Get Mystery Box with random crypto!

[ قلب عآبــے]

لوگوی کانال تلگرام qalbe_abi5 — [ قلب عآبــے]
لوگوی کانال تلگرام qalbe_abi5 — [ قلب عآبــے]
آدرس کانال: @qalbe_abi5
دسته بندی ها: موسیقی
زبان: فارسی
مشترکین: 11.17K
توضیحات از کانال


مراقب باش ك با چه کسي خاطراتت را میسازی !
[ فاقد تبادلات آزار دهنده ]
@emrorg 😄از حال دلت بگو برام

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2023-03-31 14:21:30 من بغض آخر شب تولد چهل سالگیتم! بی حوصلگیت پشت ترافیک از پرحرفياي کسيکه کنارت نشسته. بی خوابی شب قبل ماه عسل و خستگي صبح فرداشم. من اون لحظه ایم که دلت یهو با پلی شدن یه آهنگ آشنا هری میریزه، بند اومدن اون نفس راحتی ام که وقته شونه کردن موهاي بچت میکشی. غم لحظه ایم که از دور میبینی کنار کسیکه دوستم داره خوشحالم. نم اشکت از دوري بچتم وقتی داره به هواي کسی زودتر از موعد خونه رو ترک میکنه. چای سرد شده یه عصر کسل کنندم که تنها تو تراس نشستی و توي خاطراتت دنبال یه دوست داشته شدن واقعی می گردی. من تنهاییتم تو بیمارستان وقتی داری نفسهاي آخر میکشی. من میرم اما نمیرم.
541 views11:21
باز کردن / نظر دهید
2023-01-30 10:52:34 هميشه دوس داشتم
يكي باشه ك اگه بگم خدافظ
در جواب بگه :
كجا؟
ناراحتی، درست
عصبي ای، درست
حوصله نداری ، درست
اما تو حق رفتن نداري
بري دلم تنگ ميشه
ميفهمي؟
754 views07:52
باز کردن / نظر دهید
2023-01-24 23:05:03 میاد می شینه کنارم ، میگه ناموسا نمیفهممت... ناراحتی، سیگار میکشی ... خوشحالی ، سیگار میکشی.‌‌‌...
عصبانی ای ، سیگار میکشی... خسته ای ، سیگار میکشی‌‌‌....
تنهایی ، سیـــ
می پرم وسط حرفش و میگم حالا میخوای تمام حالت های منو دونه دونه نام ببری..؟
میگه چرا انقد بی تفاوتی..؟
سیگار بعدی رو روشن میکنم و با یه حالت مسخره میگم چرا با تفاوت باشم..؟اصن چی برام متفاوت باشه‌.؟ چی انگیزه باشه...؟! روحیه باشه...
میگه یه نیگا به خودت و دور و برت بنداز... خونه تاریک، پر از دود سیگار ، آینه اتاقتو خاک گرفته...
چن وقته به خودت یه نیگا نکردی..؟
پوزخندی میزنم و میگم به خودم.؟
وقتی وایمیسم جلو اون کوفتی ، تنها چیزی که نمی بینم خودمه...
سیگارو نصفه له میکنم تو زیرسیگاری و سرمو میندازم پایین...
چند دقیقه حرفی نمیزنم تا این بغض لعنتی بیخ گلومو ول کنه....
آروم دستمو میگیره تو دستش و میگه همه چی درست میشه...
لبخندی میزنم و میگم روزی هزار بار این جمله رو به اطرافیام میگم ، به دوستام، خانوادم ، هر کی که ناراحته...
ولی میدونم چیزی درست نمیشه ، توام میدونی...
مگه ما چن سالمونه که از الان انقد پیریم...؟ مگه من جوون بیست ساله الان نباید شاد باشم..؟ پس چرا مث مادر مرده ها نشستم اینجا دارم این زهرمارو دود میکنم...
چرا فکرم خالیه..؟ چرا دیگه هیچی برام مهم نیس..؟ چرا بی انگیزم..؟
برو بشین پای درد دل چن نفر دیگه هم سن و سال من...
ببین تو جوونی چقد پیرن...
چقد خسته ن...
چقد دلشون میخواد بخوابن....
از پنجره بیرونو نیگا کردم و گفتم این پنجره ها رو می بینی ، پشت هر کدومشون یه جوون تو اوج پیری داره حسرتاشو دود میکنه...
سرشو انداخت پایین و آروم گفت یه نخم به من بده ...!
1.8K views20:05
باز کردن / نظر دهید
2023-01-08 02:23:09 طلوع صبحمی جاده عبورمی
276 viewsedited  23:23
باز کردن / نظر دهید
2023-01-07 22:16:44 وقتی به گذشته برمیگردم به احمق بودنم میخندم
