Get Mystery Box with random crypto!

Philosophy Cafe ♨️

لوگوی کانال تلگرام philosophycafe — Philosophy Cafe ♨️ P
لوگوی کانال تلگرام philosophycafe — Philosophy Cafe ♨️
آدرس کانال: @philosophycafe
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.37K
توضیحات از کانال

مکانی متفاوت برای آدم‌های متفاوت
1. @LostExistence
2. @Ali_soltanzadeh
3. @khadem_ar
4. @Maziyarid
5. @MArefArab
6. @moeintala1
7. @EHSAN10GH
8. @M_H_Tavassoli
9. @AmiraliEbrahimzadeh
telegram.me/PhilosophyCafe ♨️

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-26 16:22:19 جیغی ترسناک و گوشخراش، شبیه صدای ماشینی هیولا که بدون روغن کار کند، از تله‌اسکرینِ [= دستگاهی شبیه تلویزیون که هم فرستنده و هم گیرنده است] بزرگ در انتهای اتاق پر شد. از آن سروصداها بود که دندان‌های آدم را کند می‌کند و مو بر اندام راست می‌کند. مراسم نفرت آغاز شده بود.
طبق معمول، چهرۀ امانوئل گلداشتاین، دشمن قوم [این عبارت لقب شیطان است در کتاب مقدس] بر پرده ظاهر شده بود. اینجا و آنجا، پچپچه‌ای از حضار به گوشش می‌رسید. زنک موحنایی از روی ترس آمیخته با نفرت جیغ زد. گلداشتاین خائن و پیمان‌شکنی بود که زمانی بس دور (چه زمانی، هیچ کس به درستی به یاد نداشت)، یکی از شخصیت‌های برجستۀ حزب و تقریباً هم‌شأن ناظر کبیر [= پیشوای جامعه] بوده است. سپس دست به فعالیت‌های ضدانقلابی زده و به مرگ محکوم شده بود و به گونه‌ای مرموز گریخته و ناپدید گشته بود.

برنامۀ دو دقیقه‌ای نفرت روز به روز فرق می‌کرد، اما هیچ برنامه‌ای نبود که در آن گلداشتاین چهرۀ اصلی نباشد. خائن نخستین، و اولین لوث‌کنندۀ پاکی حزب بود. تمام جنایات بعدی نسبت به حزب، تمامی خیانت‌ها، اعمال خرابکاری، رافضی‌گری و انحراف، مستقیماً از تعالیم او نشئت می‌گرفت. هنوز زنده بود و جایی به توطئه مشغول بود، شاید جایی ورای دریا، تحت حمایت اربابان خارجی‌اش؛ شاید هم -آنطور که شایع بود- در نهانگاهی در اقیانوسیه.
... گلداشتاین به سمپاشی‌های معمول خود بر ضد آموزه‌های حزب مشغول بود -شیوۀ سمپاشی چنان اغراق‌آمیز و انحرافی بود که شنونده اگر هم کودک بود به آن پی می‌برد، و با این حال چنان موجه بود که آدم را هول برمی‌داشت که مبادا کسان دیگری که مثل خودش منطقی نیستند تحت تأثیر آن قرار گیرند.

از کتاب «1984»، نوشتۀ جورج اورول، ترجمۀ صالح حسینی

@philosophycafe
66 viewsعلی سلطان زاده, 13:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 08:58:03 همه چیز به تار مویی بسته است!

@PhilosophyCafe
118 viewsOmid, edited  05:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 23:12:03
قسمت دوم پادکست دوسیه منتشر شد!
[جایگاه سلبریتی‌ها در ایران-گفت‌وگو با داود طالقانی]

طالقانی در این گفتگو در مورد این موضوع صحبت می‌کند که مرجعیت سلبریتی ها در دنیای مدرن، جانشین مرجعیت‌های سنتی شده است.

برای دسترسی به این قسمت از طریق پادگیرهای مختلف، روی لینک زیر کلیک کنید:
https://yek.link/dossier_podcast

