Get Mystery Box with random crypto!

پلاکارد کم آوردیم.

لوگوی کانال تلگرام pieuler — پلاکارد کم آوردیم. پ
لوگوی کانال تلگرام pieuler — پلاکارد کم آوردیم.
آدرس کانال: @pieuler
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

«انقدر کشتید که پلاکارد کم آوردیم»
اینجا یک مکان امن برای تمام اقلیت‌هاست.
فمنیست، کوئیر، چپ‌گرا و آزادی‌خواه.
راه‌ ارتباطی:
@pieulerbot
@Secondaryadminsbot

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2023-01-01 02:50:35 اعلام ائتلاف سیاسی از طریق یک متن کوتاه تبریک سال نوی مشترک اتفاق نمیفته و ساز و کار خودش رو داره و می‌بایست رسما اعلام بشه. از این متن مشترک، فعلا چیزی بیشتر از اینکه این آدم‌ها اعلام همدلی کردن و با هم مکالمه و هماهنگی حداقلی‌ای داشتن نمی‌شه برداشت کرد. که البته به خودی خود هم خبر خجسته‌ایه و شاید بعدا خبرهای دیگری به دنبالش بشنویم شاید هم نه.
باری به هر جهت، واقع‌گرایانه منتظر اخبار بعدی باشید که سرخوردگی جمعی حاصل نشه.
من نشر خبر این ماجرا رو تحت عنوان «ائتلاف شکل گرفت!» «ائتلاف اعلام شد» و … با ادبیات مشابه، غیرحرفه‌ای و مضر می‌دونم.
#ادمین_ثانی
2.4K viewsedited  23:50
باز کردن / نظر دهید
2023-01-01 02:05:45
به بهانه پایان سال ۲۰۲۲ میلادی؛ وضعیت حقوق بشر در ایران در سالی که گذشت

گزارش سالانه هرانا را بخوانید

دانلود نسخه کامل بصورت پی دی اف


@Hranews1 تماس - @Hranews کانال هرانا
1.2K views23:05
باز کردن / نظر دهید
2022-12-30 16:10:05
2.0K views13:10
باز کردن / نظر دهید
2022-12-30 15:53:57
از میان عکس‌های امروز زاهدان این عکس شدیداً ذهنم رو درگیر کرد.

۱) جای کودک در تجمع نیست و نه تنها خون هیچ کودکی، بلکه خون هیچ بزرگسالی هم فدا و هدیه‌ی هیچ شیخی نیست.

۲) این عکس نه نشان دین‌داری‌ست و نه آزادی‌خواهی؛ صرفاً صحنه‌ی دیگری از اعمال قدرت مرد و مردسالاری‌ست.

۳) این نوشته و این عکس دقیقاً محصول همان ذهنی‌ست که زں بلوچ را در خانه پنهان کرده و هویت و نام و تصویرش را از او گرفته. همان ذهنی که برای دختر بچه‌ی ۷ ساله خطبه‌ی عقد می‌خواند و کودک را از سن کم در مسجدی که به جای مدرسه ساخته شستشوی مغزی می‌دهد.

‏⁧ «ژن، ژیان، ئازادی»‏⁧
«جنین، زند، آجویی»⁩
«زال، زندمان، آزاتی»
3.5K viewsedited  12:53
باز کردن / نظر دهید
2022-12-29 12:05:21
آدمی که می‌جنگد، می‌ترسد. سکوت، دیدن حقارت هرروزه‌اش، از دست رفتن آزادی و کرامتش، او را بیش از هرچیز دیگری می‌ترساند. آدمی که می‌جنگد، به پیروزی فکر می‌کند. می‌داند که حرفش، رفتارش، زخمی شدنش، اسیر شدنش و حتی مرگش، خود پیروزی است. آدمی که می‌جنگد دست از زندگی برنمی‌دارد، نمی‌شود برای زندگی جنگید و دست از زندگی برداشت. آدمی که می‌جنگد مقاومت می‌کند، گاهی سنگر گرفتن مهم‌تر از سینه سپر کردن است. آدمی که می‌جنگد کودک دیروز است. می‌‌داند اگر خود طعم آزادی را نچشد، کودکان امروز خواهند چشید. آدمی که می‌جنگد می‌داند انقلاب‌ها به طول می‌انجامند، امّا شکست نمی‌خورند.

