Get Mystery Box with random crypto!

درس‌هایی در متافیزیک تحلیلی ساختارِ واقعیت- The Structure of R | تأمّلات فلسفی

درس‌هایی در متافیزیک تحلیلی
ساختارِ واقعیت- The Structure of Reality

بخش بیست و ششم: ساختار امرِ واقع (fact
) یا وضعِ امر (state of affairs)
با توجه به آنچه در بخش‌های پیشین گذشت، واقعیت reality ساختاری مرکب و گزاره‌وار دارد. این ساخت دارایِ دو مؤلفه است: یکی ذاتِ عریان (جزئیِ عریان)، و دیگری كلّي/کلّی‌های عارض بر این ذات. هر دوی این مؤلفه‌ها بنیادین‌اند، به این معنا که هیچ‌یک قابل فروکاست به دیگری نیستند. کلّی‌ها «چنین‌بودنِ» suchness واقعیت را تشکیل می‌دهند و ذاتِ عریان «این‌بودنِ» thisness آن را. ذاتِ عریان بسیط و فاقد هر ویژگیِ فی‌نفسه‌ است، مقوله‌ای است که کارِ آن تشخص‌بخشی به شیء، حفظ هویت آن و حامل ویژگی‌های آن است. واقعیت ترکیبی از «این» this و «چنین» such است، یعنی ساختاری (این-چنین) this-such دارد. «اینِ» یک واقعیت (مانند اینِ یک توپِ سرخ) ذاتِ عریان آن توپ، و «چنینِ» آن کلّی‌های عارض بر این ذات، مانند کروی‌بودن، سرخ‌بودن و ... است و واقعیتِ متشخصِ توپ ترکیب این دو است. در اینجاست که مقوله‌ای به نام امرِ واقع (fact) یا وضعِ امر (state of affairs) شکل می‌گیرد. وضعِ امر عبارت است از F بودن a (کروی‌بودن توپ، شیرین‌بودن عسل و ...). وضعِ امر، واحدی مرکب از a و F است که در آن a و F به نحوی با یکدیگر متحدند و اجزای این واحد را می‌سازند. به بیان دیگر، وضعِ امر ساختاری مولکولی دارد که اتم‌های آن را یک ذاتِ عریان و، دست‌کم، یک کلّی تشکیل می‌دهند. آرمسترانگ وضعِ امر را در قالب منطقیِ زیر تعریف می‌کند:
«یک وضعِ امر موجود است، اگر و فقط اگر یک جزئی دارای یک ویژگی باشد یا نسبتی [واحد] میان دو یا چند ویژگی شکل گرفته باشد».
ازآنجاکه این دو اتم (ذاتِ عریان و کلّی‌ها)، هیچ‌یک، به‌تنهایی و بدون دیگری تحقق ندارند (در این عالم، نمی‌توان از ذاتِ عریان توپ منهای ویژگیِ آن اثری یافت و نه ویژگی‌های توپ، مانند سرخ‌بودن و کروی‌بودن منهای ذات عریان، هیچ‌گونه تحققی در جهان خارج دارند)، پس جهان بیرون مجموعه‌ای از وضعِ امرها یا امورِ واقع، و نه ذوات عریان صِرف و کلّی‌های صِرف، است. شاید بر همین مبناست که، چنان‌که پیش‌تر آمد، ویتگنشتاین جهان را مجموعه‌ی امور واقع، و نه اشیا، می‌داند.

The world is the totality of facts, not of things.

(Ludwig Wittgenstein, Tractatus, Proposition 1.1)

پی نویس:

1. برخی از باورمندان به دو مؤلفه‌ای بودن جهان معتقدند که از این دو مؤلفه فقط یکی (اوصاف شیء) قابل ادراک حسی است و حس، «این‌بودنِ» شیء (ذاتِ شیء) را ادراک نمی‌کند. این گروه معتقدند که وجود ذات را تنها از طریق تحلیل‌های عقلی می‌توان دریافت. این تعبیر در میان برخی فیلسوفان رایج است که انسان «حسِ جوهر یاب» ندارد و حواس تنها قادر به ادراک ویژگی‌ها هستند. نگارنده معتقد است که چنین نیست. ما هر دو جنبه‌ی اشیا را به هنگام ادراک حسی می‌یابیم. ما «این توپ» را به کمک حواس خود درک می‌کنیم و نه صرفاً توپ‌بودن (کروی‌بودن، هیئتی خاص داشتن و ...) آن را. به بیان دیگر، چنین نیست که به هنگام ادراک توپ با، صرفاً، مجموعه‌ای اوصاف مانند کروی‌بودن، رنگی خاص داشتن، وزنی خاص داشتن و جنسی خاص داشتن و ... مواجه باشیم؛ بلکه، در هنگام ادراک، «این توپ» را با ویژگی‌هایش با هم می‌یابیم. کروی‌بودن را نمی‌بینیم، کره (شیء کروی) را ادراک می‌کنیم؛ سرخ‌بودن را نمی‌یابیم، بلکه سرخ (شیء سرخ رنگ) را مشاهده می‌کنیم.
در این باره به مقالۀ ارزشمند زیر مراجعه کنید:
Broacke, Justin, "Substance", pp. 133-168.
2. مطلب نقل شده از دیوید آرمسترانگ از منبع زیر است:
Armstrong, David, “A world of States of Affairs", p.1

https://t.me/philosophicalmeditations