تا با مانعی روبرو میشوی؛ از هدفت دست میکشی! تا کمی خسته میش | روانشناسی طرحواره
تا با مانعی روبرو میشوی؛ از هدفت دست میکشی! تا کمی خسته میشوی؛ کار مهمی که در حال انجام آن هستی را رها میکنی! تا کمی احساس درد در بدنت میکنی؛ دیگر به تمرین ورزشیات ادامه نمیدهی! تا با اتفاقی غیرمنتظره روبرو میشوی؛ دچار ترس و اضطراب شدید میشوی! تا با شرایطی جدید مواجه میشوی؛ از آن فرار میکنی!
تا در ذهن تو، افکاری متفاوت و متناقض آمد؛ آنها را پس میزنی و به افکار اطمینان بخش گذشته میچسبی! تا با واقعیتهای دردناک یا خارج از انتظار مواجه میشوی؛ خودت را به توهم میزنی تا واقعیتها را نبینی! با این بهانه که من نمیخواهم ناراحت شوم؛ چشمت را بر واقعیتهای جامعه یا صحنههای دلخراش میبندی! تا بیمار شدی یا دچار تپش قلب، احساس میکنی میخواهی بمیری!
به نظر میرسد زندگی ما هیچ وقت، نمیتواند کاملاً بدون رنج، چالش و تلاش، پیش برود و انتظار اینکه من همیشه در رفاه کامل مادی، جسمی و روانی باشم؛ هم واقعبینانه نیست و هم لزوماً باعث نمیشود که من احساس خوشبختی و رضایت درونی داشته باشم.
زیرا عوامل تهدیدآمیز بسیار است و من همیشه نگرانم این امنیت کاذب از بین برود و نیز بدون مواجه با چالشها، رنجها و سختیها، زندگی من بدون معنا خواهد گذشت. بنابراین به نظر میرسد بهتر است خودمان به استقبال چالشهای مثبت و رشد دهنده برویم و آنها را مانند فرصت و چالشی برای رشد در نظر بگیریم حتی اگر در دل آنها رنج و سختی قرار دارد.
مثال واضح آن، کسانی هستند که روزانه و منظم یک تمرین ورزشی پیوسته، مثل دویدن را انجام میدهند. اگر چه هر روز دچار استرس ذهنی و بدنی میشوند و ممکن است با افکار و خودگوییهای مخالف، مواجه شوند که چرا اینقدر میدوی؟! مگر میخواهی به کجا برسی؟! بنشین خانه و استراحت کن!
اما همچنان ادامه میدهند زیرا در کنار این رنجها و استرسها احساس سرخوشی و لذت فراوان از انجام موفق یک هدف و چالش سخت، وجود دارد. بتدریج در این افراد، ظرفیتی به وجود میآید که میتوانند با استقامت و تحمل بیشتری با دیگر رنجها و دشواریهای زندگی روبرو شوند.
وقتی رنجهای لازم و ضروری زندگی را خودت انتخاب کنی؛ هم برای آنها آمادگی ذهنی و بدنی داری و هم شیوه تفسیر و معنایی که از آنها میگیری چالش و فرصت است؛ نه تهدید و آسیب! زیرا تفسیر تهدید، باعث میشود بدن و مغز تو برای حمله یا فرار تهییج شود و باعث رنج بیهودهای شود که به سلامتی تو آسیب میزند! رنجهای تو ضروری است یا بیهوده؟!