مقاومت مردمی: یک استراتژیِ ضدمصادره (بخش نخست) محمدمهدی ارد | درنگهای فلسفی
مقاومت مردمی:
یک استراتژیِ ضدمصادره
(بخش نخست)
محمدمهدی اردبیلی
منبع: دوماهنامهی مروارید، شماره ۱۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۹
اینکه مردم کیست و کدام رفتار را مردمی و کدام را غیرمردمی (مثلا دستوری، فرمایشی یا خائنانه) بدانیم بستگی به تعریف ما از «مردم» دارد که البته بحثی پرمناقشه و بیپایان است. این یادداشت کوتاه میکوشد تا بدون ورود به این بحث فرسایشی، بهاختصار به مفهوم «مصادرۀ مردم» بیاندیشد، هرچند در انتها، از همین رهگذر، مدخلی برای ورود به بحث «معنای مردم» به دست خواهد داد.
۱. هر شکلی از استعمالِ واژۀ «مردم» تقلیلگرایانه است. مردم هیچگاه به تمامی به چنگ نمیآیند. نه به چنگ حاکمانشان، نه به چنگ مخالفانِ این حاکمان و نه حتی به چنگ خودشان. سخن از خواستِ مردم نیز، به دلیل تناقضاتِ حاضر در خود مفهومِ «خواست»، بیمعناست. به همین دلیل همانها که پس از یک رویداد از رشادت یا هوشمندیِ مردم دم میزنند بلافاصله ممکن است از خیانت یا بلاهتِ مردم سخن بگویند. حتی تلاشهای کمیتگرایانه، مانند رایگیری یا نظرسنجی نیز اساساً به حل مسئله کمکی نمیکنند، چراکه اولاً «بیانِ مردم» را با «خواستِ مردم» خلط میکنند، و ثانیاً خودِ ارزیابیِ کمّیِ نتایج نیز به طرق مختلف تفسیرپذیر است. چنانکه طبق روال معمول، یک رایگیری یا نظرسنجیِ واحد را هر جناح یا نهاد بنا به اغراض خود تفسیر میکند. رویکردهای محتاطانهتر نیز همواره میکوشند تا «ناممکنیِ مردم» را پشت نقابی از اصطلاحات پنهان کنند: مثلاً «بخشی از مردم». این قبیل اصطلاحات هرچند معنادارند، اما پیشاپیش خود ماهیتِ کلی «مردم» را از دست دادهاند؛ درست همانگونه که «برخی موجودات» هیچ نوری به فهم معنای «موجود» یا خصلت مشترک و کلیِ آن نمیافکند. از سوی دیگر، موجود را از حیث که موجود است نمیتوان توصیف کرد چرا که تمام ابزارهای توصیف نه بر اشتراک، بلکه بر افتراق، تکیه دارند. به طور مشابه، مردم را نیز نمیتوان نشان داد یا ادعا کرد، آنها از فرط تعیننیافتگی بهچنگنیامدنیاند؛ گویی اصلاً نیستند. مردم صرفاً تجمعی نامتعین، و به یک معنا تهی، است برای معنادار نشان دادنِ ارجاعات فاقدِ مرجع، برای موجه ساختنِ شواهد کاذب، برای تمامیتبخشی به امرِ همواره ناتمام. در این معنا مردم نه تنها همواره مستعد مصادرهاند، بلکه شاید اصلاً برای مصادره شدن ساخته شدهاند. در این صورت، آیا باید به کلی از مفهوم «مردم» سلب امید کرد و برای اجتناب از مصادره شدن، به هر شکلی از استعمال آن حمله کرد؟ آیا خود مردم، جز سوءاستفادهای که ازشان میشود، هیچ قدرتی ندارد؟
۲. مردم واجد قدرتاند. اما این قدرت، در معنای مورد نظر ما، نه به نحوی ایجابی به واسطۀ تعداد یا تواناییِ اعضایش مبنی بر اثرگذاری یا اعمالِ قدرت، بلکه برعکس، به نحوی سلبی به واسطۀ خود عدم تعین و بهچنگ نیامدن وجود مییابد. اما چگونه امری میتواند با بهچنگ نیامدن قدرتمند باشد؟ پاسخ روشن است: دقیقا از طریق مازادش، از طریقِ همان چیزی که مانع بهچنگ آمدنش میشود. سوال این است که این مازاد چیست و مهمتر از آن، چگونه اثر میگذارد؟
۳. در خودِ نقض کردنِ کلیشههای مصادرهکننده قدرتی سلبی نهفته است برای به چالش کشیدنِ ساختارها و نهادهای مصادرهکننده. به بیان سادهتر، تن ندادنِ مردم به مصادره شدن از جانب نهادها و نقض کردن برچسبها و کلیشههای تحمیلی، خود میتواند به ابزاری قدرتمند برای مقابله با نیروهای یکسانساز و یکساننمای خود این نهادها بدل شود. این همان عاملی است که مردم را قدرتمند میسازد. پس مردم به دو شکل متفاوت قدرتمند است: یکی قدرتِ فعال و دیگری قدرتِ منفعل. به بیانِ ساده، آنگاه که «مردم» به ابزاری در چنگِ نهادهای مصادرهکننده مربوط بدل میشود، هرچند حامل قدرت است اما واجد قدرت نیست. اما اگر مردم در برابر این مصادره شدن بایستد چه؟ در اینجا میتوان از نوعی استراتژی ضدمصادرۀ فعالانه سخن گفت. در یک کلام، برای اجتناب از مصادرۀ مردم کافی نیست فقط به نحو نظری به تقلیلگرایانه بودنِ هر شکلی از مصادره اشاره شود – زیرا نتیجه را نه حقیقتِ نظری، بلکه توانایی قدرت برای فریب اذهان رقم خواهد زد – بلکه باید «خود مردم» – در همان معنای بهچنگنیامدنی – به نحوی عملی و فعالانه علیه کارکردهای مصادرهگر عمل کنند.
۴. مردم همواره در معرض مصادرهاند، حتی در زمانی که – پاکدستانه یا عافیتطلبانه – هیچ موضعی نمیگیرند و به انفعال محض تن میدهند. جانِ زیبا بیش از همه جان میدهد برای مصادره شدن. ناآگاهیِ مردم در موازنۀ نیروها و نیز یکجانبگی و واکنشی شدنشان نسبت به یکی از طرفین مصادرهکننده، آنها را به آغوشِ دیگر طرفین هُل میدهد. ...
ادامهی یادداشت