کسی که تصمیم گرفته است که کاری انجام دهد و آن را به پایان ر | فلسفه
کسی که تصمیم گرفته است که کاری انجام دهد و آن را به پایان رسانده است، کارش کامل است؛ نه فقط به اعتقادِ خودش، بلکه به قضاوتِ هر کس که اندیشه و هدفِ فاعل را به درستی میداند یا گمان میکند که میداند. مثلاً اگر کسی کاری را میبیند (که من فرض میکنم که هنوز تمام نشده است) و میداند که قصدِ فاعل ساختنِ خانه است، در این صورت، آن را ناقص میخوانَد و برعکس، اگر ببیند که آن کار مطابقِ قصدِ فاعل پایان یافته است آن را کامل مینامد. اما اگر کسی کاری را ببیند که شبیهِ آن را هرگز ندیده و از قصدِ فاعل هم آگاه نباشد، واضح است که نخواهد دانست که آن کار کامل است یا ناقص. به نظر میآید که معنای نخستینِ این کلمات همین باشد. اما بعدها که انسانها شروع به ساختنِ تصوراتِ کلی کردند و نمونههایی از خانهها، ساختمانها، برجها و جز اینها را به تصور آوردند و نمونهای را بر نمونهی دیگر ترجیح دادند، هر کس آنچه را از اشیاءِ یک نوع مطابقِ تصورِ کلیِ خود مییافت کامل خواند و برعکس آنچه را که با تصورِ کلیِ او مطابق نمینمود ناقص نامید، اگرچه سازندهاش اندیشهی خود را کاملاً تحقق بخشیده باشد. به نظر نمیآید که علتِ اطلاقِ کلماتِ کامل و ناقص به اشياءِ طبیعی که ساختهی دستِ انسان نیست نیز جز این باشد، زیرا انسانها بر حسبِ عادت، از اشیاءِ طبیعی هم، مانندِ اشیاءِ مصنوعی تصوراتی کلی میسازند که آنها را نمونههای آن اشياء منظور میدارند، و چنین میانگارند که طبیعت هم در کارِ خود آنها را به عنوانِ «نمونه» در نظر دارد، زیرا چنین میپندارند که طبیعت بدونِ غایت کاری نمیکند. بنابراین وقتی که در طبیعت شیئی میبینند که با آن تصورِ نمونهای که از آن شیء دارند کاملاً سازگار نیست، فکر میکنند که طبیعت اشتباه کرده و راهِ خطا رفته و شیءِ مذکور را ناقص گذاشته است. لذا مشاهده میشود که انسانها عادتاً کلماتِ «کامل» و «ناقص» را، بیشتر از طریقِ توهم، به اشیاءِ طبیعی اطلاق میکنند، تا از راهِ علمِ راستین. اما ما نشان دادیم که طبیعتْ هیچ فعلی را برایِ غایتی انجام نمیدهد، زیرا موجودِ سرمدی و نامتناهی که ما آن را خدا یا طبیعت میخوانیم، با همان ضرورتی که وجود دارد عمل هم میکند.