سپیده رشنو
۶ دی‌ماه ۱۴۰۱
خرم‌آباد
10.4K views09:05
باز کردن / نظر دهید
2022-12-29 00:09:58 یه اتفاقی افتاد... یه سوءتفاهمی یعنی پیش اومد که زمان خیلی کوتاهی من و "او" فکر کردیم احضار شده دادگاهی چیزی و می‌ره که بگیرنش. خیلی کوتاه بود، می‌خوام بگم یعنی در حد فاصل این که مکالمه‌ای کامل شه. نه حتی اون‌قدری که مغز من بتونه تصمیم بگیره «بلیت بگیرم برگردم ایران یا اگه اینجا باشم بیشتر می‌تونم به دردش بخورم؟» خلاصه... سوءتفاهمه سریع رفع شد. ولی من رو حداقل پرت کرد به ده سال پیش. اوین. فکر این که چه حالی بود؟ صبح شنبه‌ای که فهمید منو گرفتن، با دوستش تو راه باشگاه... و "او" با من فرق داره. مغز من تو این شرایط کامل بخش احساسی‌ش خاموش می‌شه: «چطور نجات پیدا کنیم؟ چطور فرار کنیم؟ چطور بجنگیم؟ چطوری شانسمون بیشتره؟» "او" تو این شرایط یخ می‌زنه. کلّ مغزش خاموش می‌شه؛ احساسش، منطقش. تو ظاهر، من اون ملایم مهربونه‌م و "او" اون کم‌حرف خشنه. تو باطن، مغز پر از ترومای من آماده‌ی واکنش‌های جنگیه و می‌دونه باید از همراهش محافظت کنه. و وقتی از اوین برگشت، دیگه نمی‌تونست ازش محافظت کنه.

همیشه گفتم، دوباره می‌گم. اوین قسمت مزخرفش نیست. دادگاه‌ها قسمت مزخرفشن. به شکل عجیبی، وقتی در اومدم، تازه ناامید شدم. تازه خاموش شدم. می‌تونم این‌طوری توجیهش کنم که شرایط جنگی نبود و من بلد نیستم چطوری با شرایط غیرجنگی که هنوزم تهدیدآمیزه، مواجه شم. از همه‌چی دست شستم. هنوز یادمه توی اتوبوس بودیم، "او"... فکر کنم خم شده بود با خنده داشت با یه نوزادی بازی می‌کرد و من به دوستش نگاه کردم: «من نبودم، مواظبش باش، خب؟» ازش قول گرفتم. یادمه. ناامیدی‌م رو یادمه. فکر این که دیگه من نمی‌تونم. دیگه من نیستم. من تموم شدم. تاریک بودم چون همه می‌دونیم دشمن نور وحشت نیست، خشم نیست، ناامیدیه. و من تموم شده بودم.

این پست رو دارم می‌نویسم چون دوستی ازم خواست برای کسی که تازه آزاد شده بنویسم. که بهش بگم امید هست و همه‌چی تموم نشده. دلم می‌خواد برای جفتشون بنویسم. برای دوستم این رو بنویسم که بهش حق بده. من می‌دونم امید هست. تو می‌دونی. ولی گاهی یه طوری تو تاریکی غرق می‌شی که حتی خاطره‌ی نور هم از یادت می‌ره. مهم نیست چقدر توضیح بدی، چقدر دلیل و منطق بیاری، راهش این نیست. باید صبر کنی. باید بهمون زمان بدید. باید بذارید چشممون به تاریکی عادت کنه و دوباره نور رو ببینیم. لطفاً. می‌دونم سخته. می‌دونم قسمت سخت کار مال شماست. ولی بهمون، به زخمامون وقت بدید که خوب شن. ما زمان نیاز داریم و بدتر از همه این که فکر می‌کنیم زمانی نداریم. تنها راهی که باهاش می‌تونید ثابت کنید در اشتباهیم، صبرتونه.

امّا... برای دوستش. برای همه‌مون. بهت دروغ نمی‌گم که می‌دونم چطوری باید از اون تاریکی در بیای، چون نمی‌دونم. دروغ نمی‌گم که می‌دونم باید چی‌کار کنی که حالت بهتر شه، سعی نمی‌کنم قانعت کنم که امیدی هست. کسی نتونست منو قانع کنه. فکر می‌کنم اون... نور، چیزیه که خودت باید بهش برسی. فقط می‌خواستم این رو برات تعریف کنم که بدونی تنها نیستی. هرچقدرم که تاریک، تنها نیستی. برات تعریف کردم که بگم من دووم آوردم. من زنده موندم. من به جنگیدنم ادامه دادم. من باور کردم و دوباره امیدوار شدم. پس ممکنه. آسون؟ نمی‌دونم. زمانش؟ نمی‌دونم. ولی من اینجام. من از اون تاریکی در اومدم. از اون تاریکی‌ای که هردو می‌دونیم چقدر غلیظه.