@hatefcenter_org
147 viewsعلی سلطان زاده, 20:12
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 21:31:33 چرا تفسیر را نمی شود اثبات و یا نفی کرد؟ چون جنس تفسیر از جنس اثبات و نفی نیست. از جنس نگاه است. ما نمی توانیم یک تفسیر را اثبات و یا نفی کنیم، پس چه کاری باید انجام دهیم؟ ما باید شخص را #وادار کنیم. وثتی که کلمه #وادار را می شنویم برق از سرمان می پرد. بسیاری…
155 viewsOmid, 18:31
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 17:41:21 چرا تفسیر را نمی شود اثبات و یا نفی کرد؟ چون جنس تفسیر از جنس اثبات و نفی نیست. از جنس نگاه است. ما نمی توانیم یک تفسیر را اثبات و یا نفی کنیم، پس چه کاری باید انجام دهیم؟ ما باید شخص را #وادار کنیم. وثتی که کلمه #وادار را می شنویم برق از سرمان می پرد. بسیاری فکر می کنند که قصد داریم آن ها را بردگی بکشیم و یا دنبال مرید و مرادی و یا مقلد هستیم. نه اصلا بدین شکل نیست. از طرف دیگر ما نمی خواهیم کسی را قانع کنیم. قانع به معنای روانشناسنه، یعنی کاری کنیم که از لحاظ روانی فرد نظر ما را بپذیرد. پس ما نه دنبال نفی و اثبات علمی و فلسفی هستیم و نه به دنبال اقناع روانشناسانه هستیم. ما به دنبال #نگاه هستیم. ما به دنبال یک کنش هستیم. کنشی که فرد نپرسد و بل ببینید. سخت است. ولی مگر تخت نرد و یا بازی ها دیگر چه کاری انجام می دهیم؟ ما #میپذیریم. #وادار می شویم. نباید این #وادار شدن را به معنای یک جبر سیاسی، اجتماعی و یا روانشناسانه فهمید. این وادار شدن به معنا انجام یک کنش است. یعنی اگر شما می خواهی بفهمی نیازمند انجام یک کنش هستی. چون فهم به معنای کنش است. ما در زندگی روزمره همواره برای فهمیدن کنش های بسیاری انجام می دهیم ولی زمانی که از یک فرد می خواهیم که یک کنشی را انجام دهد، وی چون تحت فریب زبانی است (و این فریب می تواند به دو صورت متافیزیکی و یا علمی خود را بر ما تحمیل کند) در برابر این کنش مقاومت به خرج می دهد. درواقع تفسیر چیزی که در میان فلاسفه مشهور شده است نیست. یعنی مشتی گزاره که پشت سر هم ردیف می کنن. چرا تفسیر را بدین شکل می بینند؟ چون معنا را امری تفسیری و زبانی می دانند. غافل از اینکه معنا در کاربرد است. تفسیر توضیح یک متن و یا یک عکس از زوایای مختلف نیست. تفسیر یک کنش است. یک دید است. ما خرگوش و اردک را تفسیر نمی کنیم. آن را زندگی می کنیم. در بن زندگی ما قرار دارد. بخشی از زندگی ما است. فکر می کنیم اگر که بخشی از زندگی ما نبود می توانستیم برای خودمان گزاره هایی را ردیف کنیم. نه ما فقط گزارش هایی از یک شکل زندگی می دهیم. ما تفسیر نمی کنیم. شکل های زندگی خود را گزارش می دهیم. برای همراهی با این شکل های زندگی نباید پرسید. باید دید. نگاه کرد. انجام داد. شکل های زندگی نفی و اثبات نمی شوند.

#امید_نادری

@PhilosophyCafe
153 viewsOmid, edited  14:41
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 17:17:24 کدوم کوه و کمر روی تو داره یار؟
کدوم مه جلوه‌ی روی تو داره یار؟

