2022-06-04 00:14:12
نوشابههای زرد عمو تیمور
به قلم :کودک پنجاه ساله، رضا
مردادهای گرم و مغازهی رنگانگ عمو تیمور که باتوق بزرگ و کوچک مردم جنگزده بود.
عمو تیمور مغازه داشت از توپ قرمز پلاستیکی و شانههای رنگانگ تا ورقههای بزرگ امتحانی که هنوز نمیدانم چرا به نام کلهخری معروف بود؟
کلهخری با آن دوخط آبی پیشانیاش طعم نمرههای ثلث سوم میداد! و با انگشت تیمور ورق میخورد و چقدر سفید بود و چقدر دست نیافتنی!
عصرها پیرمردها کنار مغازهی تیمور جمع میشدند واز هر دری سخن میراندند.
ظهرهای گرم بیش از همه نوشابههای زرد و سیاه کوکا و پپسی را به رخ میکشید.
تیمور نمیتوانست تیمورتاش باشد و از قضای روزگار تیمورطاس بود و کله نیمهطاسش را با دستهای موی همیشه خیس پوشانده بود .
دو دندان جلویش بزرگ بود و ننهام سالها پیش گفته بود، هر کس در کودکی سوار خر بشود دندانهای جلویش بزرگ میرویند.
تیمور مهربان بود و خندهرو و گاهی کودکان را شکلاتی میبخشید.
چقدر خوب بود وقتی سکه دو تومانی را کف دستهایش میگذاشتیم!
خنکی شیشهی نوشابهی زرد و خشخش دلفریب یخهای جعبهی سفید فیبری روح و روانت را خنک میکرد.
سهم ما هفتهای شاید یک نوشابهای خنک بود که حتما برای نصفش شریکی از راه میرسید.
چقدر دلم میخواست ما هم مثل مشی صحبت یک جعبه بیست و چهار تایی نوشابه میداشتیم.
مشی صحبت ماشین سنگین داشت و یک جعبه دلفریب شیشه نوشابه که آن روزگار غنیمتی بزرگ بود و تابلویی از غرور دارندگی.
جعبه شیشههای خالی نوشابه را زمین میگذاشت و یک جعبه نوشابه پر را برمیداشت و جواد نوجوان ریزجثهای که همیشه با دماغ اویزانش آن دور ورها پرسه میزد، به امید آنکه نوشابهای از سخاوت مشی صحبت را به گلوی خشکش بریزد جعبهها را کول میکرد و همیشه داغ آن نوشابه خنک روی دل گُرگرفتهاش میماند.
آن روزگار گذشت و مشی صحبت نمیدانست چقدر چشم دنبال جعبه رنگی نوشابههایش بود.
روزگار میگذرد، ما بزرگ میشویم. گاهی با نوشابههای زرد وسیاه و با چند بفک نمکی و یک بیسکویت زرد پتیبور به خانه برمیگردم.
کسی چه می داند این پیرمرد پنجاه ساله پفکها را و نوشابهها را برای کودکی میخرد که هنوز دلش درمغازه رنگانگ عمو تیمور پرسه میزند.
راستی تو پیرمرد یا پیرزن، کودکی چند ساله هستی؟
دلت پیش کدام پفکنمکی، توپ یا کمپرسی پلاستیکی، یا عروسکی چشم آبی جامانده است؟
https://telegram.me/rezamouzooni
2.6K views21:14