فکر می‌کنم این یعنی تو هم، شاید نه امروز، شاید نه فردا، شاید نه تا شیش ماه دیگه، ولی بالاخره، بالاخره برمی‌گردی.
2.7K views21:09
باز کردن / نظر دهید
2022-12-29 00:00:15 سلام و وقت به‌خیر.

متأسفانه این روزها مردم انقدر خسته و عصبانی‌اند که فقط دنبال کیسه بوکسی برای تخلیه‌ی عصبانیتشون می‌گردن و پیدا کردن اون کیسه بوکس آنلاین راحت‌تره و اگر بتونن کسی رو پیدا کنن که می‌تونن هویتش رو هم زیر سؤال ببرن و عقده و ایگنورنس خودشون رو هم سرش خالی کنن که دیگه چه بهتر. من احمق و ترنسفوبم؟ برم کسی رو پیدا کنم که ترنسه و گوشه‌ی دنیا داره زندگی‌اش رو می‌کنه و بهش حمله کنم. فاشیست و ناآگاهم؟ سر یک اقلیت قومیتی بریزم. مردانگی‌ام شکننده‌ست و چشم دیدن زنان رو ندارم؟ اونا رو تحت خشونت قرار بدم.

اگر از قدیم در این کانال بوده باشید می‌دونید که این خشونت کلامی و ترول شدن چیز جدیدی نیست و بهش عادت دارم و به همین دلیل ۹۸٪ مواقع راه ارتباطی نداشت کانال. از زمان شروع انقلاب ژینا امّا نیاز به وجود راه ارتباطی حس می‌شد و در نتیجه همواره در دسترس بود. فکر می‌کردیم که انقلاب در سطح فردی هم تأثیر خواهد داشت و انسان‌ها رو به سوگیری‌ها و حماقت‌های خودشون آگاه خواهد کرد؛ امّا گویا نکرده و هنوز این حمله‌ها اتفاق میفته و هنوز هم هیچ درکی از این‌که سلامت روان همه به مویی بنده و دیگران مسئول مشکلات ما نیستند نداریم.

فلذا، با عرض شرمندگی خدمت کسانی که در بات باهام حرف مفید و ضروری می‌زدند، بات رو تا اطلاع ثانوی کاملاً از دسترس خارج می‌کنم و هرپیامی که بدید دریافت نخواهد شد.

ارادتمند، ادمین اصلی.

پی‌نوشت: الآن اتفاقاً وقت آگاهی به سوگیری‌های خودمون و آزاری‌ست که به اطرافیان و آدم‌های رندوم می‌رسونیم. دقیقاً الآن و وسط انقلاب.
2.6K viewsedited  21:00
باز کردن / نظر دهید
2022-12-28 13:31:54 چه چیزی تفرقه‌‌افکنانه‌تر از اینه که خیل عظیمی از آزادی‌خواهان داخل ایران، کشته‌شدگان، پارتیزان ها و فعالین مدنی و سیاسی رو به عنوان «دشمن» معرفی کنی و بین افرادی که الان هدفشون بیرون انداختن یه رژیم قاتله فاصله بندازی؟ در دانشگاه‌ها، در بلوچستان، در خیابان ها، در سنندج و سقز، از پشت دیوار های زندان فریاد دموکراسی و برابری میاد و این جواب شماست؟ معرفی احزاب مختلف و تفکرات متفاوت به عنوان «سرباز متهاجم»؟ شرم بر شما. شرم بر شما که از خون ما تغذیه می‌کنید و بین ما دشمنی می‌اندازید.
2.3K views10:31
باز کردن / نظر دهید
2022-12-28 12:38:03
«هیچ دیکتاتور و هیچ فاشیستی با دیگری متفاوت نیست. آدورنو زمانی گفته بود محتوی و فرم فاشیسم یکدست و شبیهند و برای درک فاشیسم نیازی به بررسی تک تک فاشیست‌ها نیست. شناخت از یکی برابر است با شناخت از کل مجموعه. این هم یکی مثل خمینی، صدام، پدرش (محمدرضا پهلوی)، قذافی، هیتلر…»

Kaveh Ghoreishi
7.2K views09:38
باز کردن / نظر دهید
2022-12-28 12:36:22
۲۶ آذر ۱۴۰۱، هفتاد و ششمین سالگرد کتاب‌سوزان. «کتاب‌سوزان» که در سال ۱۳۲۵ شمسی و چندروز پس از سرکوب خونین دولت ملی آذربایجان (۱) توسط رژیم پهلوی انجام شد به واقعه‌ای اشاره دارد که در آن در شهرهای مختلف ترک‌/آذری‌زبان کودکان دبستانی را به صف کرده و آنان را…
3.5K viewsedited  09:36
باز کردن / نظر دهید