Get Mystery Box with random crypto!

رضا موزونی

لوگوی کانال تلگرام rezamouzooni — رضا موزونی ر
لوگوی کانال تلگرام rezamouzooni — رضا موزونی
آدرس کانال: @rezamouzooni
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.85K
توضیحات از کانال

آثار تازه ی ما را از این کانال ببینید و بشنوید.
آدرس پیج من در اینستاگرام ، برای پیشنهادات و انتقادات
https://www.instagram.com/rezamozoniofficial/

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 4

2022-06-09 16:25:10 می‌خواستم بعد از خستگی، بنشینم!

پدر، خسته برمی‌گشت، داسش را روی ایوان رها می‌کرد و کفش‌هایش را درمی‌آورد و می‌تکاند و می‌گفت: شه‌که‌تم!
تن خودا جامی ئاو به‌نه پیم!
مادر جارو را گوشه‌ی حیاط رها می‌کرد: شه‌که‌تم.
وه خودا سقانم ژان که‌ی!

خستگی چون خون در رگهای روستا جریان داشت.
خستگیِ آبیاری، وجین، درو ، خرمن، آسیاب و...
خستگی مشک، جارو، آب و چشمه و هیزم و...
پدر می‌خواست بعد از خستگی بنشیند، شکوه سبزگندمزار را ببیند و سیگاری دود کند و بخندد.
پدر اما وقتی مرد، خسته بود!

مادر می‌خواست بعد از خستگی بنشیند، پیراهن گلدارش را بپوشد و چای گول وه ده‌م جفت خه‌زال بنوشد...
مادرم اما وقتی مرد، خسته بود!

آی خستگی،
تو هنوز هستی!
با ما هستی،
در صفهای طولانی تحقیر!
در جیب‌های خالی امید!
در قسط‌های وامانده‌ی وام!
در داروخانه‌های رنج!

ما کجای دنیا ایستاده‌ایم!
در کدام سمت خوشبختی؟
می‌خواستم بعد از خستگی بنشینم، کتاب بخوانم، کوه بروم
با بلوط‌ها حرف بزنم.
من اما وقتی مردم، خسته بودم
رضا موزونی
https://telegram.me/rezamouzooni
2.8K views13:25
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 00:14:12 نوشابه‌های زرد عمو تیمور
به قلم :کودک پنجاه ساله، رضا

مردادهای گرم و مغازه‌ی رنگانگ عمو تیمور که باتوق بزرگ و کوچک مردم جنگزده بود.
عمو تیمور مغازه داشت از توپ قرمز پلاستیکی و شانه‌‌های رنگانگ تا ورقه‌های بزرگ امتحانی که هنوز نمی‌دانم چرا به نام کله‌خری معروف بود؟
کله‌خری با آن دوخط آبی پیشانی‌اش طعم نمره‌های ثلث سوم می‌داد! و با انگشت تیمور ورق می‌خورد و چقدر سفید بود و چقدر دست نیافتنی!

