Get Mystery Box with random crypto!

#دلم_درگیرته #پارت7 پریدم وسط حرفش - لطفاً گلی خانم! - | رمان‌های آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته

#دلم_درگیرته


#پارت7


پریدم وسط حرفش
- لطفاً گلی خانم!

- ببخشید عزیزم انقدر اصرار می‌کنم… آخه کیاراد و دخترش نگین این چند باری که دیدنت خیلی بهت علاقه پیدا کردن.

- ولی من جوابشون و دادم.

- باشه عزیزم دیگه اصرار نمی‌کنم… موفق باشی… فقط کلید‌های خونه رو دادم به پسر عموم که املاکی داره بده برای اجاره… گفتم خبر داشته باشین.

- باشه ممنون.
دست دادیم و بعد خداحافظی از ساختمون زدم بیرون…
همچین می‌گه بهت علاقه پیدا کردن انگار صد ساله من و می‌شناسن… خوبه دو بار اونم تو آسانسور هم و دیدیم… اونم بدون یک کلمه حرف زدن… تاز پسره که اصلاً نگاهمم نکرد… بیچاره هنوز داغدار زنش بود… رفتم سمت ماشینم که از بس زده بودم به این ور اون ور درب و داغون شده بود… دستگیره در ماشین و گرفتم بازش کنم که یکی کوبید رو در ماشین… ترسیده برگشتم عقب… با دیدن سامان نفسم و فرستادم بیرون

- این چه وضع اعلام حضوره؟

خندید

ادامه دادم: باز کارت چیه این وقت صبح پیدات شده؟

- فی‌الفور پول لازم دارم.

- چه ربطی به من داره؟