به اینکه میخواستمت،و اینکه فکر میکردم بدون تو میمیرم:)
چقدر احمق بودم که لبخند مادرمو نمی دیدم تا بفهمم زندگی یعنی چی و قربون صدقه های پدرم و چای خوشرنگ‌و بویِ نُه شب!
چقدر احمق بودم که وقتی مادرم از غرض و بدهکاریاش میگفت و بابا ساکت به فرش زل میزد،من فکر میکردم مشکل یعنی نداشتنِ "تو" و خیانت کردنت...!
زندگی کوتاه بود،که من نصفشو با فکر کردن به تو تلف کردم... :)
214 views19:16
باز کردن / نظر دهید
2022-12-27 18:56:10 اول راهنمایی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون دو تا کوچه با ما فاصله داشت. من هر روز ساعت هفت صبح ، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون...زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد. از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود.می رفتم دَم در خونه ی رفیقم دنبالش،در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید ، صبحونه می خورد، به موهای وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و می گفتم‌ کجایی دیر شد فقط یه کلمه رو تکرار می کرد. اومدم ... اومدم. ساعت هفت و نیم تازه تشریف فرما می شد. تا وقتی به مدرسه برسیم از استرس سکته می کردم چون می دونستم اگه‌ناظم مدرسه ما رو ببینه و نتونیم یواشکی بریم تو صف، یه تو گوشی مهمونش هستیم. هفته ای دو سه تا تو گوشی رو می خوردیم. به من و رفیقم می گفت کنار هم وایسیم، خودش رو به رومون بود. با دست راستش می زد تو گوش چپ من، با دست چپش می زد تو گوش راست اون. هر بار تو گوشی می‌خوردیم رو می کرد بهم و می‌گفت به جون هر چی مَرده از فردا زودتر بیدار میشم. نمی دونم چرا با این قسم های دروغش نسل ما مردا منقرض نشد. این داستان چند ماه تکرار شد و من برای اشتباه یکی دیگه بارها و بارها تنبیه شدم.
دوس نداشتم تنها برم مدرسه ، تو عالم رفاقت درست نبود به خاطر یه تو‌ گوشی قرار هر روزمون رو بی خیال بشم. یه روز که داشتیم می رفتیم مدرسه، صد متر مونده بود به مدرسه بهش گفتم صبر کن من یه خودکار بخرم‌ بیام، خودکار رو که خریدم‌ دیدم نیست. از دور دیدم وارد مدرسه شد.
چند دقیقه هم برام صبر نکرد.صبر نکرد چون نمی خواست به خاطر من چند دقیقه دیر برسه مدرسه ، نمی خواست به خاطر من حتی یه تو گوشی بخوره!
اون از چشم ناظم در رفت و من نه، اون روز تنها تو گوشی خوردم. نوش جونم مهم نبود دیگه درد نداشت ولی یه چی رو فهمیدم. اینکه تو‌ زندگی برای همه ی ما حداقل یک بار اتفاق افتاده که به خاطر اشتباه دیگران تنبیه بشیم اما باور کنید این تنبیه شدن نیست که درد داره، اون چیزی که درد داره این هست که بفهمی کسی که به خاطر اشتباهاتش مدت ها زجر کشیدی حاضر نیست یه بار ، فقط یه بار جای تو باشه... برای همین درد هست که خیلی از آدم ها تنها زندگی می کنن، تنها مدرسه میرن !
670 views15:56
باز کردن / نظر دهید
2022-12-22 15:58:41 از صمیم قلب دوست دارم یه‌مدت نباشم، ناپدید بشم، بمیرم و بعد برم تو زندگی آدم‌های نزدیکم پرسه بزنم. برم ببینم بدون من قراره چیکار کنن، دیگه کی هست که همیشه کنارشون باشه. دوست دارم بدونم دلشون تنگ می‌شه، نمی‌شه؟ نبودم حس می‌شه، نمی‌شه؟ دوست دارم بدونم "اینجا بدون من" چجوریه.

> Bojack
294 views12:58
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 00:37:38 t.me/qalbe_abi5
136 views21:37
باز کردن / نظر دهید