@multiplesclerosis
Instagram: ms.must.stop
135 viewsOmid, 14:17
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 15:22:59 در دیونیزوس و در مسیح عذاب و مصیبت یکسان است. پدیده‌ای یکسان با دو معنای متضاد. از یک سو زندگی است که رنج را توجیح می‌کند، که رنج را آری می‌گوید. از سوی دیگر، رنج است که زندگی را متهم می‌کند، که بر ضدِّ زندگی گواهی می‌دهد و زندگی را به چیزی بدل می‌کند که باید توجیح شود. اینکه در زندگی رنج هست، برای مسیحیت پیش از هر چیز بدین معناست که زندگی عادلانه نیست، حتی بدین معناست که زندگی ذاتاً ناعادلانه است، و با رنج تاوان ناعادلانگی ذاتی را می‌پردازد: زندگی گناهکار است زیرا رنج می‌برد. پس، این بدان معناست که زندگی باید توجیح شود، یعنی باید از ناعادلانگی خود بازخرید شود یا نجات داده شود، از طریقِ همین رنجی که زندگی را متهم می‌سازد: زندگی باید رنج بکشد، زیرا گناهکار است. این دو جنبه‌ی مسیحیت آن چیزی را شکل می‌دهند که نیچه «وجدانِ معذب»، یا درونی کردنِ درد می‌خواند. این دو جنبه هیچ‌انگاری دقیقاً مسیحی را تعریف می‌کنند، یعنی طریقی که مسیحیت زندگی را نفی می‌کند. از یک طرف، ماشینِ ساختِ گناهکاری، معادله‌ی مخوفِ درد-مجازات، از طرف دیگر ماشینِ تکثیرِ درد، تعمید با درد، کارخانه‌ی پلید. حتی هنگامی که مسیحیت آوازِ عشق و زندگی سر می‌دهد، چه نفرین‌ها که در این آواز هست، چه نفرتی زیر این عشق پنهان است! مسیحیت زندگی را همانگونه می‌پسندد که پرنده‌ی شکاری بره را: ضعیف، علیل، مردنی. دیالکتیسین عشقِ مسیحی را همچون یک برابرنهاد برمی‌نهد، برای مثال همچون برابرنهادِ نفرتِ یهودی. اما هرجا ارزیابی‌های دقیق‌تری بایسته است، هرجا همپایگی‌ها نیازمند تأویل‌اند، حرفه و مأموریت دیالکتیسین تأسیس برابرنهادهاست. اینکه گُل برابرنهادِ برگ است، اینکه گل، برگ را «نفی می‌کند»، کشفی است معروف و محبوبِ دیالکتیک. به همین طریق است که گُلِ عشقِ مسیحی نفرت را «نفی می‌کند»: یعنی به طریقی سراسر داستانی/خیالی. «هرگز گمان مبرید که آن محبت... همچون ضدِّ نفرتِ یهودی بررسته باشد. نه، حقیقت باژگونه‌ی این است. آن عشق همچون تاجی بر سرِ آن نفرت رویید. همچون تاجِ پیروزی‌ای که زیر پرتوهای گرمِ خورشیدی از پاکی می‌بالد، اما در این قلمرو جدید تحت فرمانروایی روشنایی و والایی، همچنان همان هدف‌های نفریت را دنبال می‌کند: پیروزگری و غارتگری و وسوسه‌گری./(تبارشناسی اخلاق)» شادی مسیحی شادی «تحلیل بردنِ» درد است: درد درونی می‌شود، و از این راه به خدا هدیه می‌شود، از این راه بر دوشِ خدا نهاده می‌شود: «آن ناسازه‌ی خدایی بر صلیب، آن رازِ ستم‌کاری گمان‌ناپذیر و فرجامین/(تبارشناسی اخلاق)»، این است شیدایی دقیقاً مسیحی، شیدایی‌ای پیشاپیش کاملاً دیالکتیکی.

«نیچه و فلسفه» اثر «ژیل دلوز» ترجمه‌ی «عادل مشایخی»

@philosophycafe
151 viewsArman Khademi, 12:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 14:47:02 پر از لذت و آرامش

@multiplesclerosis
Instagram: ms.must.stop
154 viewsOmid, 11:47
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 12:31:39
کل فلسفه متاخر ویتگنشتاین را می توان در این تصویر خلاصه کرد و یا دید. فیلسوفی به این مهمی با یک تصویر ساده.
182 viewsOmid, 09:31
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 20:40:37 مسئلۀ "تابو" [اینکه چرا در زندگی انسان‌ها پدیده‌ای به اسم "تابو" وجود دارد] به یک جواب و راه حل انجامیده است که من آن را تقریباً قطعی و صحیح تلقی می‌کنم. در مورد "توتمیسم" [اینکه چرا در بسیاری از فرهنگ‌ها و جوامع پدیده‌ای به اسم "توتم‌باوری" وجود داشته] چنین نیست و باید صادقانه اعلام کنم راه حل پیشنهادی من برای این موضوع صرفاً همان است که معلومات فعلی روانکاوی ظاهراً آن را مجاز و موجه می‌سازد. این تفاوت بین نتایج حاصل از لحاظ درجۀ صحت و قطعیت، ناشی از آن است که تابو هنوز در جوامع امروزی ما به حیات خود ادامه می‌دهد، و اگرچه به طریقی به درک می‌آید و مربوط به موضوعاتی کاملاً متفاوت است، معهذا از نظر روانشناسی چیز دیگری جز "امر مطلق کانت" نیست؛ با این تفاوت که بر آن است تا از طریق اجبار و با کنار گذاردن هر نوع توجیه آگاهانه تأثیر ببخشد.

"توتمیسم" بالعکس کاملاً از نحوۀ احساس امروزی ما به دور است و بنیادی است که از دیرزمانی پیش، از میان رفته و جای خود را به قالب‌های جدید مذهبی و اجتماعی واگذار کرده است؛ بنیادی که به زحمت می‌توان در مذهب و آداب و رسوم اقوام متمدن امروزی، برخی آثار مبهم آن را بازشناخت و حتی در میان اقوامی که هنوز آن را حفظ کرده‌اند نیز دگرگونی‌های عمیقی بر آن عارض گشته است. پیشرفت اجتماعی و فنی جامعۀ بشری، به "تابو" کمتر از "توتم" صدمه زده است.

از کتاب «توتم و تابو»، نوشتۀ زیگموند فروید، ترجمۀ محمدعلی خنجی

@philosophycafe
354 viewsعلی سلطان زاده, 17:40
باز کردن / نظر دهید