انسان، طیفی از احساسات و افکار مختلف است که ما ممکن است روی آن | روانشناسی طرحواره
انسان، طیفی از احساسات و افکار مختلف است که ما ممکن است روی آنها اسم خوب و بد بگذاریم و به آنها بار اخلاقی بدهیم! اما آیا واقعاً تمام احساسات و افکاری که از نظر ما بد بودهاند؛ کارکرد غیرمفید داشتهاند؟ و آیا آنها که از نظر ما خوب بودهاند؛ همه نتایج مفید داشتهاند؟
زمانهایی بوده است که ترس ما هشدار دهنده و بازدارنده از یک خطر واقعی بوده است یا غم و ندامت ما بعد از یک شکست، باعث شده است مسیرمان را تغییر بدهیم اما زمانهایی نیز بوده است که شادی یا امید ما افراطی و کاذب، بوده و برای ما عوارض سودمندی نداشته است.
ذهن انسان، مانند یک کارخانه بدون توقف است که تولید فکر و احساس میکند. آیا میتوانید کاری کنید فکر و احساس بد، تولید نکند؟! در نهایت، مجبورید این افکار را سرکوب کنید اما نمیتوانید آنها را برای همیشه، متوقف کنید یا از اثرات سرکوب آنها در امان باشید!
مثلا چون دچار اضطراب شدهاید از شرکت در مصاحبه یا سخنرانی در جمع، اجتناب میکنید و علت اصلی اضطراب را به جای عوامل درونی، عامل بیرونی تفسیر میکنید و از مواجهه با موقعیت، اجتناب میکنید و احتمالاً موقتا آرام میشوید و باور شما تایید و تقویت میشود!
این روش، بتدریج عادت و سبک فکری شما در زمانهایی میشود که اضطراب دارید! اضطراب شما ممکن است با اجتناب، موقتا تسکین یابد اما خودتان را از رشد فردی و اجتماعی محروم میکنید و به احساس ناامنی خود دامن میزنید! اضطرابی که میتوانست باعث آمادگی در شما شود؛ ترمز روانی شما میشود!
بنابراین، به نظر میرسد مشکل از خود هیجان یا حتی محتوای فکر شما نیست! مشکل از باورها و سبک تفکری است که معمولاً نسبت به خودتان، هیجانات، افکار و رویدادها دارید و نیز مشکل از واکنشهای اجتنابی و کنترلی است که شما برای کاهش یا تغییر هیجانات یا افکار منفی انجام میدهید. تمام اینها باعث نمیشوند جلوی افکار و هیجانات منفی شما گرفته شود بلکه شدیدتر و پرتکرارتر میشوند!
زندگی و ظرفیت روانی ما میتواند به قدری باشد که بتوانیم تمام افکار و هیجانات خوش و ناخوش را در خود بپذیریم و تحمل کنیم؛ پس بهتر است برای میزان تاب آوری خود، محدودیت تغییرناپذیر، تعریف نکنیم و اجازه دهیم تمام افکار و احساسات ما، آزادانه بیایند و بروند؛ آنها را جدا از خود، مشاهده کنیم و گوش به فرمان مطلق آنها نباشیم!