Get Mystery Box with random crypto!

-منو نگاه کن عروسک بگم غلط کردم راضی میشی؟ دِندزد اِنقدر اون چ | رمان‌های آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته

-منو نگاه کن عروسک بگم غلط کردم راضی میشی؟ دِندزد اِنقدر اون چشای سگ مصبتو از آقاتون.

اشکمو پاک کردم و بیشتر سرمو تو بالشت فشار دادم.

از پشت دستشو دور کمرم انداخت و با عطش و ولع تو بغلش کشوندم.

-نکن برو اونور چطوری روت میشه به من دست میزنی تو؟ برو کنار.

بی توجه به تقلاهام یک دستشو دور شکم انداخت و دست دیگشو هم دور بالا تنه‌مو با پاهاش پاهامو قفل کرد.

حرصی جیغ زدم؛
-امیرخان

سر بلند کرد و دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و لب های غنچه شدمو صدادار بوسید.

-جون امیرخان؟ امیرخان قربونه خانومش بره نکه خیلی خوش اخلاق بود حالا که دیگه هورمون هاشم بهم ریخته ماشالله هاپوتر شده جیگر من!

چشمام داشت از کاسه درمی اومد. باورم نمیشد. واقعا چطوری میتونست تا این حد پررو باشه؟!

شوک نشستم و با صدای بلندی گفتم:

-چی داری میگی برای خودت؟ من هاپوم یا جنابعالی که جلو همه سرم داد زدی و گفتی بیخود کردی این وقته شب پاشی بری بیرون مگه سروصاحاب نداری که همینجوری برای خودت تصمیم میگیری؟!

اخم درهم کشید و بی توجه به اینکه داشتم اداشو درمی‌اوردم، انگشت اشارشو محکم رو لبام کشید.

-دختر بد... ادم سر شوهرش داد میزنه؟!

-من داد نزدم فقط حرفیو که جلوی پنجاه نفر دیگه بهم گفتی و دارم تو خلوت خودمون بهت میگم. البته اگه متوجه باشی!

وقتی دید واقعا ناراحتم به تاج تخت تکیه داد و بی اهمیت به غرغرکردنام پهلوهامو گرفت و رو پاهاش نشوندم.

-ولم کن امیرخان دارم میگم ولم کن.

-هیــس همه صداتو شنیدن اول آروم شو بعد قول میدم ولت کنم سلیطه کوچولو.

نگاه اشکیمو به میز دوختم که بی طاقت تو بغلش تابم داد و حرصی پشت دستمو بوسید.

-دِ آخه دردت به سرم توام یه کم خودتو بذار جای من خسته کوفته برمیگردم میبینم ساعت یازده شب خانوم کوچولوم شال و کلاه کرده بزنه بیرون هی میپرسیم کجا هی میگه یه کار خصوصی دارم.

مظلوم با دکمه های لباس مردونش باز کردم.
میدونستم اونم حق داره اما خب از وقتی حامله شده بودم خیلی حساس تر از قبل شده بودم و این که تو جمع سرم داد زد واقعا حالمو بد کرده بود.

-آخ من بخورم اون کار شخصی تورو...شما نمیدونی یعنی؟ من دقیقا کِی گذاشتم عروسکم هفت شب به بعد تنهایی بزنه بیرون که الان بخوام بذارم هان؟ اون موقع که هنوز خونه بابات بودی نمیذاشتم چه برسه به الان که بار شیشه داری!

دستشو با مهر روی شکمم کشید و بغ کرده گفتم:

-خب دلم بستنی شکلاتی میخواست رومم نمیشد به کسی بگم توام تازه از سرکار اومده بودی خسته بودی باید چیکار میکردم؟ گفتم سوپر اقا احمد همین بغله اندازه دوتا خونه هم باهامون فاصله نداره چه اشکالی داشت اگه یه دقه میرفتم و میگرفتم؟!

-آخه قربون شکل ماهت نمیشد بستنیتو فردا بخوری؟!

مظلوم سر بالا انداختم.

-نمیشد!

-پس نمیشد دیگه هان نمیشد!

یهو سرشو برد تو گودی گردنمو شروع کرد به محکم بوسیدن و قلقک دادنم.
صدای خنده های بلند و از ته دلم تو اتاق پیچید.

-میکشی منو تو توله اخر من میمیرم از دست تو چیه این همه نازو ادا آخه جوجه ی من؟

با خنده گفتم:

-به من چه؟ من که بستنی نخواستم بچت خواست!

ابرو بالا انداخت و نوک بینیمو بوسید.

-که بچم میخواست هان؟

-اوهوم!

-پس حالا که بچم میخواسته به نظرت دلتنگم شده؟ مطمئنم باباشو بیشتر از بستنی دوست داره این فسقلی ما!

-چی داری میگی؟

روی تخت خوابوندم و هر دو دستمو با یه دستش بالای سرم قفل کرد.

با فهمیدن منظورش چشمام گرد شدو...

https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0

https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0

#پیشنهاد‌‌ویژه‌نویسنده
#لینک‌عضویت‌فقط‌امروزفعال‌است

توجه: لینک این کانال، یعنی کانال درخواستیتون فقط تا شب داخل کانال قراره میگیره. لطفاً عضوشید و دیگه به ادمین برای گرفتن لینکش مـــراجــعــه نــکــنــیــد
https://t.me/joinchat/IbJG43wZh3QzYWU0