عصرها پیرمردها کنار مغاز‌ه‌ی تیمور جمع می‌شدند واز هر دری سخن می‌راندند.
ظهرهای گرم بیش از همه نوشابه‌های زرد و سیاه کوکا و پپسی را به رخ می‌‌کشید.
تیمور نمی‌توانست تیمور‌تاش باشد و از قضای روزگار تیمورطاس بود و کله نیمه‌طاسش را با دسته‌ای موی همیشه خیس پوشانده بود .
دو دندان جلویش بزرگ بود و ننه‌ام سالها پیش گفته بود، هر کس در کودکی سوار خر بشود دندانهای جلویش بزرگ می‌رویند.
تیمور مهربان بود و خنده‌رو و گاهی کودکان را شکلاتی می‌بخشید.
چقدر خوب بود وقتی سکه دو تومانی را کف دستهایش می‌‌گذاشتیم!
خنکی شیشه‌ی نوشابه‌ی زرد و خش‌خش دلفریب یخ‌های جعبه‌‌ی سفید فیبری روح و روانت را خنک می‌کرد.
سهم ما هفته‌ای شاید یک نوشابه‌ای خنک بود که حتما برای نصفش شریکی از راه می‌رسید.
چقدر دلم می‌خواست ما هم مثل مشی صحبت یک جعبه بیست و چهار تایی نوشابه می‌داشتیم.
مشی صحبت ماشین سنگین داشت و یک جعبه دلفریب شیشه نوشابه که آن روزگار غنیمتی بزرگ بود و تابلویی از غرور دارندگی.
جعبه شیشه‌های خالی نوشابه را زمین می‌‌گذاشت و یک جعبه نوشابه پر را برمی‌داشت و جواد نوجوان ریزجثه‌‌ای که همیشه با دماغ اویزانش آن دور ورها پرسه می‌زد، به امید آنکه نوشابه‌ای از سخاوت مشی صحبت را به گلوی خشکش بریزد جعبه‌ها را کول می‌کرد و همیشه داغ آن نوشابه خنک روی دل گُرگرفته‌اش می‌ماند.
آن روزگار گذشت و مشی صحبت نمی‌دانست چقدر چشم دنبال جعبه رنگی نوشابه‌هایش بود.
روزگار می‌گذرد، ما بزرگ می‌شویم. گاهی با نوشابه‌های زرد وسیاه و با چند بفک نمکی و یک بیسکویت زرد پتی‌بور به خانه برمی‌‌‌گردم.
کسی چه می داند این پیرمرد پنجاه ساله پفک‌ها را و نوشابه‌ها را برای کودکی می‌خرد که هنوز دلش درمغازه رنگانگ عمو تیمور پرسه می‌زند.
راستی تو پیرمرد یا پیرزن، کودکی چند ساله هستی؟
دلت پیش کدام پفک‌نمکی، توپ یا کمپرسی پلاستیکی، یا عروسکی چشم آبی جامانده است؟
https://telegram.me/rezamouzooni
2.6K views21:14
باز کردن / نظر دهید
2022-05-31 11:12:54
۱۲ مورچه درحال آب خوردن از یک قطره آب روی برگ درخت. نکته حائز اهمیت این است که این ۱۲ مورچه به چهار گروه سه نفری تقسیم شده‌اند و تعادل قطره آب را بر روی برگ به گونه‌ای با تقسیم وزن تنظیم کرده‌اند که قطره آب سر نخورد و از بین برود. همکاری و هماهنگی‌ای که بین انسان‌ها نیز وجودش به شدت احساس می‌شود.

https://telegram.me/rezamouzooni
4.0K viewsedited  08:12
باز کردن / نظر دهید
2022-05-25 10:53:05
3.3K views07:53
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 07:44:39 خاک و سردرگمی برای یک تصمیم
رضا موزونی
واژه‌ی مرز و مرزنشینی اگر چه برای برخی نقاط کشور ، تداعی رونق اقتصادی و تجارت است، اما برای استان کرمانشاه روزگاری یاد آور جنگ، آوارگی و اضطراب و این روزگار هم مژده‌ی تلخ خاک شده است.

در جنگ مردانه ایستادیم و جان دادیم و خاک ندادیم!
اما امروز این تاتار گلوگیر ،نرم نرم گلویمان را می فشارد و نفسمان را می.گیرد و کاری از دستمان برنمی‌آید!

