رقص قلم

2021-09-20 08:38:15 ‌

این بار میخواهم،
ساعت دلتنگی ام را
دیرتر کوک کنم،
امانم را بریده
هر دقیقه به صدا درمیاید...

#مهرنوش_محمدی باز کردن / نظر دهید

2021-09-18 08:44:16 دلم می‌خواست باران بود
من بودم
تو بودی
یک خیابان بود.

دلم می‌خواست شاید در حصاری دور در باغی، کناری، دشت سرسبزی
میان کلبه‌ای، طاقی، اتاقی، زندگی را معنی و تفسیر می‌کردیم.

دلم می‌خواست از هرچیز هست و نیست، از هرکس...
وَ از هر اتفاق تلخ و غمگینی، به غایت، دور می‌بودم
دلم می‌خواست کنج ساده‌ای با عشق و آرامش می‌آسودم

دلم می‌خواست باران بود، ساکت، دور، سبز، آرام
من بودم، تو بودی
کلبه‌ی دنجی، میان کوهساران بود

#نرگس_صرافیان_طوفان باز کردن / نظر دهید

2021-09-18 08:44:06 نامت در چشمانم
چون لاله، سرخ
چون نسترن سپید

و مثل سرو سبز می ایستد
نامت مژگانم را در می گیرد
نامت در جانم گر می گیرد



#منوچهر_آتشی باز کردن / نظر دهید

2021-09-16 10:59:42 من توی تنهایی می‌دانستم
در تاریکی چیزهایی هست،
مثل همین الان،
بیرون،
در باران چیزهایی هست
چیزهایی شکسته است،
آدم‌ها و ترس و قصدهاشان هست...!!!


#ابراهیم_گلستان باز کردن / نظر دهید