در دیونیزوس و در مسیح عذاب و مصیبت یکسان است. پدیدهای یکسان ب | Philosophy Cafe ♨️
در دیونیزوس و در مسیح عذاب و مصیبت یکسان است. پدیدهای یکسان با دو معنای متضاد. از یک سو زندگی است که رنج را توجیح میکند، که رنج را آری میگوید. از سوی دیگر، رنج است که زندگی را متهم میکند، که بر ضدِّ زندگی گواهی میدهد و زندگی را به چیزی بدل میکند که باید توجیح شود. اینکه در زندگی رنج هست، برای مسیحیت پیش از هر چیز بدین معناست که زندگی عادلانه نیست، حتی بدین معناست که زندگی ذاتاً ناعادلانه است، و با رنج تاوان ناعادلانگی ذاتی را میپردازد: زندگی گناهکار است زیرا رنج میبرد. پس، این بدان معناست که زندگی باید توجیح شود، یعنی باید از ناعادلانگی خود بازخرید شود یا نجات داده شود، از طریقِ همین رنجی که زندگی را متهم میسازد: زندگی باید رنج بکشد، زیرا گناهکار است. این دو جنبهی مسیحیت آن چیزی را شکل میدهند که نیچه «وجدانِ معذب»، یا درونی کردنِ درد میخواند. این دو جنبه هیچانگاری دقیقاً مسیحی را تعریف میکنند، یعنی طریقی که مسیحیت زندگی را نفی میکند. از یک طرف، ماشینِ ساختِ گناهکاری، معادلهی مخوفِ درد-مجازات، از طرف دیگر ماشینِ تکثیرِ درد، تعمید با درد، کارخانهی پلید. حتی هنگامی که مسیحیت آوازِ عشق و زندگی سر میدهد، چه نفرینها که در این آواز هست، چه نفرتی زیر این عشق پنهان است! مسیحیت زندگی را همانگونه میپسندد که پرندهی شکاری بره را: ضعیف، علیل، مردنی. دیالکتیسین عشقِ مسیحی را همچون یک برابرنهاد برمینهد، برای مثال همچون برابرنهادِ نفرتِ یهودی. اما هرجا ارزیابیهای دقیقتری بایسته است، هرجا همپایگیها نیازمند تأویلاند، حرفه و مأموریت دیالکتیسین تأسیس برابرنهادهاست. اینکه گُل برابرنهادِ برگ است، اینکه گل، برگ را «نفی میکند»، کشفی است معروف و محبوبِ دیالکتیک. به همین طریق است که گُلِ عشقِ مسیحی نفرت را «نفی میکند»: یعنی به طریقی سراسر داستانی/خیالی. «هرگز گمان مبرید که آن محبت... همچون ضدِّ نفرتِ یهودی بررسته باشد. نه، حقیقت باژگونهی این است. آن عشق همچون تاجی بر سرِ آن نفرت رویید. همچون تاجِ پیروزیای که زیر پرتوهای گرمِ خورشیدی از پاکی میبالد، اما در این قلمرو جدید تحت فرمانروایی روشنایی و والایی، همچنان همان هدفهای نفریت را دنبال میکند: پیروزگری و غارتگری و وسوسهگری./(تبارشناسی اخلاق)» شادی مسیحی شادی «تحلیل بردنِ» درد است: درد درونی میشود، و از این راه به خدا هدیه میشود، از این راه بر دوشِ خدا نهاده میشود: «آن ناسازهی خدایی بر صلیب، آن رازِ ستمکاری گمانناپذیر و فرجامین/(تبارشناسی اخلاق)»، این است شیدایی دقیقاً مسیحی، شیداییای پیشاپیش کاملاً دیالکتیکی.
«نیچه و فلسفه» اثر «ژیل دلوز» ترجمهی «عادل مشایخی»