Get Mystery Box with random crypto!

#دلم_درگیرته #پارت5 استیکر خنده فرستادم برادر زاده‌ام و م | رمان‌های آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته

#دلم_درگیرته


#پارت5



استیکر خنده فرستادم
برادر زاده‌ام و می‌گم.

خوبه… روز خوشی داشته باشی.

ممنون… همچنین.

خداحافظی کردیم و گوشی و گذاشتم کنار… بعضی وقت‌ها حرف‌هایی می‌زنه که فکر می‌کنم روم غیرت داره… نفس یه دوست مجازیه که چند ساله با هم دوستیم… در واقع هیچی از هم نمی‌دونیم… اون هیچ وقت نپرسید… منم می‌پرسم جواب نمی‌ده… حتی از اسمشم مطمئن نیستم… فقط هر روز پیام می‌ده و حالم و می‌پرسه… گاهی اوقات روزی چند بار پیام می‌ده… منم از حرف‌های مثبت و امیدوار کننده‌اش خوشم میاد… هر وقت حال خوبی ندارم با حرف‌هاش آرومم می‌کنه… نمی‌دونم چی شد یه دفعه باهاش دوست شدم… اونم مجازی… منی که اهل همچین کارهایی نبودم… تو اولین پیامی که فرستاد حالم و پرسیده بود… بدون هیچ مقدمه‌ای… منم اون روز حال خوبی نداشتم و همینجوری جوابش و دادم و تا الانم ارتباطمون ادامه داره… هیچ وقت هم حرف ناجوری بهم نزد که فکر کنم آدم درستی نیست… نگاهی به ساعت انداختم… هفت بود… از تخت رفتم پایین و رفتم تو سرویس و بعد انجام کارم اومدم بیرون و رفتم تو آشپزخونه‌… بعد خوردن صبحانه رفتم تو اتاقم و بعد پوشیدن لباس‌هام نشستم جلوی آینه… یه رژ کم رنگ برداشتم و مالیدم به لبم و از جا بلند شدم… رفتم چادرم و برداشتم و سرم کردم… کیفم و برداشتم و از خونه زدم بیرون که چشمم به ساحره خانم صاحب واحد روبرویی افتاد.
سلام کردم

روش و برگردوند سمتم و با دیدنم با خوشرویی اومد سمتم