Raham❄️

2023-01-29 23:59:45 نذر کردم که اگر سهم من از عشق شدی؛
دو سه رکعت غزل شاد بخوانم هر روز...

#شهریار

شب بخیر باز کردن / نظر دهید

2023-01-29 08:55:02 Fiji

Morning on the paradise island of Laukala باز کردن / نظر دهید

2023-01-28 21:57:02 باز کردن / نظر دهید

2023-01-26 16:31:36 Evening with ice cream باز کردن / نظر دهید

2023-01-26 11:13:59 باز کردن / نظر دهید

2023-01-26 00:54:01 برایان تریسی
همانطور که انرژی متمرکز در اشعه لیزر می تواند فولاد را برش دهد، توانایی شما درتشخیصِ مهمترین عامل موفقیتتان، در هر وضعیتی، شمارا قادر می کند تا در هر کاری به بالاترین ستون موفقیت برسید. باز کردن / نظر دهید

2023-01-25 23:43:35 شبایی که گریه می کنی صبحش مژه هات توی قشنگ ترین حالت ممکن خودشونن، موقعی که از زمین و زمان ضربه می خوری بعدش رفتارت توی درست ترین و تحسین برانگیز ترین حالت ممکن خودشه، موقع هایی که برای به دست آوردن یک چیز کلی سختی می کشی و پشت هم به مشکل می خوری ولی به دستش می آری اون موقع لبخندت زیبا ترین و معنادار ترین لبخندیه که جهان تاحالا به خودش دیده، وقتی از شدت عصبانیت و فشار داری منفجر می شی و یکی می خندونتت، خندت به نظر خیلی شیرین و امیدوار کننده می آد، می بینی؟ درد به مرور زمان همه چیز و همه کس رو تبدیل به چیزی که نیستن ولی خب قشنگ ترین و پر مفهوم ترین نسخه خودشون می کنه.
هیچوقت یادت نره رفیق باز کردن / نظر دهید

2023-01-25 23:42:53 لانگ دیستنس یعنی:
فاصله مهم نیست وقتی دوتا قلب بهم وفادار باشن... باز کردن / نظر دهید

2023-01-25 23:38:01 Yine gözümüz yükseklerde
Hayat geçiyo’ perde perde
Doydum artık, bana müsaade
Bir yer bulalım dünyadan uzak

ما دوباره اوج گرفتیم
زندگی در حال گذر است، پرده به پرده
الان بسه دیگه، بذار
بیا جایی دور از دنیا پیدا کنیم
باز کردن / نظر دهید

2023-01-23 19:46:17 توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه _ ازهمه چیز برتر است؟

حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: " خدا  " باز کردن / نظر دهید