها در کنش های عمومی و جمعی ممکن می شود. تنه به تنه دیگری. در خلال نمایش تن هاست که اتوس به خاطر آورده می شود. جایی مثل انقلاب، جنبش. اتوس به این معنی نیست که فرد خودش را اختراع کند و به تنهایی بسازد، بلکه این ساختن در درون جامعه، گروه های اجتماعی و در مواجهه با دیگری ممکن می شود. در درون گندو كثافت هاى واقعى جامعه و نه در عوالم درونى. اتوس در واقع همانگونه که گفتیم شیوه پدیدار شدن در برابر دیگران از طریق نوع لباس پوشیدن، فیگور، راه رفتن، صحبت کردن، شهروند بودن، احترام به دیگران ودر مجموع خلق وخوی است؛ زندگی اخلاقی جمعی.

امین بزرگیان

l عضو شوید l
@Philosophers2