Get Mystery Box with random crypto!

‍ درباره هزار و یک غایت زرتشت سرزمین های بسیار دید و ملتهاي | فلسفه

‍ درباره هزار و یک غایت

زرتشت سرزمین های بسیار دید و ملتهاي بسیار: و این گونه «نیک و بد» ملت های بسیار را کشف کرد. زرتشت بر روی زمین قدرتي شگرف تر از «نیک و بد» نیافت.
هیچ ملّتي بی‌ارزیابی نتواند زیست. امّا اگر در پیِ پاییدنِ خویش باشد نباید آن‌گونه ارزیابی کند که همسایه‌اش می‌کند.
بسا چیزها که ملّتي نیک می‌نامید و ملّتي دیگر مایه‌یِ سرافکندگی و رسوایی می‌شمرد: من چنین یافتم. بسا چیزها یافتم که این‌جا بد خوانده می‌شدند و آن‌جا بر قامتِ‌شان جامه‌یِ تشریف می‌پوشاندند.
هیچ همسایه دیگري را درنیافته است و روان‌اش همواره از جنون و شرارتِ همسایه‌اش در شگفت بوده است.
بر فرازِ هر ملّت لوحي از نیکی‌ها آویخته است. هان! این لوحِ چیرگی‌هایِ او ست. هان! این بانگِ خواستِ قدرتِ اوست.

ستودنی نزدِ او آن است که بر او دشوار می‌نماید. و آنچه را دشوار و ناگزیر می‌نماید، نیک می‌نامد. و آنچه را که از درونِ برترین نیاز برمی‌خیزد، آن کمیاب، آن دشوارترین را، مقدّس می‌نامد.
آنچه او را فرمان‌روا و پیروز و رخشان می‌کند و همسایه‌اش را بیمناک و رشک‌وَر، در نظر-اش بَرین و نُخُستین می‌نماید و سنجه و معنایِ همه‌چیز.

به راستی، برادر، با شناختن نیاز و سرزمین و آسمان و همسایه ی یک ملت است که به قانون چیرگی هایش پی توانی برد و به این که چرا ازین نردبام به سوي امیدهایش بر می شود.
همواره نخستین باش و گردن فراز ترین: جاني غيور-ات هیچکس را نباید
دوست بدارد، مگر دوست را»: این [كلام جان یونانی را می لرزاند. او بدین رهنمود راه بزرگی خویش می پیمود.
راستگویی و تیزچنگی در کمانگیری: این هر دو در چشم ملتي که نام من از ایشان است، گرامی بود و دشوار: نامی که مرا هم گرامی ست هم دشوار
پدر و مادر را پاس داشتن و به جان و دل پیرو خواست آنان بودن»: ملتي دیگر این لوح چیرگی را بر فراز خویش بسی آویخت و بدان قدرتمند و جاوید شد.
سر سپردن و در راه سرسپردگی خون و شرف را در راه هدف های بد و خطرناک نیز به خطر افکندن»: ملتی دیگر با چنین آموزشي به خویش بر خود چیره شد و با چنین چیرگی از امیدهای بزرگ بارور و گرانبار گشت.
همانا که آدمیان نیک و بدشان را همه، خود به خویشتن داده اند. همانا که آن را نستانده اند. آن را نیافته اند و چون ندايي آسماني بر ایشان فرود نیامده است.

ارزشها را نخست انسان در چیزها نهاد تا خویشتن را بپاید. نخست او بود که براي چيزها معنا آفرید، معنايي انسانی! ازین رو خود را «انسان» می نامد، یعنی: ارزياب
ارزیابی آفریدن است. بشنوید، ای آفرینندگان؛ ارزیابی خود گنج و گوهري ست پر بها براي هر چيز ارزیابی شده.
تنها با ارزیابی ست که ارزشی هست. بی ارزیابی گردوي هستي پوک است. بشنوید، ای آفرینندگان!
دگرگشت ارزشها، یعنی دگرگشت آفرینندگان آن که می باید آفریدگار باشد. همیشه نابودگر نیز هست.
نخست ملتها آفریدگار بودند و بسي پس از آن فردها. به راستی، فرد خود تازه ترین آفریده است.
روزگاري ملتها لوحی از نیکیها بر فراز خود می آویختند. عشقی که خواهان فرمانروایی بود و عشقی که خواهان فرمان بری، با هم این لوح ها را می آفریدند.
لذت رمگی کهن تر است از لذت «من» بودن. و تا زماني که آرامش وجدان را در ریگی بدانند، تنها وجدان ناآرام است که می گوید: «من». .
به راستی، آن من مکار فارغ از عشقی که سود خود را در سود بسیاران میجوید، نه پایه گذار رمه که پایان کار آن است
پایه گذاران «نیک» و «بد» همواره عاشقان و آفرینندگان بوده اند. آتش عشق و آتش خشم از نام های تمام فضیلت ها زبانه می کشد.
زرتشت سرزمین های بسیار دیده است و ملتهای بسیار. زرتشت بر روي زمین قدرتي شگرف تر از کارهاي عاشقان ندیده است، که «نیک» و «بد» نام گرفته اند.
به راستی، قدرت این ستایش و نکوهش هیولایی ست. برادران، بگویید، چه کس آن را لگام تواند زد؟ چه کس بر هزار گردن این هیولا بند تواند نهاد؟
تاکنون هزار غایت در میان بوده است، زیرا هزار ملت در میان بوده است. آن چه هنوز در میان نیست بندي ست برای این هزار گردن. آن چه در میان نیست یک غایت است. بشریت را هنوز غایتی نیست.
اما، برادران، بگویید. ام، آن جا که بشریت را هنوز غايتي نباشد، آیا جز آن است که «بشریت» خود هنوز در میان نیست؟
چنین گفت زرتشت.

#فردریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت
گفتارهای زرتشت بخش یکم
درباره‌ی هزار و یک غایت
صفحه 70 _ 73
برگردان #داریوش_آشوری

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3