Get Mystery Box with random crypto!

‍ #مرگ_سقراط، روایت افلاطونی و تفسير نيچه ای روایت #افلاطون | فلسفه

‍ #مرگ_سقراط، روایت افلاطونی و تفسير نيچه ای

روایت #افلاطون از مرگ #سقراط

افلاطون در فایدون آنچنان بنای يادبود عظيمی برای سقراط برپا می‌کند که باشکوه‌تر از آن به تصور در نمی‌آ‌ید. سقراط حتی در بستر مرگ حاضران را به گونه‌ای وامی‌دارد که هر ترديدی را كه دربارۀ کانونی‌ترین اندیشه‌های او در دل نهان دارند، به روشنی بر زبان آرند. سقراط از مرگ بیمی ندارد، اما به طور جدّی بيم دارد که دلبستگی شاگردانش به او و بیمِ آنها از ناراحت‌ساختنِ او در دم مرگ، مانعی برای ادامۀ گفتگو و جستجوی حقيقت شود. هنگامی كه حاضران مجلس برای اينكه سقراط را ناراحت نكنند، می‌كوشند ترديدها و ايرادهای خود را پنهان نگاه دارند، سقراط نغمۀ قو را به ياد آنها می‌آورد كه در دمِ مرگ زيباتر و نشاط‌انگيزتر از اوقاتِ ديگر است و آنجا كه به نظر می‌رسد که آنها از کوشش بیشتر برای پيشرفتِ بحث منصرف شده‌اند و گویی در اندیشه‌ورزی سست گشته‌اند، سقراط است که همچون سرداری لشگرِ شكست‌خورده و پراكنده را دوباره گرد می‌آورد و به دنبال خويش به ميدان بحث می‌كشاند و برای حمله‌ای تازه آماده می‌سازد؛ دست دراز می‌كند و زلفهای فايدون را كه در كنارش نشسته است می‌گيرد و با آنها بازی می‌كند و می‌گويد:
"فايدون! فردا بامداد اين گيسوی زيبا بريده خواهد بود! ولی آن را نبايد برای مرگ من ببُری، بلكه من و تو امروز بايد گيسوی خود را ببُريم، اگر معلوم شود که بحثِ ما مرده است و نمی‌توانيم زنده‌اش كنيم."

سقراط در آخرين لحظاتِ حياتش، به شكرانۀ شفایی كه ارمغانِ مرگش می‌دانست و او را از بيماريِ سراسر زندگی‌اش، يعنی حياتِ جسمانی، رهایی می‌داد، نذری می‌كند و برای ادای آن يكی از شاگردانش را صدا می‌زند و می‌گويد:
"كريتون! به آسكلپيوس (خدای طب) خروسی بدهكارم. بدهی مرا بپرداز!"

تفسیر #نیچه از روایت افلاطونی مرگ سقراط

نيچه با رویکردِ رادیکالی دست به انتقاد سقراط می‌زند و با نقل جملۀ پايانی حياتِ او می‌گويد:
"من سقراط را در حكمت و شجاعتِ آنچه كه انجام داد، آنچه كه گفت و آنچه كه نگفت می‌ستايم. اين وروجكِ عاشق و طنّازِ آتنی، اين موش‌گير، كه گستاخ‌ترين جوانان را به لرزه می‌انداخت، فقط حكيم‌ترين ورّاجِ زمان نبود بلكه او در سكوت‌كردن عظمت خود را به نمايش گذاشت. كاش او در آخرين لحظات زندگی‌اش سكوت می‌كرد تا شايد به مقام معنویِ به مراتب والاتری دست می‌يافت. در آن لحظات چيزی خواه مرگ، سمّ، تقوا يا زيركی زبان او را لق كرد و او را به ادای اين جمله كشاند."
(حكمت شادان ـ قطعه 340 )

نیچه در کتاب «غروبِ بتها»، اندیشهٔ انتقادی خود به سقراط را با تحلیل و تفصیل بیشتری بیان می‌دارد: "فرزانه‌ترین مردانِ روزگاران دربارۀ زندگی یکسان داوری کرده‌اند: زندگی به هیچ نمی‌ارزد... همیشه و همه‌جا آوازشان شنیده شده است ـــ آوازی آکنده از شک، از اندوه، از بیزاری از زندگی، از نپذیرفتن زندگی. سقراط هم هنگامِ مرگ گفت: «زندگی ـ یعنی بیماریِ دور و دراز. من به آسکلپیوسِ شفابخش یک خروس بدهکارم.» سقراط نیز از زندگی سیر شده بود ـ این چه چیزی را ثابت می‌کند؟ به چه اشارت دارد؟ .... این که می‌باید با غریزه‌ها جنگید ــ نسخه‌ای است که تباهی زدگی می‌دهد: تا زمانی که زندگی می‌بالد، سعادت برابر است با غریزه... اما او خود آیا این را دریافت، این زیرکترینِ همۀ خودفریبان؟ آیا در آن خردمندیِ رویکردِ دلیرانه به مرگ سرانجام این را با خود گفت؟ ... سقراط می‌خواست بمیردــ این آتن نبود که جامِ شوکران را به او داد؛ او خود بود. او آتن را به دادنِ جام شوکران واداشت... او زیرِ لب با خود گفت: «سقراط طبیب نیست. اینجا مرگ طبیب است و بس... سقراط خود جز بیمارِ دیرینه‌ای نبوده است ...»"

نیچه می‌گوید انحطاطِ فرهنگِ یونانی از آن هنگام آغاز شد که در الگوی تربیتیِ جوانان آتن یک دگردیسیِ رادیکال پدیدار گشت و سقراط جایگزینِ آشیل (یکی از قهرمانانِ حماسه‌های هومری) شد. سقراط این دنیا را "زندان" و زندگی این‌جهانی را "بیماری" تلقّی می‌کرد و بنابراین، راهِ رهایی از این زندان و دارویِ درمانگرِ این بیماری را در "مرگ" می‌دید و به تَبَع، رستگاری را نیز در آن جهان (هادس: جهانِ مردگان) می‌جُست، حال آنکه آشیل می‌گفت «ترجیح می‌دهم در این جهان، بردهٔ یک رعیتِ گاوچران باشم تا اینکه در آن جهان سَروَر و اربابِ همگان باشم.»

انتقاد نیچه به سقراط، نه انتقاد به یک فرد، بلکه انتقاد به یک ایدهٔ تاریخی و فرهنگی است. اما این مقصود برای نیچه محقّق نمی‌شود، جز در یک گفتگوی انتقادی مُدام با سقراط. نیچه خود را در محاصرهْ سقراط می‌بیند و بنابراین، گریز و گزیری برای خود جز یک جنگِ تن‌به‌تن با او نمی‌بیند. به تعبیر خودش، "سقراط چونان سخت به من نزدیک ایستاده است که من هر روز با او می‌جنگم."

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3