تنها مقابله‌ی ما این است که بی‌دفاع ، در پستوی خانه‌ها بخزیم که برای این کار هم باید تا پاسی از شب منتظر تصمیم مدیریت! اتاق بحران استانداری باشیم!
کیست که نداند خاک ، دیگر حادثه‌ای غیرقابل پیش‌بینی نیست؟!،
خاک مهمان زورگوی همیشه ماست که در خشکسالی این سالها پرقدرت‌تر از همیشه ریه‌های‌مان را تسخیر کرده و می‌کند!
پر مسلم است با رصد اداره هواشناسی و محیط زیست، هم میزان دقیق غلظت نفس گیرش معلوم است ، هم مدت حضورش! یعنی داده‌های علمی برای این پدیده دقیق و درست است و پرسش ناگزیر و بی‌جواب اینجاست دلیل این همه تاخیر برای اعلام وضعیت مدارس و ادارات چیست؟!
در اتاق مدیریت بحران چه می‌گذرد که مردم برای اعلام تصمیماتش باید تا پاسی از شب منتظر باشند؟!
سایه پدیده‌ی شوم خاک حالا حالاها بر سر مردم مظوم استان گسترده است!
آقای مدیر کل بحران محض رضای خدا
بر اعصاب ناداشته‌ی مردم راه نروید!
دلیلی ندارد که کارمندان همین امروز(سه شنبه) داخل خودرو از تصمیم شجاعانه شما برای تعطیلی ادارات باخبر شوند!
این درحالی است که کیلومترها آن سوتر ادارات تهران تعطیل شده‌اند.
کرونا بد بود ، اما یک خوبی داشت و به ما ثابت کرد تعطیلی دائم برخی ادارات نه تنها مشکلی در این کشور ایجاد نمی‌کند بلکه کمکی به بیت‌المال و بودجه عمومی کشور هم هست!
مدیریت بحرانی که برای گرفتن تصمیم برای یک بحران همیشگی این قدر مردم را در سرگردانی نگه می‌دارد ، آیا در عمل به وظایف سازمانی خود موفق است؟!
ما داغ دوران دیده‌ایم، ما مرزداری کرده‌ایم، جنگ، زلزله ، سیل و حالا خاک!
لطفا با کمک این همه دستگاهای تشخیص غلظت خاک،تصمیمتان را درست، به موقع و باجسارت به مردم اعلام کنید.
برای خزیدن در پستوی خانه‌ها مردم را اینقدر معطل تصمیمتان نکنید!
https://telegram.me/rezamouzooni
4.7K views04:44
باز کردن / نظر دهید
2022-05-15 17:34:28
جملات ماندگار
https://telegram.me/rezamouzooni
2.8K viewsedited  14:34
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 19:55:13 من کُر خه‌م بۊم ....
یداله رحمانی

https://telegram.me/rezamouzooni
2.7K viewsedited  16:55
باز کردن / نظر دهید
2022-05-11 18:16:46 تندیسی از بلوط در چله گیلان غرب بسازیم.
رضا موزونی

زاگرس جغرافیا و زیست بوم نجیب‌ترین و صبورترین درخت یعنی بلوط است.
بلوطهایی که هزاره‌هاست نفسهای این سامان‌اند.
درختهایی که برادران تنی ما در طول تاریخ بوده‌اند.
درختی که سخاوتمندانه، سایه‌اش، را بر خستگی نیاکان ما ارزانی داشته است.
شاخ و برگش، پناهی امین و سترگ برای مردم این دیار بوده است.
و دریغ این سالها با نامهربانی ها مواجه شده است
کرمانشاه هم بعنوان زیست‌بوم این درخت بومی در جغرافیای ایران شناخته شده است.
در استان کرمانشاه ، کوههای به هم پیوسته روستاهای چله تا گیلان‌غرب از ملیه‌نی و زرده‌مار تا سراوان و سرکش شکوه رویش این زینت ماندگار زاگرس را به تماشا نشسته‌اند.
پیشنهادی برای دوستان و عزیزان روستاهای چله به ویژه روستای قمرالی دارم:
چله بعنوان درگاه و پیشانی ورود به گیلان غرب و البته با پیوندی تاریخی با نام بلوط می تواند تندیسی شایسته از این درخت را در خود داشته باشد.
این پیشنهاد را با چند نفر از دوستان در این منطقه هم در میان نهاده‌ام.
امیدوارم که عملی بشود و ما بتوانیم با این حرکت هم گیلان غرب و هم چله را بیش از پیش با نام بلوط پیوند دهیم و هم باعث توجه نسل در راه به این سرمایه طبیعی زاگرس بشویم.
https://telegram.me/rezamouzooni
3.3K views15:16
باز کردن / نظر دهید
2022-05-09 19:05:00
دکتر محمدخانی و خاطره‌ای زیبا از دختربچه‌اش آلا
https://telegram.me/rezamouzooni
3.4K viewsedited  16:05
باز کردن / نظر دهید